اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

گر مردگان سخن می گفتند….

محمد نوری زاد در صفحه ی اصلی فیسبوکش چنین می نویسد:

مدتهاست که یک پرسش مدام در اطراف من پرسه می زند. این که: چرا تو را نمی گیرند و مثل ستار بهشتی نمی کشندت؟ چرا دودمانت را به باد نمی دهند؟ چرا اجازه می دهند تو زیر وبالایشان را بهم بدوزی و کاری با تو نداشته باشند؟
و خلاصه این که: چرا تو را از هم نمی درند؟ و خود نتیجه می گیرند: پس حتماً یک کاسه ای زیر نیم کاسه است. پس حتماً تو جاسوس بیت رهبری هستی و برای تخلیه ی روانی جامعه سر به دیوار وی می کوبی. پس حتماً تو نقش سوپاپ اطمینان را بازی می کنی.
و من با صبوری و لبخند به این پرسش مکرر پاسخ گفته و می گویم. این که: دوستان من، من اگر ساکت بودم و انتقاد نمی کردم، غلیانِ این پرسش آیا در شما فرو می نشست؟ و اگر مرا می زدند و می کشتند، شما آیا پاسخ خود را می یافتید؟ یا اگر مرا ازهم می دریدند، شما باور می کردید که نوری زاد عمله ی کسی و کسانی نیست؟
و با همان لبخند و آرامش می گویم: دوستان من، فکر نمی کنید جهتِ اراده ی پرسش شما معکوس است؟ شما بجای این که از من بخواهید ساکت شوم، چرا از آنانی که ساکت اند نمی خواهید بر بخروشند؟ شما بجای این که مرا به سکوت فرا بخوانید تا انگ جاسوسی بر پیشانی ام ننشیند، چرا به آنانی که کنج عافیت را به پذیرش هزار آسیب ترجیح داده اند اعتراض نمی کنید؟
و افسوس این که: مردمان ما، "پذیرفته اند" که باید ساکت بود و اعتراضی نکرد. و پذیرفته اند که هر اعتراض، باید به زندان و مرگ منجر شود. و هرگز به این نمی اندیشند که: این طرف مقابل است که وارد حوزه ی خصوصی و حقوقی ما شده. مثالی بزنم: دزدانی وارد خانه ای شده اند و عربده می کشند. آنان با هیاهو همه را ترسانده اند و همه را به سکوت مجبور کرده اند. جوری که کسی معترض و متعرضِ دزدی هایشان نباشد. دراین میان، زمزمه ای در می گیرد. یکی به اعتراض بر می خیزد. که چرا می دزدید و تخریب می کنید؟ این آیا پسندیده است که همه ی سکوت اختیار کردگان به کسی که اعتراض می کند و به دزدان بر می خروشد، به دیده ی تردید بنگرند؟>
و آقای نوریزاد من هم با آرامش و نه با لبخند جواب سئوالی را که خودتان مطرح کردید و خودتان هم البته جواب دادید می دهم.در دفاع از مردمی که شما متهمشان می کنید که:
"پذیرفته اند" که باید ساکت بود و اعتراضی نکرد!
ونیز چند سئوال از شما می پرسم.
آقای نوریزاد سکوت این مردم در طول این سالهای سیاه از پذیرش آنها نبوده است.بلکه به خاطر آن بوده است که پدرتان ـرهبراین حاکمیت سیاه که خودتان در نامه هایتان از او با عنوان پدر یاد می کنیدـ چندان مانند رفتاری که با شما داشته در حق آنها مهربان و بزرگوار نبوده است.اگر نگاهی به سالهای سیاه دهه شصت،به خاوران خفتگان،به مزار کمانگرها و اسانلوها و شرکومعارفی ها و ستار بهشتی ها و نیز هزاران بی نام و نشان خفته ی دیگر بیندازی خودت به این نتیجه خواهی رسید.. جز این هم نیست.آقای نوریزاد،فرزند مغضوب رهبر،چند نامه ی دلسوزانه و راهگشایانه ی خود به رهبر را برای بیرون آمدن از بحرانهایی که تمامیت این حاکمیت را به لرزه درآورده است و نیز ایرانگردی های خود را به حساب اعتراض و خروش و خیزش نگذارید.در همین کرمانشاهی که شما امروز مهمانش هستید اگر از سرنوشت افرادی با نامهای هرمزگرجی بیانی،سیدقربان حسینی،ویکتوریا دولتشاهی،فریدون پرناک،برادران کریمی:علی،احمد ونصرت،شهریار رسولی و…بپرسید شاید نگرشتان راجع به خروش و اعتراض تغییر کند.البته من به شما توصیه نمی کنم که به دیدار خانواده هایشان بروید چون بی گمان همچون دایه سلطنه مادر داغدار فرزاد به حضور نخواهندتان پذیرفت!
آقای نوریزاد اسم ایرانگردی های خود را سفر صلح و دوستی گذاشته اید.کاش روشن می کردید که این صلح و دوستی میان کدام افراد قرار است انجام بگیرد؟میان حاکمیت و مردم؟میان دزد و صاحبخانه؟ودر این میان شما نماینده ی کدام گروهید؟حاکمیتی که خودتان را به اصطلاح منتقد آن میدانید یا مردم؟به گفته ی خودتان نماینده ی حاکمیت که نیستید پس حتمن نماینده ی مردمید.اما سئوال من این است که شما را کی نماینده ی این صلح کرده؟مادران به خون خفتگان خاوران یا خانواده ی هزاران دگراندیش سیاسی مفقود یا زندانی شده؟
شما در زمانی هم که زندانی بودید از رهبر گله داشتید که چرا مثل موسوی و کروبی و خاتمی به عیادت خانواده‌ شما نرفته و قدر حمایت‌های گذشته شما از رهبری را ندانسته‌است.
مگر رهبر در مورد شما نگفته بود:فلانی -نوری‌زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه‌های تلویزیونی‌اش، با نوشته‌هایش، برای منِ ِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد*
آقای نوریزاد شما در یکی از نامه هایتان به پدر مهربانتان خامنه ای، میرحسین موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی را بهترین دوستان او لقب داده بود که «برای نظام، و برای شخص شما، و برای شخص شما، و برای شخص شما، و برای شخص شما، آنهم در بحرانی‌ترین روزهای عمر انقلاب، یک گشتی در کل کشورمان زدند و میلیون‌ها ایرانی رمیده و پشت کرده به نظام و حتی معاندین داخلی و خارجی را در شورانگیزترین وجه ممکن، به پای رکاب شما باز آوردند.>
با چه تاکیدی گفته اید شخص شما!و با چه توهینی ملتی را پا به رکاب معرفی کرده اید؟
آقای نوریزاد این مردم دم خروس را باور کنند یا قسم حضرت عباستان را؟
آقای نوریزاد شما می توانید خودتان را نماینده ی جریانی در دل این نظام معرفی کنید اما بی گمان نماینده ی مردم نه!
آقای نوریزاد شما تا قبل از انتخابان ۱۳۸۸ در ایران از طرفداران پر و پا قرص رهبر و حتا ضد جریان اصلاح طلبی بودید.و بی گمان هم از کشتار دگر اندیشان و هم از وجود زندانیان سیاسی در ایران مطلع بوده اید،انکار آن برای شما که دستی به قلم داشته اید شایسته نیست.چرا امروز که مغضوب یا معزول شده اید بیاد قربانیان این حاکمیت افتاده اید؟پس عجیب نیست اگر مردم باورتان نکنند.

آقای نوریزاد شنیده ام که بر مزار شهریار و احسن ناهید از جانباختگان سازمان چریکهای فدایی خلق رفته اید.به نظرتان اگر مردگان سخن می گفتند امروز آنها به پیام صلح و دوستی شما چه جوابی می دادند؟

احسان حقیقی (پاتوره(

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Translate »