سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
آنتونیو گرامشی و نبرد هژمونیک، جنگی در سنگرهای فرهنگ و سیاست

آنتونیو گرامشی، نظریهپرداز برجستهی مارکسیست و رهبر حزب کمونیست ایتالیا، از سال ۱۹۲۴ تا زمان مرگش در سال ۱۹۳۷، در زندانهای رژیم فاشیستی موسولینی محبوس بود. بااینحال، در همین دوران، او مهمترین نظریات خود را دربارهی نقش فرهنگ، روشنفکران و نهادهای مدنی در مبارزهی طبقاتی و ساختن ”هژمونی“ طبقاتی بسط داد.
گرامشی بیش از هر چیز بهخاطر نقدش بر جبرگرایی اقتصادی که در میان بسیاری از مارکسیستهای همعصرش رواج داشت، شناخته میشود. او معتقد بود که تحولات اجتماعی و سیاسی را نمیتوان صرفاً به تضادهای اقتصادی و روابط تولیدی تقلیل داد. بهجای آن، گرامشی بر اهمیت ایدئولوژی، فرهنگ و نهادهای مدنی در شکلدهی به آگاهی طبقاتی و توانایی طبقهی کارگر در سازماندهی و مبارزه تأکید میکرد.
گرامشی مفهوم «هژمونی» را بهعنوان نیرویی که از طریق نهادهای فرهنگی، آموزشی و سیاسی بر جامعه اعمال میشود، توضیح داد. او استدلال میکرد که بورژوازی برای حفظ سلطهی خود تنها به سرکوب فیزیکی متکی نیست، بلکه از طریق گفتمان، نهادهای آموزشی، مذهب و رسانهها نیز به تولید و بازتولید ایدئولوژی مسلط میپردازد. بنابراین، مبارزهی طبقاتی تنها در عرصهی اقتصادی یا نظامی خلاصه نمیشود، بلکه نیازمند نبردی فرهنگی و ایدئولوژیک نیز هست.
نقش روشنفکران در نگاه گرامشی بهشدت برجسته است. او میان ”روشنفکران سنتی“ (کسانی که در خدمت حفظ وضع موجود هستند) و ”روشنفکران ارگانیک“ (که از دل طبقهی کارگر یا گروههای تحتسلطه برخاسته و به تغییر اجتماعی متعهدند) تمایز قائل شد. از دید او، پیروزی سیاسی و ایدئولوژیک طبقهی کارگر تنها از طریق تربیت و سازماندهی روشنفکران ارگانیک و ایجاد نهادهای آلترناتیو امکانپذیر است.
از این منظر، گرامشی پیشبینی میکرد که گذار به سوسیالیسم در کشورهای توسعهیافتهی سرمایهداری بهجای یک انقلاب ناگهانی، نیازمند یک جنگ موقعیتمحور است؛ جنگی که در آن نیروهای چپ باید بهتدریج هژمونی فرهنگی بورژوازی را تضعیف کرده و گفتمان و نهادهای جایگزین خود را بسازند. این ایده، تأثیرات عمیقی بر نظریهپردازیهای چپ در قرن بیستم گذاشت و همچنان در تحلیلهای معاصر از سلطهی ایدئولوژیک و استراتژیهای مقاومت کاربرد دارد.
گرامشی با نقد جبرگرایی اقتصادی و برجستهکردن نقش فرهنگ، ایدئولوژی و نهادهای مدنی، فهمی عمیقتر از مکانیسمهای سلطه و مقاومت ارائه داد.
گرامشی و مفهوم ”فتح سنگر به سنگر“
گرامشی در دفترهای زندان خود، جوامع مدرن را به میدانهای جنگی تشبیه میکند که در آنها قدرتهای مسلط نهتنها از طریق دولت و ابزارهای سرکوب مستقیم، بلکه از طریق شبکهای از نهادهای فرهنگی، آموزشی، و رسانهای اعمال میشوند. او استدلال میکند که هژمونی، یعنی سلطه ایدئولوژیک و فکری طبقه حاکم، باعث میشود که مقاومت در برابر نظام موجود تنها با تغییر سیاسی ناگهانی (مانند یک انقلاب کلاسیک) ممکن نباشد.
”در جوامع مدرن، ساختارهای جامعه مدنی بهسان یک شبکه مستحکم از سنگرها و خاکریزها عمل میکنند که نظام سیاسی را در برابر حملات مستقیم حفظ میکنند. در چنین شرایطی، استراتژی جنگ موضعی، یعنی مبارزهای طولانی و تدریجی برای فتح این سنگرها، ضروری میشود. این جنگ نهتنها در میدانهای سیاسی بلکه در زمینههای فرهنگی، آموزشی و اجتماعی نیز جریان دارد. فتح هر سنگر، فتح بخشی از هژمونی مسلط است و این امر بدون رهبری روشنفکران ارگانیک و نیروی مردمی میسر نخواهد بود“
آنتونیو گرامشی، با ارائه مفهوم ”جنگ موضعی“ در برابر ”جنگ مانوری“، تلاش میکند ماهیت مبارزات سیاسی و انقلابی در جوامع مدرن را توضیح دهد. این تمایز بهویژه در بستر تحلیل ساختارهای اجتماعی و قدرتهای هژمونیک اهمیت مییابد. او معتقد است که در جوامع غربی، ساختارهای جامعه مدنی به اندازهای توسعهیافتهاند که امکان یک انقلاب سریع و مستقیم (معادل ”جنگ مانوری“ یا ”جنگ حرکت“) به سبک انقلابهای کلاسیک مانند انقلاب اکتبر روسیه را ناممکن میسازند. بهجای آن، مبارزه باید بهصورت تدریجی و مرحلهبهمرحله صورت گیرد، که گرامشی آن را ”جنگ موضعی“ مینامد.
تمایز میان ”جنگ مانوری“ و ”جنگ موضعی“
گرامشی میان دو استراتژی مبارزه تمایز قائل میشود:
¨ جنگ مانوری (حمله مستقیم به قدرت سیاسی): این همان استراتژیای است که در انقلابهای کلاسیک مانند انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه مشاهده شد. در این مدل، طبقه انقلابی با یک قیام مسلحانه یا شورش ناگهانی، قدرت دولتی را سرنگون میکند.
جنگ موضعی (فتح تدریجی سنگرهای قدرت): برخلاف جنگ مانوری، جنگ موضعی فرآیندی تدریجی و درازمدت است که از طریق تسخیر نهادهای جامعه مدنی رخ میدهد. در این نوع مبارزه، تغییر تنها با سرنگونی دولت محقق نمیشود، بلکه باید ایدئولوژی و فرهنگ نیز به چالش کشیده شوند تا تغییر پایدار ایجاد شود.
چرا جنگ موضعی در جوامع مدرن ضروری است؟
گرامشی معتقد است که در جوامع مدرن، دولت صرفاً یک نهاد حاکم نیست، بلکه درون یک ساختار پیچیده از نهادهای جامعه مدنی قرار دارد که بهطور مستمر قدرت حاکم را بازتولید میکنند. این نهادها شامل رسانهها، مدارس، کلیساها، احزاب سیاسی و سازمانهای فرهنگی هستند که همگی به تحکیم نظم موجود کمک میکنند. از اینرو، تغییر واقعی زمانی ممکن است که نیروهای انقلابی بتوانند در این حوزهها نفوذ کنند و گفتمان غالب را تغییر دهند.
گرامشی تأکید میکند که بدون این تغییرات تدریجی در سطح جامعه مدنی، حتی اگر یک انقلاب سیاسی رخ دهد، ساختارهای قدرت پیشین میتوانند بازتولید شوند و طبقات مسلط دوباره سلطه خود را برقرار کنند.
نقش روشنفکران ارگانیک در ”فتح سنگرها“
یکی از مفاهیم کلیدی در نظریه گرامشی، روشنفکران ارگانیک است. برخلاف روشنفکران سنتی که معمولاً از ساختارهای قدرت موجود حمایت میکنند، روشنفکران ارگانیک از دل طبقات تحت ستم برخاسته و به آنها کمک میکنند تا آگاهی طبقاتی خود را تقویت کنند. این روشنفکران در رسانهها، مدارس، دانشگاهها و سایر نهادهای فرهنگی نقش کلیدی دارند و وظیفهشان این است که از طریق تولید دانش و آگاهی، سلطه ایدئولوژیک طبقه حاکم را به چالش بکشند.
گرامشی معتقد است که اگر نیرویی انقلابی بخواهد موفق شود، باید شبکهای از روشنفکران ارگانیک ایجاد کند که بتوانند هژمونی بدیل را شکل دهند و ذهنیت عمومی را به نفع تغییر اجتماعی و سیاسی بازسازی کنند.
به عبارتی دیگر ”فتح سنگر به سنگر“ به معنای ایجاد بدیلهایی در سطح فرهنگی، فکری و اجتماعی است که به تدریج قدرت هژمونیک حاکم را تضعیف کند. این فرآیند مستلزم:
- توسعه روشنفکران ارگانیک: روشنفکرانی که برخاسته از طبقات تحت سلطه باشند و بتوانند ایدئولوژی و آگاهی انقلابی را در میان مردم تقویت کنند.
- تغییر در ساختارهای اجتماعی: بازآرایی نهادها بهگونهای که قدرت اجتماعی و فرهنگی بهتدریج به نیروهای انقلابی منتقل شود.
مبارزه در سطح ایدئولوژیک: این مبارزه در حوزههایی مانند رسانه، آموزش، و هنر جریان مییابد، جایی که نیروهای مترقی باید روایتها و ارزشهای جایگزینی برای ایدئولوژی مسلط ارائه دهند.
گرامشی به ما میآموزد که مبارزه برای تغییر نه صرفاً یک عمل انقلابی ناگهانی، بلکه یک فرآیند پیچیده و تدریجی است که باید در تمام عرصههای زندگی اجتماعی از جمله ساختن نهادهای مستقل، تولید گفتمانهای جدید، و تغییر فرهنگ عمومی رخ دهد. این رویکرد بهویژه در عصر حاضر که قدرت در شبکهای از نهادها و ایدئولوژیها پراکنده شده، بسیار معنادار است. برخی از پیامدهای عملی این دیدگاه عبارتاند از:
- رسانههای مستقل و آلترناتیو: یکی از ابزارهای کلیدی برای مقابله با هژمونی رسانههای جریان اصلی، توسعه رسانههایی است که بتوانند روایتهای متفاوت و صدای طبقات فرودست را منعکس کنند.
- نظامهای آموزشی جایگزین: ایجاد مراکز آموزشی و پژوهشی که به پرورش تفکر انتقادی بپردازند و به بازتولید ایدئولوژی طبقه حاکم کمک نکنند.
- جنبشهای کارگری و اجتماعی: افزایش آگاهی طبقاتی و ایجاد شبکههای همبستگی بین نیروهای اجتماعی، یکی از راههای مؤثر برای مقابله با سلطه اقتصادی و سیاسی سرمایهداری است.
هنر و فرهنگ مترقی: گسترش جریانهای هنری و فرهنگی که ارزشهای جدیدی را مطرح کرده و هژمونی فرهنگی سرمایهداری را تضعیف کنند.
گرامشی با طرح مفهوم ”جنگ موضعی“، مسیر جدیدی برای مبارزات اجتماعی و سیاسی ترسیم میکند که برخلاف تصور رایج، تنها به سرنگونی دولت ختم نمیشود، بلکه نیازمند یک مبارزه همهجانبه در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و فکری است.
درسی که از گرامشی میتوان آموخت این است که انقلابیون واقعی تنها بر یک سویه انقلاب تمرکز نمیکنند، بلکه با فتح سنگر به سنگر در تمامی عرصههای زندگی اجتماعی تاثیر میگذراند تا روزی که به قول مارکس شرایط خود فریاد خواهد زد که ” گل همینجاست همینجا برقص”.
این مسیر در نگاه اول ممکن است طولانی و دشوار به نظر بیاید، اما بی شک به سریعتر شدن روند انقلاب کمک شایانی خواهد کرد و میتواند تغییراتی پایدار و ریشهای ایجاد کند.
آرش حسام