سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
«کینهم؟» یا «کجا ایستادهام؟» نقدی بر شوان پرور زیر سایهی پرچم اسرائیل
نقدی کوتاه درباره شوان پرور خوانندهای که روزگاری صدای مقاومت خلق کُرد و همبستگی با ملتهای تحت ستم بود، اما امروز بر صحنهای میخواند که در آن پرچم اسرائیل در اهتزاز است. این نقد نه صرفاً درباره یک فرد، بلکه درباره فرآیند عمیقتری از سقوط اخلاقی، زیباییشناسی سرمایهدارانه، و انحطاط روشنفکری ناسیونالیست در فضای متعفن کنونی است.
زمانی نهچندان دور، شوان پرور با صدای از جنس کوهستان، قلب تودههای تحت ستم را میلرزاند. آهنگهایی که برای کارگران، دهقانان، مبارزان کوهستان و مادران چشمبهراه خوانده میشد، نهتنها سند هنری یک ملت، بلکه پژواک همبستگی با سایر ملتهای ستمدیده منطقه، از فلسطین تا چیاپاس، از بلوچ و عرب تا ترک و ترکمن، بود. او در خاطرهی جمعی کُردها، نه صرفاً یک خواننده، بلکه بخشی از مقاومت فرهنگی ملتی بود که سالها از ستم ملی، طبقاتی و فرهنگی رنج میبرد.
اما در نوروز ۲۰۲۵، در شهر کلن، صحنهای شکل گرفت که برای بسیاری از مخاطبان آگاه و عدالتخواه، نه فقط ناراحتکننده، بلکه نمادین و هشداردهنده بود.
شوان پرور، در میان جمعیتی از کُردها، بر روی صحنهای ایستاده بود که در آن، پرچم اسرائیل را برافراشته بودند؛ پرچمی که سالهاست نماد اشغال، نسلکشی و آپارتاید علیه ملت فلسطین است.
و شوان، بیتفاوت—یا شاید هم از سر همدلی، یا حتی پذیرش ناخودآگاه وضعیت—در حال خواندن یکی از قطعات پرشور و احساسیاش بود: “کینهم؟” (کی هستم؟)
او در حالی فریاد میزد: “کینهم؟”
که در پسزمینهی صدایش، پرچم یک رژیم اشغالگر و نسل کش به اهتزاز درآمده بود؛
و این سؤال ساده اما عمیق—«کی هستم؟»—در آن لحظه به یکی از تلخترین پرسشهای تاریخ معاصر بدل شد.
آیا شوان پرور هنوز همان کسی است که میگفت صدای زحمتکشان است؟
یا امروز، «کینهم؟» را نه بهعنوان فریاد هویتی یک ملت تحت ستم، بلکه از دل سازش با ارتجاع محلی و قدرتهای امپریالیستی فریاد میزند؟
ترانهی «کینهم؟» از مشهورترین قطعات شوان پرور است.
ترانهای با ریشه در رنج، در بحران هویت خلقی که میان انکار، سرکوب، و مقاومت در تکاپوست.
صدای این قطعه، فریادی در تاریکیست. فریاد فردی که در دل ظلم، در پی خود و تاریخش میگردد.
اما وقتی همین قطعه در فضایی نواخته میشود که نمادهای اشغال و سرکوب در آن حاضرند، معنا دگرگون میشود.
اینجا دیگر «کینهم؟» پرسش یک ملتی تحت ستم نیست، بلکه انعکاس بحران اخلاقی یک هنرمند است.
کسی که زمانی، این سؤال را برای بیدارکردن حافظهی جمعی میخواند، اما امروز آن را بر صحنهای اجرا میکند که حافظهی مقاومت را لگدمال کرده.
این صحنه، نه فقط بازتاب سقوط یک فرد، بلکه نشانهی زوال یک چشمانداز هنری-سیاسی است.
چشماندازی که زمانی هنر را در خدمت رهایی، عدالت و همبستگی ملل تحت ستم میخواست.
اما امروز، با چرخش بهسوی محافظهکاری و گاه همسوی با امپریالیسم، دیگر نه «کینهم؟» برای شناخت خویش است، نه صدایش پژواک رهایی.
هنر تنها زیبایی نیست؛ بلکه تجسم آگاهی طبقاتی، بیان مبارزه، و ابزار تغییر است. هنرمندی چون شوان پرور، که در دورانی نا چندان دور به صدای بیصداها بدل شده بود، چگونه به نقطهای میرسد که در برابر پرچم سازهای فاشیستی و اشغالگری بخواند؟ چگونه آنکه زمانی در ترانههایش فریاد میزد «ژن، ژیان، آزادی»، امروز در برابر نماد نظامی که مادران فلسطینی را بیفرزند و کودکان را بیخانه کرده، سکوت میکند؟
پاسخ را باید در ادغام تدریجی روشنفکری بورژوایی در منطق بازار فرهنگی جهانی جستوجو کرد. هنرمندانی که روزی به حاشیهرانده شده بودند، پس از تثبیت نسبی قدرتهای محلی ناسیونالیستی و شکلگیری اقتصادهای نیمهنولیبرال در اقلیم کردستان، به بخشی از ساختار قدرت تبدیل شدند. کنسرتها، اسپانسرها، پروژههای رسمی فرهنگی، و پیوند با رسانههای فرامرزی، هنرمند را از توده جدا کرده و در موقعیت مصرف فرهنگی قرار دادند. در این موقعیت، آنچه اهمیت دارد، نه پیام اثر، بلکه قابلیت فروش و تطابق با گفتمان قدرت است.
اگر روزی فلسطین، بخشی جداییناپذیر از صدای مقاومت در هنر کُردی بود، امروز در روایتهای رسمی ناسیونالیستی حذف شده است. پرچم اسرائیل در میان برخی حاضران در کنسرت نوروزی، تنها یک نشانه نیست، بلکه نماد پروژهای سیاسی برای بازتعریف همبستگی است: نه با ملل تحت ستم، بلکه با دول مرتجع و نسلکش و قدرتهای امپریالیستی. در چنین صحنهای، شوان پرور دیگر صدای آزادی نیست، بلکه بخشی از ماشین فرهنگی است که با فراموشی فلسطین، حافظهی مقاومت را قربانی کرده است.
سقوط هنری شوان پرور و بسیاری دیگر که از سالها پیش آغاز شد، نه یک حادثه فردی، بلکه محصول شرایط ساختاری است:
- بورژوایی شدن روشنفکران ناسیونالیست: با افزایش شکاف طبقاتی در اقلیم کردستان، بخشی از هنرمندان و روشنفکران به نخبگان فرهنگی تبدیل شدهاند که بقای خود را در همسویی با قدرت میبینند.
- سازش با منطق بازار فرهنگی جهانی: از پلتفرمهای جهانی گرفته تا جشنوارههای غربی، تنها هنری عرضه میشود که رادیکالیسم خود را خنثی کرده باشد.
- فروپاشی گفتمان چپ و جایگزینی آن با ناسیونالیسم لیبرال: جایی که رهایی جای خود را به «استقلال» تحت نظارت نهادهای بینالمللی و حمایت اسرائیل داده است.
- فشار برای سکوت در برابر جنایتهای اسرائیل: در فضای رسانهای غرب و حتی در درون دیاسپورای کُردی، بیان صریح در دفاع از فلسطین گاه هزینهبر شده است.
شوان پرور هنوز هم در خاطرهی نسلهایی جای دارد که با صدای او به خیابان آمدند، در کوه جنگیدند، در سلول ترسیدند اما امیدوار ماندند. اما هنر، اگر از مقاومت جدا شود، از مردم جدا میشود؛ و اگر در برابر پرچم اشغالگران سکوت کند، دیگر نمیتواند پرچمدار رهایی باشد.
در جهانی که کودکان فلسطینی و کُرد همچنان قربانی ستماند، صدای واقعی آینده، نه از صحنههای رسمی ، بلکه از خیابان، از جشنهای اعتراضی نوروزی که در اکثر شهرهای کوردستان در همین چند روز پیش همگان شاهدش بودیم، از اردوگاه و از سنگر خواهد آمد. هنر، اگر قرار است آزاد بماند، باید به مردمان فرودست و نیروی کار و زحمت بازگردد.
آرش حسام
فروردین 1404