سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
چرا قتل زنِ مهاجر افغان به خبر تبدیل نمیشود؟ نگاهی به زنکشی در بستر ستمهای درهمتنیده

بنا بر آماری که در یکماههی گذشته (اردیبهشت ۱۴۰۴) منتشر شده، ۲۷ زن در ایران قربانی قتل شدهاند؛ قتلهایی که با الگوها و ویژگیهای زنکشی و قتلهای موسوم به «ناموسی» همپوشانی کامل دارند. این آمار، تنها بخشی از واقعیت گستردهتر خشونتهای جنسیتی در جامعهی ایران جمهوری اسلامیزده را نمایندگی میکند. روند فزایندهی چنین قتلهایی نشان میدهد، با پدیدهای ریشهدار در بطن جامعه مواجهایم که باید آن را در پیوند با مناسبات حقوقی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تحلیل کرد؛ نه صرفاً در قالب جرایم فردی.
رشد چشمگیر زنکشی در ایران، که در چارچوب قوانین تبعیضآمیز و سنتهای مذهبی تحت عناوینی همچون «دفاع از ناموس» یا «حفظ عفت» توجیه میشود، این پدیده را به یکی از معضلات بنیادی جامعه تبدیل کرده است. مسألهای که به شکل ناگزیر به مباحث رهایی زنان و نقد ساختارهای سلطه پیوند خورده است.
در میانهی چنین فضایی، خبر پیدا شدن پیکر مثلهشدهی کبری رضایی، زن مهاجر افغانستانی، در بیابانهای اطراف تهران، بار دیگر ابعاد عمیقتر این بحران را آشکار کرد؛ اما این بار در سکوت. نه واکنشی جدی در رسانههای رسمی شکل گرفت، نه بازتابی گسترده در افکار عمومی. مرگ او همچون زندگیاش، در حاشیه و در سایه رقم خورد.
کبری رضایی قربانی زنکشی شد؛ اما ابعاد این خشونت فراتر از جنسیتی بودن آن است. مهاجر بودن، زن بودن، بیدفاع بودن، و زیستن در موقعیتی فرودست و نادیدهانگاشته، همه در کنار هم بدن او را به نقطهی تلاقی چندلایهی ستمهای ساختاری بدل کردهاند: ستم جنسیتی، نژادپرستانه و طبقاتی.
زن مهاجر افغانستانی، از همان لحظهی ورود به ایران، در جایگاهی فرودست قرار میگیرد: نیروی کار ارزانقیمت، بیحقوق، و همواره هدف انواع تبعیض و تحقیر. همین جایگاه است که در مواجهه با چنین خشونت مرگباری، حتی حقِ شنیدهشدن و دیدهشدن را نیز از او سلب میکند.
در جامعهای که زنکشی هنوز در بسیاری از موارد بهعنوان «امری خصوصی» یا «مسئلهای خانوادگی» بازنمایی میشود، وقتی قربانی، زنِ مهاجری از طبقهی فرودست باشد، این فرایند نادیدهانگاری تشدید میشود. زنِ مهاجر حتی از حداقل امکان دیدهشدن در سپهر عمومی نیز محروم میماند. این حذف، نه یک خطای اتفاقی، بلکه خود جزئی از همان منطق خشونتی است که چنین قتلهایی را ممکن میکند: سازوکاری که قربانی را نخست به حاشیه میراند، سپس خشونت را علیه او اعمال میکند، و سرانجام، مرگش را نیز در سکوت دفن میکند.
در چنین شرایطی، بیتفاوتی، عادیسازی این خشونتها، و پذیرش ناپیدایی آنها، جامعه را به بخشی از همان چرخهی خشونت بدل میسازد.
امروز، ضرورت دارد که مبارزه برای رهایی و برابری، از رویکردهای تکبعدی فراتر رود. این مبارزه نمیتواند محدود به عرصهی حقوق زنان یا صرفاً به نقد خشونت جنسیتی بماند؛ بلکه باید کلیت روابط قدرت در جامعه ، ستمهای درهمتنیدهی طبقاتی، جنسیتی، نژادی و ملی را به پرسش بکشد. بدون چنین نگاهی چندبعدی و ریشهای، امکان برهمزدن این چرخهی خشونت فراهم نخواهد شد.
در این چارچوب، اطلاعرسانی، پیگیری، و بازگویی سرگذشت قربانیانی چون کبری رضایی، صرفاً به معنای ثبت یک واقعهی تلخ دیگر نیست؛ بلکه تلاشی است برای شفافسازی و افشای همان سازوکارهای نهادمندی که این خشونتها را تولید و بازتولید میکنند، سازوکارهایی که تنها در پرتو نقدی ژرف و مبارزهای فراگیر میتوان آنها را به چالش کشید.
صدای فدائی