سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
مرتجعین و حامیان سرمایهداران در بند مردگان، کارگران در مسیر زندگی
سهشنبه ۲۱ شهریور برابر با ۱۰ سپتامبر، در میان هزاران خبر و تصویر هولناک از جنگها، نابرابریها، و جنایات بشری در جهان، در لحظاتی که مردم فلسطین زیر آتش گلولههای سازهٔ فاشیستی اسرائیل در غزه جان میدهند، و زنان افغانستان، ایران و دیگر کشورهای منطقه برای حقوق ابتدایی خود به خیابانها میآیند و صدایشان در هیاهوی اخبار زرد و بی محتوا گم میشود، یورونیوز با میلیونها مخاطب در گزارشی تصویری خبر از رقص رمضان قدیروف رهبر مرتجع جمهوری خودمختار چچن روسیه در لوکیشن سریالی به نام « قیام عثمان » را نشر میکند! در جهانی که هر روزه میلیونها انسان درگیر بحرانهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی هستند، چه لزومی دارد که رقص یک فرد فاسد و مرتجع مانند قدیروف به تیتر اول رسانههای جریان اصلی تبدیل میشود؟ این سوالی است که ذهن هر فرد آگاه و پرسشگری را به چالش میکشد که چگونه است این رسانهها سطحیترین و بیارزشترین رویدادها را به عنوان «خبر» به خورد مخاطبین خود میدهند و چه هدفی را دنبال میکنند که آشکارا به شعور بیننده توهین میکنند.
اجازه بدهید برای چرای و درک بهتر نشر اخبار زرد از این دست و همچنین تولید انبوهی از زبالههای فرهنگی مانند « قیام عثمان » که روزانه از رسانههای رنگانگ سرمایه تولید و پخش میشود به مارکس رجوع کنیم
مارکس در کتاب “هجدهم برومر لویی بناپارت” تلاش میکند تا تضادی عمیق میان نظام سرمایهداری و طبقه کارگر را آشکار کند و به شیوهای هوشمندانه به آیندهنگری و امید به تغییر اجتماعی میپردازد.
او در قسمتی از اینکتاب اینگونه مینویسد:
“نظام سرمایهداری آیندهای ندارد، به همین جهت ناگزیر به گذشته (مذهب) و به اجداد مقدساش چشم میدوزد. اما کارگران گذشتهای اندوهبار دارند و آینده از آن آنهاست.
سرمایهداران شعارها را بر زندگی مردم مقدم میدانند اما در اینجا ما زندگی مردم را بر شعارها مقدم میدانیم، آنها (اجداد مقدس) مردهاند، پس بگذارید مردگان و گذشتگان مال سرمایهداران باشد، ما مَردم زنده را همراه خود میدانیم.”
سرمایهداری به زعم مارکس، سیستمی است که خود را در بنبست میبیند. سرمایهداران برای حفظ قدرت و ثروت، مجبورند به گذشته پناه ببرند و از مذهب و اجداد مقدس استفاده کنند تا مردم را مجاب به پذیرش شرایط موجود کنند. آنها برای پنهان کردن ضعفها و ناتوانیهای خود، دست به ساختن اسطورههای مذهبی و تاریخی میزنند تا گذشته را آرمانی جلوه دهند. این بازگشت به گذشته، در واقع تلاشی است برای مشروعیتبخشی به سیستم ناعادلانهای که دیگر توانایی خلق آیندهای روشن را ندارد.
برای مثال، در دنیای امروز هم میتوان این روند را مشاهده کرد که چگونه سیاستمداران و سرمایهداران به نمادها و شخصیتهای تاریخی و مذهبی چنگ میزنند و سعی میکنند با ارجاع به “روزهای طلایی” گذشته، از تغییرات اجتماعی جلوگیری کنند. آنها از روایتهای گذشته برای سرکوب تغییرات و حفظ قدرت استفاده میکنند،
اما کارگران، در این میان، آیندهای روشن و سرشار از امید دارند. کارگران، بر خلاف سرمایهداران و چماقدارانشان که گذشتهای پر از افتخار میسازند، با گذشتهای اندوهبار روبرو هستند: گذشتهای که در آن استثمار و فقر را تجربه کردهاند. اما این گذشتهی سخت، آنها را از آیندهای که میخواهند باز نمیدارد. کارگران با توجه به شرایط واقعی زندگیشان، در پی ساختن جهانی بهتر هستند. به همین دلیل است که مارکس میگوید آینده از آنِ آنهاست. آنها بر خلاف سرمایهداران، به شعارهای توخالی دل نمیبندند، بلکه زندگی واقعی خود را به عنوان معیار میگذارند و از تجربههای تلخ گذشته برای ساختن آیندهای عاری از هرگونه تبعیض و استثمار استفاده میکنند.
مارکس به وضوح اعلام میکند که شعارها و نمادهای گذشته نمیتوانند جایگزین زندگی واقعی مردم شوند. در اینجا، او یک تضاد دیگر را به تصویر میکشد: در حالی که سرمایهداران به دنبال زنده نگه داشتن مردگان و گذشتهها هستند، کارگران به دنبال زندگی و مردمی زندهاند. این تضاد، نمادی از تفاوت میان دو جهانبینی است: یکی جهانبینیای که درگیر افسانهها و شعارهای بیمعناست و دیگری، جهانبینیای که به زندگی و واقعیت اولویت میدهد.
این جمله پایانی مارکس، بسیار پرقدرت است: «بگذارید مردگان و گذشتگان مال سرمایهداران باشد، ما مردم زنده را همراه خود میدانیم.» در اینجا او به وضوح تاکید میکند که انقلاب و تغییرات اجتماعی به مردم زنده و فعال تعلق دارد، نه به گذشتهای مرده و بیتحرک. این سخن، به ویژه در دنیای امروز که بسیاری از دولتها و نظامهای سیاسی سعی دارند با روایتهای گذشته، واقعیتهای تلخ کنونی را پوشش دهند، طنین خاصی دارد.
این سخنان مارکس بیانگر این است که آینده به دست کسانی است که با واقعیات زندگی درگیرند و برای ساختن دنیایی بهتر تلاش میکنند، نه آنهایی که در توهمات گذشته گیر کردهاند. برای کارگران و طبقات محروم، گذشته مملو از درد و رنج است، اما آیندهای پرامید در انتظار آنهاست، چرا که آنها به جای شعارها، زندگی و تلاش واقعی را در اولویت قرار میدهند.
تولید انبوه زبالههای فرهنگی
در دنیای امروز که ابزارهای رسانهای بیش از هر زمان دیگری قدرت دارند، ما با سیلی از شوهای مبتذل، سریالها و فیلمهایی مواجه هستیم که به جای ارائه محتوای خلاقانه و نوآورانه، به تبلیغ ایدئولوژیهای پوسیده و اسطورههای ارتجاعی گذشته میپردازند. این تولیدات فرهنگی که گاه با هزینههای گزاف ساخته میشوند، در ظاهر شاید سرگرمکننده باشند، اما در باطن بذر اندیشههایی را میپاشند که فقط به تقویت ساختارهای ظلم، سرکوب، و بازتولید ایدههای مذهبی و قدیسی منجر میشود که هیچ ارتباطی با واقعیت تلخ امروز در آنها نیست.
نمونههای بارز این زبالهها و نوع پوشش و تبلیغ آنها را روزانه میتوان، در فیلمها و سریالهایی که در آنها شخصیتهای تاریخی یا افسانهای را به عنوان رهاییبخشهای بیبدیل به تصویر میکشند، دید، داستانهای پر زرق و برقی که در آن قهرمانها با شمشیرهایشان بر دشمنان خیالی پیروز میشوند، اما حقیقت را به شکلی وارونه به مخاطب القا میکنند. اسطورههایی از دوران پادشاهیها و امپراتوریهای گذشته که با خونریزی، ظلم و استثمار مردم همراه بودند، اکنون در قاب تلویزیون به عنوان نمادهای افتخار ملی یا مذهبی به نمایش درمیآیند.
سریالهایی که به شدت به تبلیغ مذهب میپردازند، به جای ایجاد فضا برای تفکر آزاد و نقد عقلانی، شخصیتهایی که تفالههای نظامهای طبقاتی بودند را به عنوان «قدیس» معرفی میکنند که پیروی کورکورانه از آنها تنها به بردگی ذهنی میانجامد.
این آثار، به جای تشویق به پرسشگری و نقد، مخاطب را به نوعی اطاعت و تسلیم میکشانند و هرگونه فکر مستقل را سرکوب میکنند. با اینکار، آنها به شکلی زیرکانه این پیام را میفرستند که بهترین راه برای مقابله با چالشهای امروز، بازگشت به گذشته و پیروی از اسطورههای پوسیده است، در حالی که آیندهنگری و نوآوری، تنها راه واقعی برای پیشرفت و رهایی از قیدهای تاریخی و مذهبی است.
این تولیدات فرهنگی نه تنها مخاطبان را به خواب ذهنی فرو میبرند، بلکه باعث میشوند تا ایدههایی که روزگاری موانع بزرگی برای آزادی و پیشرفت بودند، اکنون به عنوان «رهاییبخش» معرفی شوند. وظیفه ما به عنوان مخاطب هوشیار این است که با نقد جدی اینگونه آثار، اجازه ندهیم تا این اسطورههای دروغین بار دیگر بر ما مسلط شوند و به جای آن، به دنبال محتوای فرهنگی باشیم که به جای بازتولید اندیشههای ارتجاعی، به تفکر، نوآوری و آزادی انسانی کمک کند.
بنابراین، باید هوشمندانه انتخاب کنیم که چه چیزی بخوانیم و ببینیم و اجازه ندهیم که تولیدات زبالههای فرهنگی ما را از مسیر پیشرفت و آزادی بازدارند.