سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
جنگ و سرمایهداری: از منافع طبقاتی تا مبارزهی طبقاتی

مقدمه
جهان امروز با تنشها و بحرانهایی فزاینده روبهرو است؛ از جنگ در اوکراین گرفته تا نسلکشی رژیم اسرائیل در غزه و بحرانهای پیاپی در غرب آسیا. همزمان، نشانههای یک بحران اقتصادی جهانی نیز در تورم فزاینده، رکود و شکاف روزافزون میان غنی و فقیر نمایان شده است. در میانهی این آشوب، طبقهی کارگر و زحمتکشان، یعنی اکثریت جامعه، بیشترین آسیب را متحمل میشوند؛ چه در قامت سربازانی که به میدانهای جنگ فرستاده میشوند و چه به عنوان مزدبگیران عادی که بار گرانی و ریاضت اقتصادی را به دوش میکشند. این مقاله میکوشد رابطۀ ساختاری میان جنگ و نظام سرمایهداری را واکاوی کند و نشان دهد چگونه جنگ به ابزاری برای تداوم منافع طبقاتی در سرمایهداری بدل میشود. همچنین جایگاه طبقۀ کارگر و زحمتکشان در این معادله بررسی خواهد شد و اینکه چرا این طبقه باید به طور همزمان با جنگافروزی و بنیانهای سرمایهداری مقابله کند. در پایان، به چشمانداز ضرورت یک آلترناتیو سوسیالیستی مبتنی بر مبارزۀطبقاتی و سازمانیابی مستقل کارگران به عنوان راه برونرفت از این چرخۀ خشونت و بحران خواهیم پرداخت.
جنگ به مثابۀ محصول ساختاری سرمایهداری
جنگ در تاریخ معاصر پدیدهای صرفاً تصادفی یا حاصل سؤتفاهم میان دولتها نیست، بلکه ریشه در سازوکارهای درونی نظام سرمایهداری دارد. از اواخر قرن نوزدهم، رقابت میان قدرتهای سرمایهداری برای دستیابی به بازارها، مستعمرات و منابع طبیعی به جنگهای ویرانگری انجامید که نمونههای بارز آن جنگ جهانی اول و دوم بودند. نظریهپردازان سوسیالیست مانند لنین مدتها پیش هشدار دادند که ”امپریالیسم بالاترین مرحلۀ سرمایهداری“ است و رقابت انحصارات بزرگ فرجامی جز تقسیم مجدد جهان از طریق جنگ ندارد. هرچند شکل و شمایل جنگها تغییر کرده، اما ماهیت اقتصادی-طبقاتی آن همچنان پابرجاست. در نظام سرمایهداری، جنگ میتواند به مثابۀ یک سوپاپ اطمینان اقتصادی عمل کند؛ به این معنا که با ویرانی ظرفیتهای مازاد تولید و گشودن فرصتهای بازسازی، به سرمایهداران امکان میدهد از بنبستهای اقتصادی خارج شوند. در واقع یک اقتصاد جنگی جهانی شکل گرفته است که در آن دولتها برای حفظ روند انباشت سرمایه، به سازماندهی جنگ، سرکوب و کنترل اجتماعی میپردازند .این فرآیند که برخی پژوهشگران آن را ”انباشت از طریق نظامیگری“ مینامند، حاصل همپیوندی سرمایۀ خصوصی با ماشین جنگی دولتی است که در دوران رکود و اشباع بازارها، با دامنزدن به چرخههای تخریب و بازسازی، کسبوکار سود را زنده نگه میدارد.
از منظر منافع طبقاتی، جنگ ابزاری برای تداوم سیطرۀ طبقۀ سرمایهدار است. بخشهایی از سرمایهداری، به ویژه مجتمعهای عظیم تسلیحاتی و صنایع مرتبط با جنگ، به طور مستقیم از شعلهور شدن مخاصمات سود میبرند. آمارها نشان میدهد درآمد ۱۰۰ شرکت بزرگ تسلیحاتی جهان در سال ۲۰۲3 به حدود ۶۳۲ میلیارد دلار رسید که این امر را ”تقاضای فزاینده مرتبط با جنگهای اوکراین و غزه“ تسهیل کرد. پنج شرکت بزرگ اسلحهسازی آمریکایی (مانند لاکهید مارتین و نورثروپ گرومن) از آغاز جنگ اوکراین شاهد جهش قیمت سهام خود بودند و مدیران این صنایع جنگافروزانه، تهاجم روسیه را به کنایه ”خوشیمن“ برای رونق کسبوکارشان توصیف کردهاند. بنابراین در یک اقتصاد سرمایهداری، جنگ نوعی کسبوکار پرسود برای اقلیت صاحبان سرمایه است، در حالی که هزینههای انسانی و اجتماعی آن بر دوش اکثریت مردم گذاشته میشود.
تنشهای جهانی و بحران سرمایهداری در عصر حاضر
در سالهای اخیر، تشدید تنشهای بینالمللی و بحرانهای اقتصادی همزمان، سیمای جهانی ناآرام و بیثبات را رقم زده است. جنگ اوکراین به عنوان رویارویی نظامی میان روسیه و ناتو (به نمایندگی اوکراین) از فوریۀ ۲۰۲۲ آغاز شد و به سرعت به یکی از مرگبارترین درگیریهای اروپا تبدیل گشت. تقابل روسیه و غرب در خاک اوکرائین، هزاران نفر را به کام مرگ فرستاده، میلیونها انسان (عمدتاً از طبقات فرودست) را آواره کرده و زیرساختهای اوکراین را ویران ساخته است. این جنگ اقتصاد جهان را به لرزه درآورده است؛ از قطع جریان گاز و غلات گرفته تا ایجاد اختلال در زنجیرههای تأمین. ”جنگ، روند تورم و فقر جهانی را که پیشتر در پی پاندمی کوید–۱۹ شکل گرفته بود، تشدید کرده است“. به گزارش صندوق بینالمللی پول، جنگ اوکراین بر انبوهی از روندهای منفی اقتصاد جهانی دامن زده است: تورم را به بالاترین سطوح چند دهۀ اخیر رسانده، ناامنی غذایی را شدت بخشیده و صد میلیون نفر دیگر را به ورطۀ فقر مطلق کشانده است .
نمونۀ دیگر، نسلکشی در غزه از هفت اکتبر ۲۰۲۳ است که در آن ارتش رژیم اسرائیل با حمایت قدرتهای امپریالیستی، حملات ویرانگری را علیه مردم فلسطین به راه انداخت. بنابر آخرین آمار از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون ۵۰ هزار و ۴۲۳ تن به قتل رسیدند و ۱۱۴ هزار و ۶۳۸ زخمی و دو میلیون نفر از ساکنان محاصرهشدۀ غزه آواره گشتند .این نسلکشی نشانگر آن است که چگونه در منطق سرمایهداری و امپریالیسم، جان انسانهای بیگناه در برابر مطامع ژئوپلیتیک و اقتصادی بی ارزش است و به حاشیه رانده میشود.
بحرانهای منطقهای دیگر در غرب آسیا، از جنگهای نیابتی در سوریه و یمن تا تقابل آمریکا و متحدانش با ایران، همه در بستر نظم سرمایهداری جهانی معنا مییابند؛ نظمی که در آن هر قدرتی برای حفظ یا گسترش حوزۀ نفوذ خود به زور متوسل میشود. این تنشهای مداوم خود را در ارقام بودجههای نظامی نیز نشان میدهند. بر اساس گزارش مؤسسۀ SIPRI، مخارج نظامی جهان در سال ۲۰۲۳ با ۷% افزایش به رکورد ۲/۴۳ تریلیون دلار رسید. این بالاترین رشد سالانه از سال ۲۰۰۹ تاکنون بوده و مستقیماً بازتاب ”وخامت اوضاع صلح و امنیت جهانی“ است به عبارت دیگر، دولتها بهجای سرمایهگذاری برای رفاه مردم، بیش از هر زمان دیگری بودجهها را صرف سلاح و جنگافزار میکنند. این در حالی است که همان سال، ثروت ابرسرمایهداران باز هم انباشتهتر شد و نابرابری اجتماعی به سطوح بیسابقهای رسید. تمرکز ثروت در بالاترین دهک جامعه در کنار هزینهکرد نجومی برای جنگ، دو روی یک سکهاند: طبقۀ سرمایهدار برای حفظ سلطه و منافع خود، جهان را به سمت نزاع و تخریب سوق میدهد و بار بحرانها را بر دوش طبقۀ کارگر میگذارد.

کارگران و فعالان ضدجنگ در بریتانیا یک کارخانۀ تولید تسلیحات را در دسامبر ۲۰۲۳ محاصره کردهاند و بنری با شعار ”این کارخانه جنگافزار نسلکشی میسازد“ در دست دارند. طی ماههای هفت اکتبر و نسلکشی در غزه، کارگران اسکلهها و کارخانجات تسلیحاتی در چندین کشور با الهام از فراخوان اتحادیههای فلسطینی، از مشارکت در روند ارسال سلاح برای ماشین جنگ خودداری کردهاند .این حرکتهای اعتراضی نشانگر آگاهی فزایندۀ طبقاتی و مخالفت عملی با منافع جنگطلبانۀ سرمایهداری است.
وضعیت طبقۀ کارگر در کوران جنگ و بحران
در هر جنگی، کارگران و زحمتکشان نخستین قربانیان و کمبهرهترین گروه از منافع آن هستند. سربازانی که در خطوط مقدم میجنگند عمدتاً از فرودستان جامعهاند؛ جوانانی از خانوادههای کارگری که با تبلیغات وطنپرستانه یا اجبار بسیج، روانۀ میدانهای مرگ میشوند. در جنگ اوکراین، هزاران کارگر روسی و اوکراینی – که در شرایط عادی هیچ خصومتی با یکدیگر نداشتند – به جان هم افتادهاند، در حالی که فرزندان طبقۀ ثروتمند غالباً از خطر به دورند. در جنگ غزه نیز کارگران و مردم عادی فلسطینی در معرض بمباران و نابودی قرار گرفتند و در اسرائیل و سرزمینهای اشغالی نیز اقشار فرودست دغدغۀ امنیت جانی پیدا کردند، در حالی که سیاستمداران جنگطلب با پناه گرفتن پشت گفتمان امنیت ملی، از پاسخگویی دربارۀ بحرانهای داخلی شانه خالی کردند. به طور کلی، جنگ ابزار تفرقهاندازی میان کارگران ملل مختلف است؛ بدین معنا که احساسات ناسیونالیستی را جایگزین همبستگی طبقاتی میکند و کاری میکند که کارگران بهجای مبارزه با ستمگران خود، علیه یکدیگر اسلحه به دست گیرند. این ترفند قدیمی حاکمان است که میکوشند با منحرف کردن خشم تودهها به سمت ”دشمن خارجی“، از فشار اعتراضات داخلی بکاهند.
پیامدهای اقتصادی جنگ نیز مستقیماً دامان طبقۀ کارگر را میگیرد. هنگامی که قیمت انرژی و مواد غذایی بر اثر جنگ سر به فلک میکشد، این خانوادههای کارگریاند که سفرهشان کوچکتر میشود. تورم افسارگسیخته در اروپا و دیگر نقاط جهان پس از آغاز جنگ اوکراین، قدرت خرید مزدبگیران را کاهش داده و به اعتراف خود نهادهای سرمایهداری، میلیونها نفر را به فقر کشانده است. در کنار تورم، رکود اقتصادی و بیکاری نیز از عواقب جنگ است؛ بودجههای عمومی از خدمات اجتماعی بهسوی هزینههای نظامی منحرف میشوند و دولتها برای جبران کسری مخارج جنگ، سیاستهای ریاضتی در پیش میگیرند. نتیجه آنکه کارگران دو بار هزینه میدهند: یک بار با خون خود در جبههها و بار دیگر با فقیرتر شدن در پشت جبهه.
افزون بر این، فضای جنگی به دولتها بهانهای برای سرکوب مطالبات اجتماعی میدهد. در سایۀ جنگ، بسیاری از حقوق دمکراتیک و صنفی کارگران تعلیق یا نقض میشود. برای مثال، در کشورهای غربی هم زمان با جنگ، صدای مخالفت با سیاستهای طبقه حاکم به سانسور، تحریف و به حاشیه رانده شد. رسانههای جریان اصلی در بحبوحۀ جنگ عملاً به بازوی دستگاههای دولتی بدل شدند و با روایت یکسویۀ ملیگرایانه، افکار عمومی را در جهت حمایت از جنگ و یا دستکم پذیرش هزینههای آن هدایت میکنند. هرگونه اعتراض کارگری یا مطالبۀ عدالت اجتماعی، در این فضا به به اشکال مختلف سرکوب میشود.
در روسیه نیز از ابتدای جنگ اوکراین هر گونه اعتراض ضدجنگ به شدت سرکوب شد، دولت روسیه با تصویب قوانین سانسور، حتی بهکاربردن کلمۀ ”جنگ“ را ممنوع و مخالفان را به سالها زندان محکوم کرده است. در اوکراین نیز حکومت به بهانۀ جنگ، اعتراض و اعتصاب را ممنوع اعلام کرد و هرگونه مخالفت با جنگ با برچسب ”خیانت“ یا ”بیوطنی“ مواجه میشود. نمونهی دیگر، سازهی فاشیستی اسرائیل است. در اسرائیل ماهها اعتراض تودهای علیه اصلاحات قضایی دولت نتانیاهو در اواخر ۲۰۲۳ جریان داشت، اما بلافاصله پس از هفت اکتبر و آغاز نسلکشی در غزه، این اعتراضات گسترده عملاً متوقف شدند و نوعی ”وحدت ملی“ زیر سایۀ جنگ شکل گرفت که صدای منتقدان داخلی را خاموش کرد. این واقعیت نشان میدهد جنگ چگونه برای دولتها نقش یک انحرافساز افکار عمومی را بازی میکند؛ مطالبات معیشتی و آزادیخواهانه مردم کنار زده میشود ، جامعه در اضطراب و استراس قرای میگیرد و اولویت اکثریت جامعه از مبارزه برای حقوق خود، به دنبال کردن اخبار جنگ و همراه شدن با احساسات شورانگیز ملی تغییر مییابد.
مبارزه با جنگ و سرمایهداری: وظیفۀ تاریخی طبقۀ کارگر
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که جنگ و سرمایهداری دو رویۀ بههمپیوسته از واقعیت کنونیاند. جنگ استمرار منطقی همان مناسباتی است که سرمایهداری در مقیاس داخلی و جهانی ایجاد کرده است؛ مناسباتی بر پایۀ رقابت، بهرهکشی و حرص سیریناپذیر برای سود. بنابراین مخالفت واقعی با جنگهای خانمانسوز، در نهایت نمیتواند از مخالفت با نظام سرمایهداری جدا باشد. کارگران و زحمتکشان باید همزمان در دو جبهه مبارزه کنند: علیه جنگ و علیه سرمایهداری. این دو مبارزه در اصل یک هدف را دنبال میکنند و آن رهایی بشر از چرخۀ خشونت و استثمار است. تجربۀ تاریخی نشان داده است هرگاه طبقۀ کارگر آگاهانه و متشکل به میدان آمده، ماشین جنگی حاکمان را متوقف کرده است – نمونۀ پایان جنگ جهانی اول تا حد زیادی مرهون انقلاب کارگران در روسیه و اعتراضات کارگری در آلمان بود که دولتهای جنگافروز را به زانو درآورد. امروز نیز بدون مقاومت سازمانیافتۀ کارگران در همۀ کشورها، قدرتهای حاکم ممکن است جهان را به ورطۀ جنگهای وسیعتر (حتی هستهای) بکشانند. به بیان دیگر، آیندۀ تمدن ما بر سر یک دوراهی تاریخی قرار گرفته که کمونیستها چندین دهه پیش هشدار آن را دادند، انتخاب میان ”سوسیالیسم یا بربریت“.
اما در دل این تیرگی نشانههای امیدبخشی نیز به چشم میخورد. در سالهای اخیر ما شاهد رشد خودانگیختۀ مبارزات کارگری در نقاط مختلف جهان بودهایم؛ از اعتصابات گسترده علیه دستمزدهای پایین و گرانی در اروپا و آمریکا گرفته تا اعتراضات کارگران آسیایی و آمریکای لاتین برای حقوق پایهای. بنا بر گزارشها، فقط در سال ۲۰۲۳ شمار قابل توجهی از کارگران در سراسر جهان در اشکال مختلف اعتصاب و تظاهرات علیه استثمار، افت استانداردهای زندگی، سرکوب سیاسی و همچنین میلیتاریسم بهپا خاستهاند .این موجهای مبارزاتی، هرچند هنوز پراکنده، نشان میدهند که طبقۀ کارگر بار دیگر در حال بازیابی نیروی خود به مثابۀ یک فاعل تغییر تاریخی است. جالب آنکه بخشی از این مبارزات مستقیماً جنگافروزی دولتها را به چالش کشیده است. برای مثال، در واکنش به نسلکشی در غزه، کارگران بنادر در کشورهایی چون ایتالیا و یونان از تخلیه یا بارگیری سلاحهای ارسالی به اسرائیل خودداری کردند و اتحادیههای کارگری در اسپانیا و آفریقای جنوبی و دیگر کشورها با اعلام همبستگی با مردم فلسطین، خواستار توقف کشتار شدند. چنین اقداماتی که حاصل ابتکار و همبستگی بینالمللی کارگران است، الگویی از مبارزۀ مستقل طبقاتی علیه جنگ را به نمایش میگذارد. همین همبستگیهاست که بنیان یک بدیل واقعی را پی میریزد.
(
آلترناتیو سوسیالیستی و همبستگی جهانی
در نهایت، برای رهایی از دورباطل جنگ و فاجعه، گریزی از تغییر بنیادین ساختارهای سیاسی-اقتصادی نیست. جنگ در ذات خود محصول نظامی است که اولویت را به انباشت سرمایه و سوداقلیتی سرمایهدار میدهد، نه به سعادت انسانها. از این رو، آلترناتیو سوسیالیستی نه یک شعار انتزاعی بلکه ضرورتی عینی است؛ بدیلی که در آن تولید و توزیع ثروت بر پایۀ رفع نیازهای اکثریت و همکاری بینالمللی سازمان مییابد و بنابراین زمینههای مادی نزاعهای ویرانگر از میان میرود. چنین دگرگونی عظیمی البته به خودی خود رخ نخواهد داد، بلکه نیازمند مبارزۀ آگاهانه و متشکل طبقۀ کارگر در سطح کشوری و جهانی است. طبقۀ کارگر باید با اتکا به مبارزۀ طبقاتی و سازمانیابی مستقل خود، ابتکار عمل تاریخی را به دست گیرد. این به معنای ایجاد و تقویت نهادهای مستقل کارگری – از شوراها و سندیکاهای رزمنده گرفته تا احزاب واقعی کارگران – است که بتوانند مطالبات اکثریت را نمایندگی کرده و در برابر ماشین سرکوب و تبلیغات سرمایهداری ایستادگی کنند. همچنین تاکید بر همبستگی جهانی کارگران حیاتی است؛ چرا که سرمایهداری و جنگ مرز نمیشناسد و مقابله با آن نیز مستلزم پیوند مبارزات کارگران همۀ کشورها است. تنها زمانی که کارگران هر کشور به جای دشمنی با همتایان خارجی خود، دست اتحاد به سوی آنان دراز کنند و دشمن واقعی را در درون مرزهای خود – یعنی طبقۀ سرمایهدار و دولتهای حافظ منافع آن – بشناسند، میتوان امید داشت که ماشین جنگ از کار بیفتد.
بدیل سوسیالیستی نویدبخش جهانی عاری از استثمار و جنگ است؛ جهانی که در آن بودجههای میلیاردی صرف آموزش، بهداشت و آبادانی میشود نه بمب و موشک؛ مرزهای ساختگی جای خود را به همکاری داوطلبانه میان ملتها میدهد و رقابت مخرب برای سود جایگزین برنامهریزی دموکراتیک برای رفاه همگانی میگردد. ترسیم چنین آیندهای امروز وظیفۀ فوری جنبشهای کارگری و نیروهای مترقی است، چرا که روند کنونی سرمایهداری چیزی جز تشدید ستیزها، استبداد و بربریت به همراه نخواهد داشت .اما در مقابل این تیرگی، سپیدۀ امید در اتحاد و مبارزۀ سازمانیافتۀ کارگران سراسر جهان دمیده است. تاریخ به ما میآموزد که هیچ امتیازی بدون مبارزه به دست نیامده و هیچ نبردی از پیش باخته نیست. اکنون نیز سرنوشت صلح و عدالت اجتماعی در دستان توانای طبقۀ کارگر جهانی است و با عزم و آگاهی این طبقه میتوان نظمی نو بنا نهاد؛ نظمی مبتنی بر برابری، آزادی و دوستی میان ملتها باشد و در آن دیگر جنگ ابزار بقای هیچ طبقهای نخواهد بود.
آرش حسام