سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
نقش فرهنگ کارگری در بیداری طبقات محروم
چگونه آگاهی طبقاتی، کارگران را از انفعال به نیروی تحولساز تبدیل میکند؟
در شرایطی که فرهنگ سرمایهداری و بورژوازی همواره ابزاری برای تحکیم سلطه طبقاتی بوده است، طبقه کارگر وظیفهای خطیر در ایجاد و گسترش یک فرهنگ مستقل و انقلابی دارد. این فرهنگ باید بهگونهای شکل گیرد که بتواند با ارزشها و اهداف سوسیالیستی هماهنگ باشد و در جهت رهایی کارگران از یوغ استثمار سرمایهداری عمل کند.
طبقه کارگر نمیتواند به سادگی فرهنگ موجود بورژوازی را بپذیرد، چرا که این فرهنگ نماینده منافع طبقاتی حاکمان است. در عوض، باید آگاهانه به نقد رادیکال آن بپردازد. فرهنگ جدید کارگری نه تنها باید ابزارهای هنری و علمی موجود را بهکار گیرد، بلکه باید آنها را از منظر منافع کارگران و آرمانهای انقلابی تغییر دهد.
یکی از وظایف اصلی فعالین طبقه کارگر در این راستا، گسترش آموزش و مشارکت فعال در حوزههای فرهنگی است. کارگران باید به طور گسترده به دانش و هنر دسترسی پیدا کنند و با ایجاد نهادهای فرهنگی مستقل، از ابزارهای فرهنگی برای ارتقاء آگاهی طبقاتی و تقویت همبستگی استفاده کنند.
هدف از ایجاد این فرهنگ انقلابی، نه تنها برآوردن نیازهای معنوی و فکری کارگران است، بلکه این فرهنگ باید به عنوان نیرویی محرک برای پیشبرد انقلاب سوسیالیستی و ساختن جامعهای برابر و بدون استثمار عمل کند. بدین ترتیب، فرهنگ کارگری میتواند نه تنها جهانبینی طبقه کارگر را شکل دهد، بلکه به ابزار مؤثری برای تغییر بنیادی جامعه تبدیل شود.
مارکس و انگلس در بخشی از مانیفست کمونیست در نقد فرهنگ بورژوازی مینویسند:
“فرهنگی که بورژوازی بر سر انهدام آن نوحه سر می دهد، برای اکثریت عظیم تنها به منزله ی آموزشی است تا انسان چون ماشین عمل کند.
ولی تا زمانی که شما با گز عقاید بورژوائی خود پیرامون آزادی، فرهنگ و قانون و غیره، اندیشه ی ما درباره ی الغاء مالکیت بورژوائی را می سنجید، با ما جروبحث نکنید. همان عقاید شما، زائیده ی شرایط تولید بورژوائی شما و مالکیت بورژوائی است؛ به همانگونه که فلسفه ی قوانین شما چیزی جز اراده ی طبقه ی شما نیست که بدل به قانونی برای همگان شده، اراده ای که صبغه و جهت اساسی آنرا شرایط اقتصادی حیات طبقه ی شما تعیین کرده است.”
مانیفست کمونیست
مارکس – انگلس
مارکس و انگلس در این بخش از “مانیفست کمونیست”، به شکلی تند و انتقادی به فرهنگ و ارزشهایی که بورژوازی (طبقهی سرمایهدار) بر آن تکیه دارد، میپردازد. آنها میگویند که بورژوازی از فرهنگی صحبت میکند که گویا ارزش والایی دارد و وقتی این فرهنگ تهدید میشود، نوحهسرایی میکند و آن را مقدس میداند. اما این فرهنگ را برای اکثریت عظیم جامعه چیزی جز ابزاری نیست که تنها هدفش آموزش انسانها به عنوان موجوداتی ماشینی است؛ انسانهایی که به جای رشد و شکوفایی واقعی، تنها برای خدمت به تولید سرمایهدارانه آموزش میبینند.
در ادامه آنها تاکید میکنند که تا زمانی که مردم از همان ارزشها و مفاهیم بورژوایی مانند آزادی، فرهنگ، و قانون برای سنجش ایدههای کمونیسم استفاده میکنند، نباید انتظار بحث منطقی با آنها داشت. چرا که این ارزشها و عقاید، خود ساختهی همان نظام بورژوایی هستند؛ نظامی که بر مالکیت خصوصی و استثمار و تولید سرمایهداری استوار است.
در واقع، آنان به این نکته اشاره میکند که قوانین و فلسفهای که جامعه به آن پایبند است، چیزی جز خواست و ارادهی طبقهی سرمایهدار نیست که برای تأمین منافع خود به صورت قانونی و عمومی درآمده است. این قوانین به نوعی نمایندهی منافع اقتصادی بورژوازی هستند و نه خواستهها یا نیازهای عموم مردم.
به زبان ساده، بورژوازی فرهنگ و قوانین خود را برای حفظ منافعش به کار میگیرد و این ارزشها اکثریت جامعه ، یعنی کارگران، را محدود و به ماشینهای تولیدی تبدیل میکنند. اگر قرار باشد از زاویهی دید بورژوازی به کمونیسم نگاه کنیم، هرگز نمیتوانیم عدالت واقعی را ببینیم، چرا که کل نظام فکری و ارزشی ما در چارچوب منافع سرمایهداری شکل گرفته است.
از اینرو است که تبلیغ و ترویج فرهنگ پرولتری درجهت گسترش آگاهی طبقاتی و مبارزه طبقاتی ضرورتی دوچندان پیدا میکند.
اما فرهنگ کارگری چیست و چگونه شکل میگیرد و نقش آن در گسترش آگاهی طبقاتی به چه صورت است؟
فرهنگ پرولتری به معنای مجموعهای از باورها، ارزشها و سبک زندگیای است که از درون خود طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه برمیخیزد. این فرهنگ، برخلاف فرهنگ بورژوایی که بر مبنای سود، مالکیت و رقابت بنا شده، بر اصول همبستگی، برابری و مبارزه برای عدالت اجتماعی تاکید دارد.
یکی از مهمترین وظایف نیروهای انقلابی در دنیای امروز، ترویج و تبلیغ این فرهنگ و آگاهی طبقاتی است، زیرا بدون شناخت دقیق از جایگاه و منافع طبقاتی، کارگران و زحمتکشان توان مقابله با ستم و استثمار سیستماتیک را نخواهد داشت.
در زندگی روزمره، مثالهای متعددی وجود دارد که نشان میدهد چگونه آگاهی طبقاتی میتواند به کارگران کمک کند تا بهتر از حقوق خود دفاع کنند. فرض کنید در یک کارخانه، کارگران متوجه میشوند که بهرهوری آنها افزایش یافته اما حقوقشان ثابت مانده است. بدون آگاهی طبقاتی، ممکن است هر کارگر به این باور برسد که مشکل شخصی اوست و باید خودش را با شرایط موجود وفق دهد. اما زمانی که این افراد به آگاهی طبقاتی دست مییابند، متوجه میشوند که این یک مشکل ساختاری است که به نفع صاحبان سرمایه است. در این شرایط، اتحاد و مبارزه جمعی میتواند راهحلی برای مقابله با این ناعدالتی باشد.
یا در مثالی دیگر، کارگران یک فروشگاه بزرگ ممکن است هر روز ساعات طولانیتری کار کنند بدون اینکه از مزایای کافی برخوردار باشند. در نگاه فردی، ممکن است برخی از این کارگران احساس کنند که اگر بیشتر تلاش کنند یا خود را به مدیران نشان دهند، شرایط بهتری برای خود فراهم میکنند. اما درک آگاهی طبقاتی نشان میدهد که این یک ترفند سیستماتیک است که طبقه سرمایهداران و کارفرما با استفاده از آن به بهرهکشی بیشتر از نیروی کار دست میزند. در نتیجه، ترویج آگاهی طبقاتی به این کارگران کمک میکند تا بفهمند که تنها از طریق همبستگی و مبارزه جمعی میتوانند حقوق خود را مطالبه کنند.
ضرورت ترویج و تبلیغ این آگاهی در این است که کارگران از حالت منفعل خارج شده و به نیرویی تبدیل میشوند که نه تنها برای حقوق فردی خود، بلکه برای تغییرات ساختاری در جامعه مبارزه میکنند.