اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

افزایش خودکشی جوانان؛ بازتاب فقر، نابرابری و بحران‌های اجتماعی

جیغ (The Scream) نام یک مجموعه نقاشی، شامل چهار تابلوی رنگی اثر ادوارد مونک است که در فاصلهٔ زمانی ۱۸۹۳ تا ۱۹۱۰ خلق شده‌است.

خودکشی در میان نوجوانان و جوانان به یک نگرانی فزاینده در سراسر جهان بدل شده است. بنابر گزارش سازمان جهانی بهداشت، سالانه بیش از ۷۲۰ هزار نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند . این پدیده به حدی گسترده است که در سال ۲۰۲۱ سومین علت مرگ‌ومیر در گروه سنی ۱۵ تا ۲۹ سال بوده است . اما آیا خودکشی صرفاً یک تصمیم یا مشکل فردی است؟ جامعه‌شناسان و متفکران انتقادی مدت‌هاست که آن را بازتابی از شرایط اجتماعی-اقتصادی جامعه می‌دانند. کارل مارکس در مقاله‌ی مشهور خود «پوشه و خودکشی» (۱۸۴۶) با بررسی پرونده‌های خودکشی نتیجه می‌گیرد که نرخ بالای خودکشی «نشانه‌ی بی‌نظمی در سازمان اجتماعی ماست» . او مشاهده کرد در دوران رکود اقتصادی، گرانی و بحران‌های معیشتی، این «نشانه» به شکل همه‌گیرتری بروز می‌کند . مارکس صراحتاً فقر را «بزرگ‌ترین سرچشمه‌ی خودکشی» معرفی می‌کند و تنوع دلایل خودکشی در میان طبقات مختلف را دلیلی بر بی‌اساس بودن سرزنش‌های صرفاً اخلاقی می‌داند  . به بیان او، وجود خودکشی‌های گسترده فریادی اعتراضی علیه شرایط ناسالم اجتماعی است .

در این نوشته، با زبانی ساده و مستند، روند رو به افزایش خودکشی میان جوانان را بررسی می‌کنیم و پیوند آن را با فقر و بیکاری، شکاف‌های طبقاتی و ناامیدی از آینده واکاوی خواهیم کرد. همچنین نقش سنت‌های ارتجاعی و نهادهای مذهبی در تشدید این بحران در جوامع سرمایه‌داری، به‌ویژه ایران مورد بحث قرار می‌گیرد. برای این منظور از آراء مارکس و نیز تحقیقات مارکسیست‌های معاصر همچون ریچارد ویلکینسون، نانسی فریزر، دیوید هاروی و مایک دیویس بهره می‌گیریم. ابتدا به تصویر کلی مسئله در جهان امروز می‌پردازیم و سپس با تمرکز ویژه بر ایران، نشان می‌دهیم چگونه عوامل اقتصادی و اجتماعی در کنار ساختارهای فرهنگی-مذهبی، نسل جوان را به مرزهای خطرناک یأس و خودویرانگری سوق داده‌اند.

خودکشی جوانان به‌مثابه معضل اجتماعی، نه صرفاً فردی

مدت‌ها تصوّر می‌شد که خودکشی صرفاً از اختلالات روانی یا تصمیم‌های فردی ناشی می‌شود. اما پژوهش‌های اجتماعی نشان می‌دهند ناامیدی منجر به خودکشی در میان جوانان، ریشه در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی معیوب دارد. چنان‌که مارکس تأکید کرده بود، خودکشی‌های مکرر در یک جامعه را نباید امری «طبیعی» یا جدا از نظم اجتماعی دانست؛ این حوادث آینه‌ای از رنج‌ها و تناقض‌های زندگی در زیر سایه‌ی سنگین سیستم سرمایه‌داری هستند. در قرن نوزدهم، مارکس با نقل مشاهدات ژاک پوشه،آرشیودار پلیس پاریس نشان داد که در دوران بحران و تنگنای اقتصادی، میزان خودکشی اوج می‌گیرد و همپای آن آسیب‌های اجتماعی دیگری چون فحشا و دزدی نیز بیشتر می‌شود . پیام او روشن بود: وقتی شمار زیادی از انسان‌ها دست به خودکشی می‌زنند، باید به جای محکوم‌کردن آنها، نظمی را زیر سؤال برد که چنین بن‌بستی را می‌آفریند .

امروزه نیز داده‌ها این بینش را تأیید می‌کنند. برای نمونه، در پی بحران مالی ۲۰۰۸ و رکود بزرگ، نرخ خودکشی در بسیاری از کشورها افزایش یافت. یک مطالعه در آمریکا نشان داد که رکود اواخر دهه ۲۰۰۰ منجر به هزاران «خودکشی مازاد» شد که در شرایط عادی انتظار نمی‌رفت . در اروپا نیز پژوهش‌ها صورت گرفته توسط نهادها و فعالین مستقل نشان داد که دست‌کم ۱۰ هزار مورد خودکشی بیشتر طی سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ نسبت به روندهای قبلی، نتیجه بحران‌های  اقتصادی است . این الگو تصادفی نیست؛ وقتی بیکاری گسترده می‌شود و امنیت مالی فرو می‌ریزد، عده‌ی بیشتری به ورطه‌ی افسردگی و یأس کشانده می‌شوند. بررسی‌ها نشان می‌دهد افراد بیکار دو تا سه برابر بیشتر در معرض خودکشی قرار دارند . به‌خصوص جوانان که در ابتدای مسیر زندگی اجتماعی-شغلی خود با دیوار بیکاری یا درآمد ناچیز مواجه می‌شوند، احساس شکست و درماندگی شدیدی را تجربه می‌کنند.

از سوی دیگر، شکاف‌های عمیق طبقاتی و نابرابری اجتماعی نیز فشار روانی مضاعفی بر نسل‌ها وارد می‌کند. تحقیقات ریچارد ویلکینسون و همکارانش نشان داده که جوامعی که دارای نابرابری اقتصادی بیشتری هستند، نه تنها شاخص‌های سلامت جسمانی ضعیف‌تری دارند بلکه از نظر سلامت روان و معضلات اجتماعی نیز آسیب‌پذیرترند  . در کتاب «تراز روحی» (The Spirit Level)، ویلکینسون و کیت پیکت توضیح می‌دهند که نابرابری همچون «دشمنی میان انسان‌ها» عمل می‌کند: فاصله‌ی طبقاتی زیاد باعث افزایش اضطراب اجتماعی، احساس حقارت در طبقات فرودست و بی‌اعتمادی میان مردم می‌شود  . این استرس و اضطراب گسترده در جامعه به‌ویژه بر جوانانی که در متن این نابرابری بزرگ می‌شوند، اثرات مخربی دارد. به عنوان نمونه، یک نظرسنجی بنیاد سلامت روان در بریتانیا نشان داد در سال گذشته ۷۴٪ بزرگسالان چنان دچار استرس بودند که احساس درماندگی می‌کردند؛ یک‌سوم آنها افکار خودکشی داشته‌اند و این ارقام در میان جوانان حتی بالاتر بود .

در ایالات متحده نیز در سال‌های اخیر روند نگران‌کننده‌ای از «مرگ‌های ناشی از نومیدی» دیده می‌شود که شامل خودکشی، مصرف مفرط مواد مخدر و الکل است . این همه‌گیری ناامیدی حتی در ثروتمندترین کشورهای جهان نشان می‌دهد که ته مانده‌های رفاه مادی اندک‌اندک جای خود را به بحران روانی-اجتماعی داده است.

نانسی فریزر، نظریه‌پرداز مارکسیست معاصر، با مفهوم «بحران مراقبت» به توصیف یکی از ابعاد این مشکل می‌پردازد. او استدلال می‌کند که در جامعه‌ی سرمایه‌داری متأخر، توان و نهادهای پشتیبان عاطفی و اجتماعی (خانواده، جامعه محلی، خدمات رفاهی) به‌شدت تضعیف شده‌اند . از یک سو حمایت‌های عمومی از خانواده‌ها و اقشار آسیب‌پذیر کمتر شده و از سوی دیگر والدین و نسل میانی برای تأمین معاش مجبورند ساعت‌های طولانی‌تری کار کنند . نتیجه این شده که ظرفیت جامعه برای مراقبت و همبستگی به نقطه‌ی شکست نزدیک شود . در چنین وضعیتی، وقتی یک جوان با بحرانی شخصی یا مالی روبه‌رو می‌شود، کمتر از گذشته شبکه‌ی حمایتی خانوادگی یا اجتماعی برای پناه‌بردن دارد. این خلاعاطفی و حمایت‌گریزیِ سیستماتیک، بسیاری از جوانان را در مواجهه با مشکلات زندگی تنها و بی‌پناه می‌گذارد و زمینه را برای افسردگی عمیق و اقدام به خودکشی مساعد می‌کند.

فقر، بیکاری و نبود چشم‌انداز آینده

یکی از مهم‌ترین عوامل ساختاری که در افزایش خودکشی جوانان شناسایی شده، فقر و بیکاری مزمن است. در جوامع سرمایه‌داری امروز، به‌ویژه با گسترش سیاست‌های نئولیبرالی، اشتغال پایدار و درآمد کافی برای جوانان تبدیل به رویایی دست‌نیافتنی شده است. در بسیاری از نقاط جهان نرخ بیکاری جوانان دوچندان نرخ بیکاری عمومی است. به عنوان مثال، در منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا میانگین بیکاری جوانان حدود ۲۵٪ تا ۳۰٪ گزارش شده که بالاترین در جهان است . این به معنای آن است که یک نسل کامل چشم‌انداز روشنی برای آینده‌ی شغلی و معیشتی خود ندارد. پیامد طبیعی چنین وضعیتی، احساس ناامیدی، خشم و بی‌ارزشی در میان جوانان است.

نبود چشم‌انداز از آینده تنها محدود به فرصت شغلی نیست؛ جوانی که می‌بیند حتی با کار سخت نیز قادر به تأمین یک زندگی با استانداردهای کنونی نخواهد بود، یا تحصیل‌کرده‌ای که خود را فاقد شأن و منزلت اجتماعی می‌یابد، دچار احساس محرومیت و ناکامی نسبی می‌شود. این احساس در جوامع نابرابر تشدید هم می‌شود، چرا که رسانه‌ها و فرهنگ مصرف‌گرایی مدام موفقیت و ثروت را می‌ستایند، اما واقعیت روزمره برای بسیاری چیزی جز محرومیت نیست. استرس منزلتی ناشی از قیاس خود با دیگران در جامعه‌ای که ارزش فرد را با پول و موقعیت می‌سنجد، طبق تحقیقات حتی بر طبقات مرفه نیز اثر منفی دارد، چه رسد به جوانان کم‌درآمد یا بیکار . در چنین فضایی، افسردگی جمعی و میل به انزوا افزایش می‌یابد و در مواردی، برخی جوانان تنها راه رهایی را در پایان‌دادن به زندگی خود می‌بینند.

نمونه‌های افراطی‌تر را می‌توان در جوامع به‌شدت بحران‌زده دید. در هندوستان که یکی از اقتصادهای بزرگ اما با فقر گسترده است، از دهه ۱۹۹۰ تاکنون نزدیک به ۴۰۰ هزار کشاورز به دلیل فقر و بدهی دست به خودکشی زده‌اند . بسیاری از این موارد مربوط به کشاورزان خرده‌پا و جوانی بود که زیر بار قرض‌های سنگین یا خشکسالی، راهی جز پایان زندگی نیافتند. محققان اشاره می‌کنند که این «خودکشی‌های اقتصادی» نتیجه سیاست‌های اقتصاد آزاد، وام‌های بهره‌دار، و بی‌توجهی ساختاری به روستاها بوده است . مایک دیویس، پژوهشگر مارکسیست، در توصیف وضع جهانی می‌گوید «جهان سوم» امروز مملو از شهرک‌های فقیرنشینی است که ساکنان آن آینده‌ای جز بیکاری، اعتیاد یا مهاجرت پیش روی خود نمی‌بینند. چنین شرایطی به زعم او بذر یک یأس عمومی را می‌کارد که در برخی مناطق خود را به شکل خشونت و جنگ داخلی نشان می‌دهد و در برخی دیگر به شکل خودویرانگری و از هم گسیختن پیوندهای اجتماعی. به این ترتیب فقر مفرط و شکاف طبقاتی نه‌تنها به سوءتغذیه و بیماری، بلکه به فرسایش روان جمعی و افزایش رفتارهای پرخطر از جمله خودکشی می‌انجامد  .

ستون شکسته (۱۹۴۴ میلادی) فریدا کالو (۱۹۰۷ – ۱۹۵۴ میلادی)

سنت‌های ارتجاعی، فشارهای فرهنگی و نهادهای مذهبی

علاوه بر عوامل اقتصادی، فضای فرهنگی-اجتماعی بسته و سنتی می‌تواند در تشدید ناامیدی نسل جوان نقش داشته باشد. در بسیاری از جوامع، تابوهای فرهنگی و مذهبی حول موضوعاتی چون افسردگی، خودکشی و حتی نارضایتی جوانان وجود دارد. در چنین جوامعی مشکلات جوانان یا نادیده گرفته می‌شود یا با برچسب‌های اخلاقی و دینی پاسخ داده می‌شود. برای مثال، در برخی فرهنگ‌ها خودکشی گناهی نابخشودنی شمرده می‌شود و به جای آن‌که به ریشه‌های رفتاری و علل اجتماعی آن پرداخته شود، فرد اقدام‌کننده مورد نفرین و سرزنش قرار می‌گیرد.

این رویکرد نه تنها از بروز خودکشی جلوگیری نمی‌کند بلکه باعث می‌شود جوانانی که فکر خودکشی به سرشان می‌زند، از ترس قضاوت جامعه و خانواده، در سکوت رنج بکشند و کمک نخواهند. مارکس نیز در نقد رویکردهای اخلاقی رایج، نوشته بود که اخلاق‌گرایان با محکوم کردن خودکشی به عنوان «بزدلی» یا «گناه»، در واقع صورت مسئله را پاک می‌کنند، حال آن‌که رنج کشنده‌ای که به خودکشی می‌انجامد، خود زاییده شرایط اجتماعی است .

در جوامعی که سنت‌های ارتجاعی قوی است، مثلاً پدرسالاری شدید، تعصبات قومی-قبیله‌ای یا مداخلۀ سخت‌گیرانه مذهب در زندگی خصوصی، فشار بر جوانان چند برابر می‌شود. حق انتخاب در ازدواج، تحصیل، شغل و سبک زندگی برای بسیاری از جوانان (به‌ویژه دختران) محدود است. در ایران و کشورهای مشابه، نمونه‌های تکان‌دهنده‌ای بسیاری از خودسوزی دختران جوان در اعتراض به ازدواج اجباری یا فرار از خشونت خانوادگی گزارش شده است . وقتی یک دختر نوجوان احساس کند هیچ راهی برای رهایی از سرنوشت تحمیلی ندارد، ممکن است حتی مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. آمارها در برخی استان‌های ایران (نظیر ایلام و کردستان) نشان از نرخ بالای خودکشی در بین دختران جوان با روش‌های خشونت‌باری چون خودسوزی دارد که ریشه در فرهنگ ناموس‌پرستی، اجبارهای خانوادگی و فقر آموزشی دارد. چنین تراژدی‌هایی نشان می‌دهد سنت‌های فرهنگی عقب‌مانده چگونه می‌توانند نقش قاتل خاموش امید و زندگی در نسل جوان را بازی کنند.

از سوی دیگر، نهادهای مذهبی محافظه‌کار در جوامع سرمایه‌داری به ابزاری برای توجیه وضعیت موجود بدل می‌شوند. برای مثال در ایران، حاکمیت مذهبی به جای پرداختن ریشه‌ای به مشکلات جوانان – از بیکاری گرفته تا آزادی‌های فردی – معمولاً شکیبایی در برابر سختی‌ها و توکل به خدا را توصیه می‌کند. این رویکرد که رنج دنیوی را امتحان الهی می‌داند، می‌تواند نوعی رضایت کاذب ایجاد کند یا حداقل اعتراضات را سرکوب نماید، اما در واقع مسئله‌ای را حل نمی‌کند. ، نهادهای مذهبی معمولاً روان‌شناسی مدرن را نفی کرده و مشکلات روانی را معادل ضعف ایمان می‌گیرند که این خود مانع بزرگی بر سر راه درمان و پیشگیری است. برای کاهش خودکشی جوانان، نیاز است که تابوهای فرهنگی و مذهبی شکسته شوند و گفتمان شفقت و شناخت علمی جایگزین سرزنش اخلاقی گردد.

ایران؛ تلاقی بحران اقتصادی و اجتماعی

ایران نمونه‌ی برجسته‌ای است که در آن تمامی عوامل یادشده دست به دست هم داده‌اند و افزایش نگران‌کننده‌ی خودکشی در میان جوانان و نوجوانان را رقم زده‌اند. در سال‌های اخیر، گزارش‌های متعدد از گوشه و کنار کشور حاکی از اوج‌گیری این معضل است. طبق اذعان مقامات رسمی، در سال ۱۴۰۱ بیش از ۱۲۰ هزار نفر در ایران اقدام به خودکشی کرده‌اند که از این تعداد بیش از ۶ هزار مورد منجر به فوت شده است . این آمار در مقایسه با هفت سال قبل ۵۱٪ افزایش را نشان می‌دهد  که زنگ خطری جدی برای جامعه ایران است. به بیان دیگر، بحران خودکشی که مارکس از آن سخن می‌گفت، اکنون به‌وضوح در ایران امروز مشاهده می‌شود.

نگاهی به ترکیب و دلایل این خودکشی‌ها گویای پیوند عمیق آن با فقر، نابرابری و ناامیدی است. بنابر گزارش‌های رسانه‌ای، اکثر افرادی که در ایران خودکشی می‌کنند زیر ۳۰ سال سن دارند . در سال‌های اخیر حتی اخبار دردناکی از خودکشی کودکان ۱۱-۱۲ ساله نیز منتشر شده است . کارشناسان اجتماعی ایران تصریح می‌کنند که مهم‌ترین دلایل خودکشی جوانان، نبود امید به آینده، مشکلات شدید اقتصادی و معضلات اجتماعی است  . میلیون‌ها جوان تحصیل‌کرده ایرانی چشم‌اندازی برای اشتغال و زندگی بهتر نمی‌بینند . فساد و رانت گسترده که منجر به تبخیر طبقه متوسط و سقوط ۸۰٪ جمعیت به زیر خط فقر شده است ، احساس بی‌عدالتی و خشم را در نسل جوان شعله‌ور کرده است. هنگامی که جوانان می‌بینند عده‌ای اندک از وابستگان حکومت در ناز و نعمت‌اند و اکثریت مردم برای تأمین ابتدایی‌ترین نیازها درمانده‌اند ، طبیعی است که برخی دچار بحران هویت و افسردگی عمیق شوند.

از طرف دیگر، فضای بسته سیاسی و فرهنگی عرصه را بر جوانان تنگ‌تر کرده است. سرکوب آزادی‌های اجتماعی، دخالت حکومت در سبک زندگی (از پوشش و تفریحات گرفته تا اینترنت)، و نبود تریبون‌های بیان نارضایتی، موجب شده بخشی از جوانان اعتراض خود را در نهان و با آسیب‌رساندن به خود نشان دهند.

موج خودکشی در میان دانش‌آموزان که در دی‌ماه ۱۴۰۱ توسط شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان یک «سونامی» توصیف شد، نمونه‌ای هولناک از به بن‌بست رسیدن نوجوانان است . تنها در یک ماه، حداقل ۸ دانش‌آموز در نقاط مختلف کشور خودکشی کردند ؛ مواردی که گزارش شد اغلب با فقر خانوادگی، فشار تحصیلی و مشکلات اجتماعی در ارتباط بودند. این شورا به‌ویژه نسبت به گسترش خودکشی در مناطق کردنشین کشور هشدار داد که «به شکلی ترسناک در حال افزایش» استو مناطقی که سال‌هاست از محرومیت اقتصادی و تبعیض رنج می‌برند. سکوت و بی‌عملی مسئولان در قبال این وقایع، بار دیگر همان انتقاد مارکس را به ذهن می‌آورد که جامعه فقط از شهروندان «تکلیف» می‌خواهد و خود را مسئول حقوق و رفاه آنان نمی‌داند .

بحران خودکشی حتی به قشرهای ظاهراً موفق نیز رسیده است. اخیراً رسانه‌ها خبر از شیوع خودکشی در میان رزیدنت‌های پزشکی و پزشکان جوان داده‌اند و یک پزشک اورژانس در تهران آن را به سطح «بحران» توصیف کرد  . طبق یک بررسی، به طور متوسط سالانه ۱۳ پزشک رزیدنت در ایران خودکشی می‌کنند . این رقم هرچند در قیاس با آمار عمومی زیاد نیست، اما نشانگر آن است که حتی قشر تحصیل‌کرده نیز از فشارهای سیستم مصون نمانده‌اند. شیفت‌های کاری فرساینده، آینده‌ی شغلی مبهم (به‌ویژه با طرح‌های اجباری)، همه دست به دست هم داده تا این قشر نیز دچار افسردگی و بی‌انگیزگی شوند. وقتی امید و انگیزه در قشری که سال‌ها برای جایگاه خود زحمت کشیده چنین رنگ ببازد، می‌توان حدس زد وضعیت روانی جوانان بیکار یا محروم در نقاط دورافتاده چگونه است.

در جمع‌بندی وضعیت ایران می‌توان گفت اقتصاد نئولیبرال و استبداد سیاسی-مذهبی ترکیبی مرگ‌بار ساخته‌اند. از یک‌سو جوان ایرانی با تورم، بیکاری و فقر دست‌به‌گریبان است و از سوی دیگر پناهی در جامعه مدنی ضعیف یا نهادهای حمایتی نمی‌یابد. نتیجه، همان‌گونه که آمارها نشان می‌دهد، افزایش بی‌سابقه‌ی خودکشی، اعتیاد و سایر رفتارهای پرخطر در نسل جدید است .

نتیجه‌گیری

افزایش خودکشی در میان نوجوانان و جوانان را باید هشدار نهایی یک جامعه‌ی بیمار تلقی کرد. این پدیده به ما می‌گوید که در زیر پوست شهرها و روستاها، نسلی از فرط ناامیدی فریاد بی‌صدایی سر می‌دهد. فریادی که اگر شنیده نشود، پایه‌های آینده را فروخواهد ریخت. تجربه‌ی جهانی و تحلیل‌های متفکران منتقد نشان می‌دهد که ریشه‌ی این بحران را باید در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جستجو کرد؛ در فقر و بیکاری، در نابرابری و بی‌عدالتی، در فروپاشی همبستگی‌ها، و در فرهنگ و سنت‌هایی که به جای حل مسأله، صورت آن را می‌پوشانند. جامعه‌ای که چشم‌اندازی برای شکوفایی و بهبود به جوانانش عرضه نکند و در عوض با انواع فشارهای معیشتی و ارزشی آنان را به گوشه براند، نباید از دیدن موج خودکشی شگفت‌زده شود. همان‌طور که مارکس یادآور شد، همه‌ی جوامع نتایج یکسانی به بار نمی‌آورند؛ اگر جامعه‌ای انبوهی از جوانان را به سوی مرگ سوق می‌دهد، این امر «در طبیعت آن جامعه» نهفته است .

با این حال، پیام امیدوارکننده در شناخت علل ساختاری خودکشی آن است که می‌توان با دگرگون کردن این ساختارها، زندگی و امید را به نسل جوان بازگرداند. سیاست‌های اقتصادی عادلانه‌تر، ایجاد اشتغال و رفاه، مبارزه با فساد و تبعیض، سرمایه‌گذاری در بهداشت روان و آموزش، و بازنگری در نگرش‌های فرهنگی حاکم، همه بخشی از راه‌حل‌اند. به‌طور مشخص در ایران، احیای اعتماد جوانان نیازمند تغییراتی بنیادین است: از بهبود فوری شرایط اقتصادی گرفته تا گشایش فضای سیاسی و فرهنگی. جامعه باید به جوانان خود نشان دهد که صدای آن‌ها را می‌شنود و برای آینده‌شان ارزش قائل است. تنها در این صورت است که می‌توان روند فاجعه‌بار خودکشی را معکوس کرد. خودکشی هر جوان، فاجعه‌ای برای اکنون و آینده است؛ جلوگیری از آن وظیفه‌ای جمعی است که با امیدبخشی فعال به زندگی جوانان و  مبارزه برای ساختن جامعه‌ای عادلانه‌تر و انسانی‌تر محقق می‌شود.

سالی معزی

اردیبهشت 1404

منابع و ارجاعات:

کارل مارکس، «پوشه و خودکشی» (۱۸۴۶) 

 آمارها و گزارش‌های سازمان جهانی بهداشت 

پژوهش‌های ریچارد ویلکینسون و همکاران درباره نابرابری 

مصاحبه نانسی فریزر درباره بحران مراقبت 

گزارش‌های رسانه‌ها درباره خودکشی در ایران 

 داده‌های رسمی و مطالعات ملی و بین‌المللی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.