سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
دوم بهمن ماه زادروز یکی از ماندگارترین نامها در تاریخ معاصر ایران است، خسرو گلسرخی؛کسی که با اشعارش با نوشته هایش و شاید از همه پررنگ تر با دفاعیاتش در بیدادگاهِ شاه، از درد و رنجهای خلق ستمدیده ی ایران گفت، از نابرابری ها حرف زد، از وضع زندانیهای سیاسی، از نبودِ آزادی، از مناطق فقیر نشین، از آنها که جُرمشان فقر بود، از تیرگی ها گفت، از بدبختی ها و تفاوتهای شمال و جنوب شهر گفت، گفت تا آنها که سرشان را زیر برف کرده اند شاید به خودشان بیایند، گفت تا ناامیدان امیدی دوباره بیابند و به تغییر خوشبین باشند، گفت تا خلق ساکت و ساکن نمانَد و برای رسیدن به آنچه حقش است بجنگد و تلاش کند.
اما گلسرخی که بود و چرا هنوز هم بعد از گذشت سالها نامش از اذهان پاک نمیشود؟ خسرو گلسرخی در دوم بهمن ماه سال 1322 در شهر رشت بدنیا آمد. پدر و مادرش هر دو روشنفکر و از آزادیخواهان گیلانی بودند. پدربزرگش از یاران میرزا کوچک بود و رشد و نمو در چنین خانواده ی مترقی و روشنفکری باعث شد تا خسرو از کودکی با آرمانهای عدالت خواهانه آشنا شود. خسرو تحصیلاتش را در مقطع متوسطه که به پایان رساند بدلیل مرگ پدربزرگش که بعد از مرگ پدرش سرپرستی او و مادرش را به عهده داشت مجبور به کار شد او برای پیدا کردن کار به تهران رفت ، روزها سخت کار میکرد و شبها به مطالعه و فراگیری زبانهای فرانسه و انگلیسی میپرداخت.
نوشته ها و اشعارش که کم کم شکل میگرفت را در چند روزنامه و مجله با نامهای مستعار به چاپ میرساند و ذوق و استعداد سرشار او موجب شد کمی بعد به سردبیر بخش هنری روزنامه ی کیهان تبدیل شود. رفته رفته و با شکل گیری فعالیتهای چریکی چپ علی الخصوص جنبش چریکهای فدایی خلق، لرزه بر تن شاه افتاده بود و کوچکترین فعالیتها و حرکاتی که از سوی مخالفینش انجام میشد را به شدیدترین صورت ممکن پاسخ میداد. ترسها و شک های مالیخولیایی شاه و اطرافیانش باعث شده بود حتی کسانی که تنها بر اساس یک گزارش یا یک حدس و گمان بازداشت میشدند به سنگین ترین مجازاتها که اعدام و حبسهای ابد آن هم با شدیدترین شکنجه ها محکوم شوند.در سال 51 و بدنبال جاسوسی (بهتر بگویم آدمفروشی!) چند نفر از مزدوران شاه، گروهی از فعالین چپ به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به خانواده ی سلطنتی بازداشت شدند.
معروفترین این چهره ها خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان بودند(که ارتباط مستقیم آنها با این اتهام هیچگاه اثبات نشد!) حکومت برای خراب کردن چهره ی مخالفانش و به پیشنهاد چند تن از نزدیکان شاه در سال 52 تصمیم گرفت فیلم دادگاه و محاکمه را به طور مستقیم از تلویزیون ملی پخش کند. اما به باورِ بسیاری از صاحب نظران پخش فیلم دادگاه گلسرخی و دانشیان نه تنها چهره ی مخالفین شاه علی الخصوص مارکسیستها و به طور مشخص تر فداییان را خراب نکرد بلکه باعث شد بسیاری از مردم و به ویژه جوانان به این باور برسند که دیکتاتوری شاه شکست ناپذیر نیست و برای از بین بردن ظلم و ستمی که از طرف حکومت انجام میگیرد میتوان با شجاعت و جسارت برخاست و به مبارزه پرداخت.سخنان پرشورِ گلسرخی در دادگاه آنقدر پر حرارت و سرشار از جسارت و شور و شعف انقلابی بود که هر بیننده و شنونده ای را تحت تاثیر قرار میداد.فردای آن روز تمام مردم از گلسرخی و دفاعیاتش در دادگاه دیروز میگفتند.حتی کسانی که خط فکری و ایدئولوژی گلسرخی را قبول نداشتند،شجاعت او را مورد تحسین قرار دادند.گلسرخی در دادگاه آنقدر مسلط و مستحکم بود که گویی در حالِ ایفای نقش در یکی از تئاترهای شکسپیر است.نشانی از ترس و اضطراب در چهره و صدای او دیده نمیشد. تنها و تنها عشق بود که در سخنانش موج میزد عشق به عدالت،عشق به نوعدوستی،عشق به مردمانی پاک و نجیب اما ستمدیده…
یکی دیگر از دستاوردهای گلسرخی بعد از جریان دادگاه،پارادوکسی بود که در اذهان شاه و همراهانش بوجود آورد. اتهامِ الحاد و بی اعتقادی به خدا از قدیمی ترین شگردهای امپریالیسم و دیکتاتوری های راست بوده که همواره چپ ها را مورد حمله قرار داده و جامعه ی مذهبی ایران در آن زمان از مردمی تشکیل شده بود که حتی در اوج فقر و تنگدستی هم اعتقادات مذهبیشان را حفظ کرده بودند و با کسانی که به مقدساتشان بی اعتقاد بودند برخورد میکردند. گلسرخی با طرحی فوق العاده جالب و ابتکاری بینظیر در دادگاه از امام سوم شیعیان سخن گفت.او به ماجرای تاریخی جنگ امام سوم با یزید و مقابله با ظلم اشاره کرد و با کنار هم گذاشتن تشابهات به این نتیجه رسید مارکسیسم هم مانند دین به دنبال عدالت و مبارزه با ظلم و ظالم است.هرچند هم آن زمان و هم حالا بسیاری از متفکران چپ در سراسر جهان مخالف ادغام دین و ایدئولوژی مارکسیسم هستند و آن را جریانی التقاطی میدانند اما کاری که گلسرخی کرد کاملا برنامه ریزی شده بود و موجب شد بسیاری از مردم جامعه که بدلیل عدم مطالعه و تحقیق تا آن لحظه تعریف کمونیسم را بیخدایی میدانستند نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر،متوجه شوند مارکسیسم چیزی نیست که در رسانه های حکومتی به آنها گفته شده.
بعد از برگزاری دادگاه گلسرخی،بسیاری از جوانان به مطالعه ی کتب و جزوات مارکسیستی پرداختند و روندِ عضو شدن در گروه های چپ شدت گرفت.مسئولین دادگاه بارها از متهمین خواسته بودند برای تبرئه و یا تخفیف در مجازات از دادگاه طلب بخشش کنند و از کرده ی خود ابراز ندامت و پشیمانی کنند،گلسرخی اما به همراه چند تن دیگر حاضر به این کار نشد و گفت بابت کاری که نکرده است معذرت خواهی نخواهد کرد! قبلا در مقاله ای که به مقایسه ی خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور (گلِ سرخی به نام سعید سلطانپور:درج شده در سایت فدایی) اشاره کردم که گاهی دشمن آنقدر بزرگ است که انکارش غیر ممکن است.چند روز دیگر دهه ی فجر شروع میشود و باید مثل هرسال منتظر باشیم از رادیو،تلویزیون یا روزنامه ها و مجلات حکومتی از گلسرخی هم نام برده شود،چون آخوندیسم و دیکتاتوری عمامه به خوبی میدانند تاثیری که جریان فدایی و گلسرخی بر سقوط دیکتاتوری تاج داشت بی بدیل و غیر قابل سرپوش گذاشتن است.
خسرو گلسرخی به همراه کرامت الله دانشیان در بامداد 29 بهمن 1352 تیرباران شد.اشعار زیبا،مقالات و نقدهای ادبی خسرو سرشار از آرمانهای انسانی و انقلابیست…
یادش گرامی،راهش جاویدان
شب که می آید و می کوبد پشت در را
به خودم می گویم ؛
اگر از خواب شب یلدا ما برخیزیم ،
اگر از خواب بلند یلدا ، برخیزیم ،
ما همین فردا
کاری خواهیم کرد
کاری کارستان…
(بخشی از شعر خوابِ یلدا؛سروده ی خسرو گلسرخی)
*ستاره سرخ*