سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
حل مسئله ملی در انقلابِ زن، زندگی، آزادی
حل مسئله ملی در انقلابِ زن، زندگی، آزادی
اَمین سَحَربین
ایران کشوری چندملیتی است.ولی استقرار این ملیتها به شکل موزاییکی نیست.
بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران دو یا چندملیتی هستند.
برای نمونه تنها در آذربایجان غربی ده شهر ذیل متشکل از دو ملت تُرک و کُرد هستند:
ارومیه، خوی، ماکو، سلماس، پلدشت، چالدران، نقده، میاندوآب، تکاب، صائیندژ[i].
هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه، کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که برترین ریاضیدانان و مهندسان جهان نمیتوانند مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند.
در چنین جغرافیایی هر راهحلی از نوع فدرالیسم، خودمختاری و استقلال بر اساس تفاوت خون، زبان و نژاد میتواند منجر به زنجیرهای از خشونتها و فجایح پایانناپذیر شود.
در آغازین روزهای اجرای اینگونه راهحلها، فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک و … سریعاً میتوانند با حمایت بیگانگان این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی تبدیل کنند.
در سایر مناطق چندملیتی ایران از خوزستان تا خراسان از آستارا و قزوین تا سیستان و حتی خود پایتخت چنین وضعیتی حاکم خواهد شد.
تحلیل مشخص از اوضاع مشخص
طی سده اخیر به دلیل دردها و آرزوهای مشترک و نیز گسترش ارتباطات، همگرایی شکوهمندی بین مردمان ایران شکلگرفته است.
خصوصاً تحولات بیست سال گذشته موجب شدهاند که نسل جدید ملیتهای ایرانی نزدیکی و تفاهم بیشتری با همدیگر داشته باشند تا با همنژادهایشان در آنسوی مرزها.
بهعنوانمثال کردهای ایران برعکس بیست سال قبل، با ملل دیگر ایران در زمینههای فرهنگی، جهانبینی، فلسفی، اقتصادی و سیاسی پیوندهای عمیقتری دارند، تا با کُردهای عراق.
مثال ذیل در زمینه تفاوت فاحش فرهنگی کُردهای ایران با کُردهای کردستان عراق موید این ادعاست:
خالقان اندیشه زن، زندگی، آزادی[ii] باوجود سی سال حضور غیررسمی و فعالیت مستمر در اقلیم فدرال کردستان عراق نهتنها نتوانستند این شعار را در میان توده کُردهای آن دیار رواج دهند، بلکه حتی در توقف موج قتلهای ناموسی هم ناکام ماندند.
بهگونهای که طی این مدت سی هزار زن و دختر توسط خانوادههایشان به قتل رسیدهاند[iii].
اما در ایرانِ 1401 طی سه روز شعار ژن، ژیان، آزادی مرزهای جغرافیایی و زبانی کُردها را درنوردید و در تهران و تمامی ایران در فرم زن، زندگی، آزادی به شناسنامه انقلاب دمکراتیک ایرانیان تبدیل شد.
ازجمله دستاوردهای این جنبش است که میبینیم سی سال تلاش ترکیه جهت یارگیری و تقویت پانتورکیسم در میان ترکهای ایران با بنبست جدی مواجه شده است.
تغییر شعار “فارس، کورد، ارمنی، آذربایجان دوشمنی”(فارس، کورد ارمنی، دشمن آذربایجاناند) به “آذربایجان پشتیبان کردستان” نشانه این دگردیسی است.
اکنون آذربایجانِ پیشاهنگ ِمشروطه، خویشاوندی بیشتری با عدالت اجتماعی و نواندیشی صمد بهرنگی و فرج سرکوهی دارد تا نژادپرستی و سنیگری اردوغان.
در سایر مناطق ایران، ازجمله تهران این تغییرات بهوضوح قابلمشاهده هستند.
نمیتوان مسائل امروز را با روشهای دیروز حل کرد.
بجای توسل به راهحلهای قدیمی، لازم است راه و روش جدیدی متناسب با اوضاع کنونی را کشف و بکار بندیم.
راهی جدید
اکنونکه انقلاب مدرن ایرانیان با شعار “زن زندگی آزادی” خود را تعریف کرده است، لازم است روح و فلسفه این شعار را با اوضاع کنونی ایران تطبیق داده و متدی جدید را استخراجکنیم.
باید با محوریت زنان، جامعه دمکراتیک جدیدی بنیان نهاد.
مبنای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی فلسفه زن، زندگی، آزادی[iv] این است که از پنج هزار سال قبل با پیدایش بردهداری و دولت طبقاتی، جامعه از سیستم آزاد و طبیعی خود خارجشده و به شکل هیرارشی (سلسلهمراتب قدرت و ثروت) سازماندهی گردید.
زنان در سیستم جدید به پایینترین بخش هِرَم جامعه تنزل پیداکردهاند.
بدین گونه زمینه گسترش، تسری و تداوم انواع ستمگری؛ از ستم طبقاتی تا ستم جنسیتی، هویتی و قومی هموار گردید.
ظهور و تثبیت سیستم هیرارشی (سلسلهمراتب قدرت و ثروت) عامل تداوم انواع ستمگری بر جوامع خاورمیانه و جهان بوده و هست.
پس لازم است در گام نخست سیستم هیرارشی را منسوخ کرد تا شرایط لازم برای رفع انواع ستمگری و بنیاد دنیایی نوین و انسانی فراهم گردد.
دموکراسی مستقیم و شورایی بجای دموکراسی غیرمستقیم
تاریخ دمکراسیهای دو قرن اخیر نشان میدهد که دمکراسی غیرمستقیم پارلمانی و ریاستی ابزار سلطه طبقه فرادست جامعه است. (حدود 5% جمعیت)
این ابزار در دست طبقات متوسط و فرودست نهتنها کارایی ندارد، بلکه خیلی آسان توسط فرادستان و فرصتطلبان مصادره میشود.
دموکراسی شورایی ابزار مناسب طبقات متوسط و پایین جامعه (95%) است.
طبقه فرادست ایران و خاورمیانه سرمایهداری تولیدی پیشرو، ملی و مترقی نیست که بتوان مدیریت جامعه را به آن سپرد.
این طبقه لومپنبورژوازی[v] است که متشکل از اقشار مختلفی ازجمله سرمایهداری دلالی، بازرگانان و رانتخوارانِ قومگرایی، مذهب گرایی، وابستگانِ استعمارگران و کشورهای همسایه، جنگسالاران، بازماندههای فئودالیسم، شیوخ و روحانیون حافظ مناسبات قرونوسطایی است.
در چنین جغرافیایی مطمئنترین نظامی که میتواند ابزاری در خدمت اکثریت جامعه باشد، سیستم شورایی است.
تنها با این سیستم میتوان عدالت اجتماعی و دموکراسی واقعی را در ارض واقع جامعه متکثر و چندملیتی ایران مستقر کرد.
ملتِ دمکراتیک
دولت دمکراتیک بدونِ ملت دمکراتیک نمیتواند تولد یافته و یا به بقای خود ادامه دهد.
برای استقرار و نهادینه کردن دمکراسی شورایی، لازم است جامعه در چارچوب خودمدیریتی شورایی سازماندهی شود تا ملت دمکراتیک شکل بگیرد.
در این سیستم زمینه انواع ستمگریهای جنسیتی، طبقاتی، و ملی خشکانده میشود.
بر این اساس میتوان تقسیمات کشوری را متناسب با سیستم جدید مردمسالاری تغییر داد.
انحلال استانها و ایجاد خودمدیریتی شهرها یکی از این راههاست.
در این صورت میتوان کشور را در حدود هزار خودمدیریتی در هزار شهر و مرکز جمعیتی سازماندهی کرد.
شوراهای این مردم-شهرها امور خدماتی و تأمین اجتماعی را اداره خواهند کرد.
مجمع نمایندگان شوراهای سراسری کشوری یک پارلمان هزارنفری را تشکیل میدهند.
پارلمان مسئولیت قانونگذاری در چارچوب میثاق ملی و تعیین نخستوزیر و هیات وزیران و نظارت بر دولت و قوه قضائیه را عهدهدار خواهد بود.
آموزش به زبان رسمی فارسی خواهد بود. از سال پنجم یا ششم ابتدایی دانشآموز به انتخاب مادرش (اگر مادر نداشت به انتخاب پدر و …) زبان اختیاری دوم را انتخاب خواهد کرد. زبان دوم میتواند زبان مادری و یا هر زبان دیگری از ملیتهای ایران باشد.
نظر به اینکه زبان انگلیسی اهمیت حیاتی در رشد علمی و اقتصادی کسب کرده است، لازم است این زبان در کنار زبان فارسی از پیشدبستانی تا پایان دوره متوسطه جزو دروس اجباری باشد. (یکی از علل عدم موفقیت دانش آموزان در یادگیری زبان انگلیسی این است که آموزش این زبان در دوره اول تحصیل اجباری نبوده است. بهترین زمان شروع یادگیری زبان خارجی از سهسالگی به بعد است)
پرچم
مسئله پرچم از هماکنون مورد مناقشه بسیاری قرارگرفته است. لازم است متناسب با شعار زن زندگی آزادی پرچمی جدید انتخاب شود که بتواند تشتت و واگرایی را به همگرایی ملی سوق دهد. بهترین گزینه ممکن آن است که شعار اصلی انقلاب (زن، زندگی، آزادی) روی پرچم ملی نقش بندد. پرچم تاریخی سه رنگ ایران برجای بماند و بجای لگوهای تاکنونی به لگوی «زن، زندگی، آزادی» منقش شود. این مورد هرچند تا حدودی مطرحشده است، ولی نیازمند تلاش بیشتری است تا جایگاه واقعی خود را کسب کند.
آسیبشناسی ملیگرایی کردها و ترکها در ایران
الف-حزب دمکرات کردستان ایران
در میان کردهای ایران، حزب دمکرات کردستان ایران با توجه به خاستگاه طبقاتی (نماینده قشر غیر مولد و فرادست کردستان) و وابستگی سیاسی به بارزانی و ترکیه بزرگترین تهدید حل مسئله ملی به شکل دمکراتیک در ایران است.
ماهیت و کارنامه احزاب مشابه این حزب در منطقه؛ ازجمله احزاب دمکرات کردستان عراق و سوریه و نیز خاندان طالبانی؛ مؤید این ادعاست.
این حزب با حزب فئودال-عشیره ای دمکرات بارزانی ازنظر طبقاتی، فرهنگی و سیاسی همریشه و همراستاست.
هدف اصلی این حزب خدمت به مردم کردستان نیست، بلکه هدف آن همچون همتای بارزانی آنها استثمار، سلطه و سروری بر مردم کرد در بخش سنینشین کردستان ایران است.
بارزانی در گذشته وابسته به جمهوری اسلامی بود، از بیستوپنج سال قبل به زیر چتر ترکیه رفته است. تاکنون همچون امیرنشین ترکیه در کردستان عراق عمل کرده است.
حزب دمکرات کردستان ایران نیز که وابسته به بارزانی است، با یک واسطه، وابسته به ترکیه هم هست. خطری بالقوه برای ایجاد آشوب و دخالت ترکیه در ایران است.
پانتورکهای ایران
این جریان از سی سال قبل در ایران از طرف ترکیه و آذربایجان تقویتشدهاند. بعد از شروع انقلاب “زن زندگی آزادی” پایگاه اجتماعی آنها ریزش کرده است و ترکهای ایران از همگرایی با ایران و ایرانیان استقبال بسیار بیشتری کردهاند.
ولی باوجوداین تغییرات امیدبخش، پان تورکها هنوز خطری جدی برای آینده برادری ملتهای ایران هستند.
پانتورکیسم میتواند پاشنه آشیل ایران متحد، آزاد و دمکراتیک باشد.
زیرا ازنظر جغرافیای سیاسی، ترکهای ایران مرزهای بسیار طولانی با دو کشور طمعکار نامبرده دارند.
عربها و بلوچها نیز با مشکلاتی نسبتاً مشابه کردها و ترکهای مواجه هستند. ولی اکنون شاهد رشد همگرایی این دو ملت با ایرانیان هستیم.
اقتصاد
از منظر زیرساختهای اقتصادی و تأمین معیشت، ملل ایران کاملاً وابسته به همدیگر هستند. بهگونهای که بخش مهمی از آب تبریز را کردستان تأمین میکند. آب مرکز ایران از خوزستان و غرب ایران تأمین میشود. تمامی ایران وابسته به نفت و گاز جنوب و جنوب غرب ایران است. بازار تمامی ایران به هم وابسته است. کشاورزی، دامداری و صنعت مناطق مختلفت ایران همدیگر را تغذیه و تقویت میکنند.
با توجه به واقعیات جامعه ایرانی لازم است مسئله ملی را همراه و در کنار سایر مسائل اصلی با محوریت مردمسالاری حل کرد.
این امر با ایجاد ملتِ دمکراتیک امکانپذیر است.
ملتِ دمکراتیک از طریق سازماندهی مجدد جامعه در چارچوب نظام شورایی ایجاد خواهد شد.
ملتِ دمکراتیک میتواند مسئله ملی را همراه و در کنار مسائل ذیل با کمترین هزینه و بیشترین فایده حل کند:
1- تبدیل رعیت به شهروند
2-گذار از مناسبات بازمانده فئودالی و قرون وسطایی به مدرنیته دمکراتیک 3-برابری جنسیتی
4-عدالت اجتماعی
5-رشد اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی
6-برادری ملتها و فرهنگها
7-شایستهسالاری
8-رنسانس، نواندیشی و پلورالیسم
[i] – https://fa.wikipedia.org/wiki/
[ii] – زن زندگی آزادی تنها یک شعار نیست. تبلور آگاهی پیشرو بشریت در قرن بیست و یکم و منطبق با حیات مادی ما در این قرن میباشد.
پیروزی آگاهی زن زندگی آزادی یعنی کشیدن خط بطلان بر آگاهی جامعه مردسالار، جامعه طبقاتی و نابرابر.
همچنین به معنی کوبیدن دنیای مادی این سیستم قدرت گرا، دولتی و مستبد بعنوان شر مطلق میباشد. سیستمی که از دولت شهر اروک تا دولت – ملت امروزی، از تمدن مرکزی تا مدرنیتە کاپیتالیسم بی وقفه سە عنصر زن، طبیعت و انسان آزاد و کومینال در معرض هجمه آن بودهاند.
[iii] – خاندانهای بارزانی وطالبانی برای تداوم سلطه خود جامعه کردستان عراق را صد سال به قهقرا بردهاند. زیرا این خاندانها با پس زمینه فئودال_عشیرهای خود نمیتوانستند بر مردمانی آزاد و روشنفکر حاکمیت خود را تداوم بخشند.
با کمک اخوان المسلمین، سلفیها وکشورهای مرتجع منطقه جامعه را به مردابی فرهنگ قرون وسطایی تبدیل کردند.
ولی طی این مدت جامعه ایران به دلیل پس زمینه مبارزات روشنفکری پس از مشروطه رشد عظیم فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده است.
[iv] – فلسفه “زن، زندگی، آزادی”
بدون یک انقلابِ ریشهایِ زن؛ و به تبع آن بدون تغییرِ ذهنیت و زندگیِ مردان، رهایی بخشیدنِ زندگی، نامیسر است.
زیرا بدون رهاییِ زن که خود رأسِ زندگی ست، زندگی همیشه همانندِ یک سراب جریان خواهد داشت.
تا زمانی که میانِ مرد با زندگی و میانِ زندگی با زن؛ صلح برقرار نشود؛ خوشبختی و سعادت نیز یک خیال واهی خواهد بود.
برای «زن» و «زندگیِ آزاد»، واقعیاتِ اجتماعی بی پایان میباشند.
جامعه و زنِ خاورمیانهای؛ به واسطهٔ تمدنی که در آن به سر برده و مدرنیته-ای که توسط آن فتح گردیده است؛ تا حد ممکن به انحطاط کشیده شده؛ ُ از خودبودگیاش خارج گشته و به موقعیت ابژه (شیئ، کالا) درآورده شده است.
تحلیل مسئلهٔ اجتماعی از راهِ زن و اقدام به حل آن از طریقِ همان پدیده، روشی صحیح میباشد.
اگر جهتِ حل مادرِ مشکلات؛ تنها بر مادرِ راه حلها، یعنی انقلابِ زن اصرار شود، آنگاه میتوان با گامهایی صحیح به حقیقت رسید.
مرد خاورمیانە کە در هر عرصەای شکست خوردە، تمام تٲثیرات این شکست را آگاهانه یا نا آگاهانه در خانواده به زن و فرزند خود منتقل و عقده خود را خالی میکند. پدیده “جنایتهای ناموسی” در واقع ناشی از تجاوزاتی است که به خود مرد در جامعه میشود ولی مرد انتقام آن را از زن میگیرد. مبارزه با اقتدار و حاکمیت طلبی مرد سختتر از مبارزه با بردگی زن است. زن بودن دشوارترین پیشەهاست. اصرار بر انقلابِ زن، اصرار بر آزادی است. (به نقل از کتاب مانیفست تمدن دمکراتیک)
[v] – لومپنبورژوازی
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه اقشار طبقه فرادست جامعه که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است»
مهمترین عامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تداوم عقبماندگی و استبداد قرونوسطایی ایران و خاورمیانه طبقه قدرتمند لومپنبورژوازی است.
***
تاریخچه ظهور لومپنبورژوازی
در قرن گذشته مدرنیته خاورمیانهای بهصورت طبیعی از درون نجوشید. بلکه نهالی از استعمار (عموماً انگلیسی) بود که با استبداد بومی پیوند زده شد. محصول اتحاد مقدسِ استعمار با فئودالیسم و استبداد قرونوسطایی، ایجاد و نهادینه شدن سیستم لومپنبورژوازی بود.
تاریخ صدساله خاورمیانه نشان داده است که بدون خشکاندن زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی طبقه نوخاسته لومپنبورژوازی هر حرکت رهاییبخشی محکوم به شکست است.
این طبقه حافظ ساختارهای فئودالی و ماقبل مدرنیته است و پیوندهای عمیقی با استعمارگران دارد. هیچ نقش مثبتی در تولید ناخالص داخلی ندارد.
قشرهای مختلف این طبقه حدود پنج درصد جوامع خاورمیانه را تشکیل میدهند. حدود نود درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار خود دارند. حتی رهبری بیشتر احزاب و جریانهای سیاسی اپوزیسیون هم در دست آنهاست. غالباً دارای جهانبینی و گرایش سیاسی راست سنتی هستند. مالکیت برای آنها مقدس است. مخصوصاً مالکیت املاک و ساختمان.