اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

ناسیونالیسم کوردی و محو حافظه انقلابی، نقدی بر “اتحاد” ناسیونالیسم کُرد با اسرائیل

” من زبانم هستم؛ من تبعید در زبانم هستم

و قلب‌ام شراره‌ای کُردی است بر کوه‌های آبی‌اش”

بخشی از شعر ” لیس للکردی إلا الریح ” از محمود درویش

 

جنبش‌های ناسیونالیستی کُردی، با وجود سابقه‌ای دیرین در مقاومت علیه دولت‌های سرکوبگر منطقه، در مقاطع مختلف تاریخی، دچار بحران جهت‌گیری سیاسی و طبقاتی بوده‌اند. در شرایطی که خلق کُرد در سراسر منطقه، به‌ویژه در ایران، ترکیه، عراق و سوریه، تحت ستم ملی، اقتصادی و فرهنگی قرار دارد، بخشی از رهبری سیاسی این جنبش‌ها به‌جای اتکا بر مبارزه‌ی توده‌ای و پیوند با طبقه کارگر و خلق‌های تحت ستم منطقه، به سوی اتحاد با قدرت‌های امپریالیستی و رژیم‌های نژادپرست و نسل‌کشی مانند اسرائیل متمایل شده‌اند. نمادین‌ترین جلوه‌ی این اتحاد، استفاده از پرچم سازه‌ی فاشیستی اسرائیل در برخی گردهمایی‌ها و مناسبت‌های ملی‌گرایانه کُردی است که واکنش‌های گسترده‌ای را نه فقط در میان نیروهای مترقی منطقه، بلکه در میان بخشی از افکار عمومی کُردستان نیز برانگیخته است.

پس از تقسیمات استعماری امپراتوری عثمانی در سایکس-پیکو و شکل‌گیری کشورهای جدید با دولت‌های سرکوبگر، خلق کُرد به یکی از قربانیان اصلی نظم جدید سرمایه‌داری در منطقه‌ تبدیل شد. در دهه‌های اخیر و به طور مشخص پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سوسیالیسم واقعا موجود، پاسخ بخشی از “نخبگان” سیاسی و اقتصادی کُرد، به‌جای سازماندهی مقاومت در چارچوب یک پروژه‌ی ضدامپریالیستی، اغلب جست‌وجوی پشتیبانی ازدول مرتجع و قدرت‌های خارجی، به‌ویژه ایالات متحده و اسرائیل بوده است. از دهه‌ی ۱۹۹۰ به بعد، اقلیم کردستان عراق به یک حوزه‌ی نفوذ مستقیم سرمایه‌داری نولیبرال و امنیتی بدل شد. در این چارچوب، اسرائیل نه‌تنها به‌عنوان یک شریک اقتصادی و اطلاعاتی، بلکه به‌مثابه الگوی موفق «دولت‌سازی» برای نخبگان کُردی جلوه‌گر شد و رویایی اسرائیل دوم شدند را می‌دیدند.

حمایت اسرائیل از استقلال کُردستان عراق در همه‌پرسی سال ۲۰۱۷ و دیگر مناسبت‌ها، بیش از آن‌که نشانه‌ی همدلی ایدئولوژیک باشد، برآمده از منافع استراتژیک آن رژیم در تجزیه و تضعیف کشورهای مخالف خود مانند ایران و سوریه اسدی و ترکیه است. اسرائیل در نظم سرمایه‌داری جهانی، پایگاهی برای تضمین هژمونی امپریالیسم آمریکا در منطقه‌ی غرب آسیاست. حضور اطلاعاتی و امنیتی آن در اقلیم کردستان عراق، و همچنین در جمهوری آذربایجان، بخشی از راهبرد محاصره و بی‌ثبات‌سازی منطقه در جهت پیش‌برد اهداف بلندمدت خودش است.

در این معادله، رهبری ناسیونالیست کُردی در اقلیم کردستان که عمدتاً از لایه‌های بالایی طبقه‌ی متوسط شهری، مالکان زمین، مدیران نفتی و تکنوکرات‌های دولت اقلیم برمی‌خیزند، هم‌زمان در منافع نظم نولیبرال ادغام شده‌اند. حضور اسرائیل در ساختار اطلاعاتی و اقتصادی اقلیم کردستان، بازتاب موقعیتی است که در آن طبقه‌ی حاکم کُرد، منافع خود را در حفظ نظم موجود و پیوند با قدرت‌های سرمایه‌داری می‌بیند، نه در رهایی توده‌های زحمتکش و محروم کردستان و منطقه.

رهبری ناسیونالیستی، با بهره‌گیری از سازوکارهای ایدئولوژیک، نه‌تنها حافظه‌ی تاریخی مقاومت ضدامپریالیستی را به حاشیه می‌راند، بلکه از طریق خلق دشمنان مشترک و اتحاد با قدرت‌های خارجی، سعی در مهندسی افکار عمومی دارد. استفاده از پرچم اسرائیل، نه به معنای همدلی توده‌های کُرد، بلکه بخشی از پروژه‌ی نمادسازی برای توجیه این اتحادهاست. نظریه‌ی “آگاهی کاذب” مارکس و انگلس، در این‌جا به‌خوبی نشان می‌دهد چگونه پیاده نظام‌های سرمایه‌داری در کردستان، تضادهای واقعی را با روایت‌های جعلی جایگزین می‌کنند.

برخلاف تصویر رسمی ارائه‌شده توسط احزاب حاکم در اقلیم و جریان‌های ناسیونالیستی، بخش قابل‌توجهی از افکار عمومی در کردستان، با این سیاست‌ها همراه نیستند. در اقلیم کردستان عراق، نیروهای چپ، دانشجویان، روشنفکران، و بخش  نیز به دلیل داشت افکار مذهبی مخالف غرب، همواره مواضعی روشن در ضدیت با امپریالیسم و صهیونیسم داشته‌اند. اعتراض به حضور موساد، مخالفت با روابط تجاری و امنیتی با اسرائیل، و همبستگی با مردم فلسطین، بخش جدایی‌ناپذیر از گفتمان عدالت‌خواهانه در میان لایه‌های اجتماعی به طور مشخص نیروهای چپ، دانشجویان و روشنفکران بوده است.

این مقاومت مردمی، همچنین در سایر بخش‌های کردستان نیز وجود دارد؛ در ایران، ترکیه و سوریه نیز بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی کُرد، همبستگی با خلق فلسطین را همچنان بخشی از میراث مبارزه می‌دانند. این شکاف، بیانگر تضاد میان منافع طبقاتی توده‌های کُرد و سیاست‌های سازش‌کارانه‌ی کاسبان سیاست و ناسیونالیست  است.

در اینجاست که هر وجدان بیدار کوردی که دل در گرو آزادی دارد، باید با صدای بلند بپرسد: جنبش‌هایی که خود را “ملی” می‌نامند، اما به ابزار ژئوپلیتیک امپریالیسم بدل شده‌اند، چگونه می‌توانند ادعای رهایی داشته باشند؟

  • آیا می‌توان برای کسب «استقلال»، به دامن دولت‌هایی پناه برد که به‌طور سیستماتیک با نسل‌کشی و پودرسازی حقوق ملت‌های دیگر، همچون فلسطینیان، را پایمال می‌کنند؟
  • در جهانی که نظام سرمایه‌داری امپریالیستی ستم را بازتولید می‌کند، آیا تنها راه رهایی، بازتعریف پروژه‌ی انقلابی از دل طبقات فرودست و زحمتکش نیست؟

بازگشت به افق انترناسیونالیستی

راه نجات جنبش‌های رهایی‌بخش کُردی، نه در اتحاد با قدرت‌های امپریالیستی و دولت‌های اشغالگر، بلکه در پیوند دوباره با طبقه کارگر، دهقانان بی‌زمین، جوانان بیکار، و زنان ستمدیده‌ی منطقه است. پروژه‌ی رهایی باید از دل تضاد طبقاتی عبور کند، نه از دروازه‌ی تل‌آویو یا واشنگتن. افق آینده نه در دولت-ملت‌های کوچک نولیبرال، بلکه در شکل‌گیری همبستگی خلق‌های تحت ستم با پرچم عدالت اجتماعی و سوسیالیسم و ضدیت با امپریالیسم است.

جنبش‌هایی که سرنوشت خود را به بازی قدرت‌های امپریالیستی گره می‌زنند، دیر یا زود، مشروعیت توده‌ای خود را از دست خواهند داد. چنان‌که ادوارد سعید می‌گوید، «هیچ مبارزه‌ی رهایی‌بخشی نمی‌تواند در انزوا موفق شود.» این همبستگی واقعی، تنها بر پایه‌ی شناسایی رنج متقابل خلق‌ها، و مبارزه مشترک علیه سرمایه‌داری جهانی و همه‌ی اشکال اشغال و سرکوب ممکن می‌شود.

رهایی خلق‌های تحت ستم و استثمار از بند تبعیض، نژادپرستی، جنگ، کشتار و آوارگی تنها از مسیر اتحاد و همبستگی توده‌های کارگر و زحمتکش این مناطق امکان‌پذیر است. تجربه‌های تاریخی نشان داده‌اند که هیچ نیروی خارجی، هیچ قدرت امپریالیستی و هیچ دولت ارتجاعی در منطقه، نه خواهان صلح واقعی‌اند و نه دغدغه‌ای برای آزادی و رفاه مردم دارند. برعکس، بقای آن‌ها در تداوم ستم، تفرقه و سرکوب است.

راه برون‌رفت از این چرخه‌ی خشونت و بی‌عدالتی، در شکل‌گیری یک مبارزه‌ی مشترک و آگاهانه از سوی کارگران و زحمتکشان همه‌ی ملیت‌ها و اقوام ساکن در منطقه است. تنها از خلال این اتحاد طبقاتی، می‌توان پایه‌های قدرت رژیم‌های سرکوبگر را درهم شکست و مسیر دستیابی به حق تعیین سرنوشت را هموار ساخت.

چنین تحولی، نه با تکیه بر دولت‌های مرکزی متمرکز و اقتدارگرا، بلکه با استقرار ساختاری نوین برپایه‌ی فدراتیو شورایی ممکن می‌شود؛ فدراتیوی که بر اراده‌ی مستقیم مردم، اداره‌ی شورایی و همزیستی برابر خلق‌ها استوار باشند. در این چارچوب است که می‌توان به جامعه‌ای رسید که در آن صلح، آزادی، عدالت اجتماعی و همبستگی انسانی جایگزین جنگ، تبعیض و فقر شود.

آرش حسام

نوروز 1404

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.