اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

“چپ بر سر دو راهی ؛ لنین یا مائو؟”

ستاره سرخ

تقریبا تمام احزاب چپ جهان، هنگام معرفی مرامنامه ی خود و یا در ابتدای مانیفستشان به گرایش ثانویه ی مارکسیستی خود اشاره میکنند. تمام احزاب چپ به اکثر آنچه مارکس و انگلس نوشته اند معتقدند اما برداشت و تفسیر مطالب مارکس و انگلس و نیز راهکار عملی برای پیاده سازی آن نیازمند پیروی از الگویی خاص است. الگویی که در بیشتر احزاب چپ به دو گرایش عمده تقسیم می شود.

نخست تفسیر و راهبرد “ولادیمیر لنین” رهبر کبیر انقلاب شوروی و بنیانگذار نخستین حکومت سوسیالیستی جهان و دیگری خوانش و تاکتیک “مائو تسه تونگ “رهبر بزرگ انقلاب چین. البته احزاب دیگری نیز هستند که به دیگر گرایشات و تفاسیر مکتب مارکسیسم از جمله تروتسکیسم معتقدند اما عمده ی جریان فکری چپ را این دو گرایش تشکیل میدهد. مهمترین ترین ویژگی ها و وجه تمایزهای این دو جریان را بطور خلاصه با هم بررسی میکنیم:

لنین،

به زیرسازی و آماده سازی جامعه معتقد بود و از آن به نام “شرایط انقلابی” یاد می کرد؛ لنینیست ها معتقد به آماده سازی فضای جامعه پیش از اقدام عملی اند آنها اعتقاد دارند باید مردم ابتدا به میزان معینی از آگاهی برسند و بعد دست به عمل زد، مثلا تشکیل سندیکاها و اتحادیه های مخفی کارگری، مبارزات فعال دانشجویان به صورت تئوریک در فضای آکادمیک، چاپ و توزیع روزنامه های مخفی و شب نامه و مواردی از این قبیل. مائو نیز گرچه به شرایط انقلابی معتقد بود اما عقیده داشت شرایط انقلابی را باید بوجود آورد؛ مائوئیست ها معتقدند نمیتوان و نباید دوره ای طولانی را به امید آگاه سازی توده ها به کارِ تئوریک صرف پرداخت . بلکه میتوان با پراتیک انقلابی و در دست گرفتن قدرت، بعد از پیروزی انقلاب سوسیالیستی به مباحث تئوریک و آگاه سازی توده ها پرداخت. البته در احزاب چپ معاصر معمولا هر دو مبحث تئوریک(نظری) و پراتیک(عملی) به صورت همزمان دنبال میشود اما هنوز هم میزان و درجه ی اهمیت دادن به هریک را لنینیست یا مائوئیست بودن آن جریان تعیین میکند.

مورد دیگر اهمیت دادن لنین به بخش صنعتی کارگران یا همان کارگران شهری است در حالیکه مائو بیشتر به دهقانان یا کارگران سنتی توجه میکند. البته باید فضای جامعه ی مورد نظر برای انقلاب سوسیالیستی را در نظر داشت که اکثریت طبقه ی کارگر به کدام بخشِ کاری تعلق دارد. هرچند در جهان امروز هرچه پیش میرویم از طبقه ی دهقانان و کارگران سنتی کاسته و به بخش صنعتی کارگران یا کارگران مشغول به کار در کارگاه ها و کارخانه های شهری می افزاید و این خود یکی از مهمترین دلایل برای بیشتر بودن کمّی احزاب لنینیست در جهان است. یکی دیگر از تفاوتهای دو مکتب نحوه ی مبارزات است؛ مائوئیسم به جنگ چریکی و پارتیزانی اعتقاد دارد در حالیکه لنینیسم بیشتر به اعتصاب و اعتراضات توده ای تمایل نشان میدهد. مائو معتقد بود هسته های مبارزاتی که به صورت چریکی میجنگند میتوانند باعث کار تبلیغاتی نیز شده و همزمان که موجب میشود ترس مردم از قدرتِ حکومت بریزد موجب گرایش مردم به آنها  نیز میشود. لنین اما بیشتر به قدرت توده ها اعتقاد داشت. او میگفت توده های انقلابی باید از نظر کمّی نیز برتر از حاکمیت باشند و جنگها و درگیریهای کور منجر به شکست احتمالی خواهد شد. مائوئیست ها به انقلاب فرهنگی یعنی اقدامات بعد از پیروزی انقلاب سوسیالیستی توجه ویژه دارند؛ شعار معروفِ “نبرد طبقاتی ادامه دارد”از جانب مائویستها بعد از انقلاب چین سر داده شد.اصلاح گسترده ی زیرساختهای فرهنگی-آموزشی در لایه های مختلف جامعه  از جمله مدرسه، دانشگاه، رسانه و…در دستور کار انقلاب فرهنگی مائوئیست هاست. لنینیست ها نیز به اصلاح فرهنگ و سواد اجتماعی جامعه معتقدند اما بارِ اصلی را بر دوش خودِ انقلابیون و آن هم قبل و یا حین انقلاب میدانند. لنین معتقد است کارگری که میجنگد باید بداند برای چه و با که میجنگد، باید هرشب کتاب بخواند و اخبار روز را به خوبی دنبال کند. به هر حال چپِ امروز باید آثار هر دو متفکر و نقطه نظرات هر دو جریان را بخوبی بخواند تا بتواند با در نظر گرفتن تمام شرایط، بهترین رویکرد را انتخاب کند هرچند بنظر میرسد باتوجه به برنامه ها و اقدامات نئولیبرالی پیچیده و چند وجهی در سراسر جهان؛ ادغام و نزدیک تر کردن دو جریان فکری به هم ناگزیز و محتمل است…

“ستاره سرخ”

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Translate »