سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
زنکشی و قتلهای ناموسی: زنجیرهای از خشونت دولتی، خانوادگی و اجتماعی
سیده دنیا حسینی، زن جوان ۲۳ ساله، ساکن محله دولتآباد کرمانشاه، روز دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۳، تنها یک روز پس از بازگشت به خانه پدری، بهدست پدرش با ضربات چاقو برای حفظ «ناموس» و «شرافت» خانوادگی به قتل رسید. اما این جنایت، تنها یک فاجعه فردی نیست؛ بلکه حلقهای دیگر از زنجیرهی قتلهای ناموسیای است که در سالهای اخیر جان زنان بسیاری را در ایران گرفته است.
این جنایت با «انگیزهی ناموسی» انجام شده است، عبارتی که سالهاست پشت آن، قتلهای وحشیانهی زنان در ایران پنهان میشود. اما در روایت رسانههای حکومتی، بار دیگر از اصطلاح آشنای «اختلافات خانوادگی» استفاده شد، گویی قرار است قتل یک زن بهدست پدرش، صرفاً یک «مشکل درونخانوادگی» جلوه داده شود؛ بیآنکه به ساختاری پرداخته شود که این جنایتها را ممکن و مشروع میسازد.
اما این جنایت، تنها یک فاجعه فردی نیست؛ بلکه حلقهای دیگر از زنجیرهی قتلهای ناموسیای است که در سالهای اخیر جان زنان بسیاری را در ایران گرفته است.
قتل رومینا اشرفی، دختر ۱۳ سالهای که در سال ۱۳۹۹ به دست پدرش سربریده شد، هنوز از حافظه جامعه پاک نشده بود که در سال ۱۴۰۰، قتل مونا حیدری، زن ۱۷ ساله اهوازی، رخ داد؛ زنی که توسط همسرش در ملأعام به قتل رسید و سر بریدهشدهاش با افتخار در خیابانهای اهواز چرخانده شد. این فاجعه زمانی تکاندهندهتر شد که قاتل، نهتنها از مجازات سنگینی برخوردار نشد، بلکه دستگاه قضایی و رسانههای رسمی کوشیدند از او چهرهای «ناموسپرست» بسازند که گویا در دفاع از ارزشهای اخلاقی جامعه دست به چنین جنایتی زده است.
قتلهای ناموسی، تنها در مناطق سنتی و عشیرهای رخ نمیدهند. در تهران، در مشهد، در اصفهان، در هر شهری که زنان به جرم «اختیار داشتن بر بدن و زندگیشان» قربانی میشوند، این جنایت تکرار شده است. در خرداد ۱۴۰۲، فاطمه امینی، زن جوانی در مشهد، توسط همسرش به آتش کشیده شد. در تیرماه همان سال، حدیثه قاسمی، دختر ۱۹ ساله کرجی، پس از فرار از خانه برای ازدواج دلخواهش، توسط پدرش به قتل رسید. در مهرماه ۱۴۰۲، یک زن دیگر در کرمانشاه بهدست برادرش کشته شد، تنها به این دلیل که طلاق گرفته بود. این فهرست همچنان ادامه دارد، بیآنکه سیستم قضایی، قانون یا رسانههای رسمی بخواهند عاملان را مجازات کنند یا از تکرار چنین جنایاتی جلوگیری نمایند.
چرا این قتلها تکرار میشوند؟ زیرا هماهنگی آشکاری میان دستگاه سرکوبگر جمهوری اسلامی و سنتهای زنستیز جامعه برقرار است. رژیم، از طریق قوانین مردسالارانه، قتل زنان را در چارچوب «ناموس» و «شرف» مشروعیت میبخشد. قوانینی که مردان را مالک زنان میداند، پدر را مالک فرزند معرفی میکند و به قاتلان ناموسی تخفیف مجازات میدهد. در همین چارچوب، قتل زنی که از مردان اطرافش سرپیچی کند، در فرهنگ و قانون جمهوری اسلامی، همچون «طغیان برده علیه بردهدار» تلقی شده و مجازات آن چیزی جز قتل نیست.
خشونت علیه زنان، تنها محدود به قتلهای ناموسی نمیشود. این جنایات، بخشی از سیستم گستردهتری از خشونت دولتی، خانوادگی و اجتماعی است. قوانین تبعیضآمیز، تجاوزهای درونخانوادگی، محدودیتهای شغلی و تحصیلی، اجبار به حجاب، تفکیک جنسیتی، سرکوب اعتراضات زنان و حمایت سیستماتیک از مردسالاری، همگی حلقههایی از زنجیرهای هستند که هدفی جز کنترل و سرکوب زنان ندارند.
مبارزه علیه قتلهای ناموسی، تنها با افشاگری یا اصلاحات حقوقی ناقص به نتیجه نمیرسد. این جنایات، زاییدهی سیستمی است که زنان را در نقش فرودست میخواهد و هرگونه سرپیچی را با خشونت پاسخ میدهد. مبارزه با این وضعیت، نهتنها باید علیه پدرسالاری و سنتهای ارتجاعی، بلکه علیه کل نظام مذهبی، طبقاتی و سیاسیای باشد که این خشونتها را ممکن کرده است. تنها در سایهی مبارزهای ریشهای، سازمانیافته و تودهای است که میتوان به حیات این نظام زنستیز پایان داد و جامعهای ساخت که در آن زن دیگر «ناموس» مردان نباشد، بلکه انسانی مستقل و آزاد باشد.
قتل رومینا اشرفی، دختر ۱۳ سالهای که در سال ۱۳۹۹ به دست پدرش سربریده شد، هنوز از حافظه جامعه پاک نشده بود که در سال ۱۴۰۰، قتل مونا حیدری، زن ۱۷ ساله اهوازی، رخ داد؛ زنی که توسط همسرش در ملأعام به قتل رسید و سر بریدهشدهاش با افتخار در خیابانهای اهواز چرخانده شد. این فاجعه زمانی تکاندهندهتر شد که قاتل، نهتنها از مجازات سنگینی برخوردار نشد، بلکه دستگاه قضایی و رسانههای رسمی کوشیدند از او چهرهای «ناموسپرست» بسازند که گویا در دفاع از ارزشهای اخلاقی جامعه دست به چنین جنایتی زده است.
قتلهای ناموسی، تنها در مناطق سنتی و عشیرهای رخ نمیدهند. در تهران، در مشهد، در اصفهان، در هر شهری که زنان به جرم «اختیار داشتن بر بدن و زندگیشان» قربانی میشوند، این جنایت تکرار شده است. در خرداد ۱۴۰۲، فاطمه امینی، زن جوانی در مشهد، توسط همسرش به آتش کشیده شد. در تیرماه همان سال، حدیثه قاسمی، دختر ۱۹ ساله کرجی، پس از فرار از خانه برای ازدواج دلخواهش، توسط پدرش به قتل رسید. در مهرماه ۱۴۰۲، یک زن دیگر در کرمانشاه بهدست برادرش کشته شد، تنها به این دلیل که طلاق گرفته بود. این فهرست همچنان ادامه دارد، بیآنکه سیستم قضایی، قانون یا رسانههای رسمی بخواهند عاملان را مجازات کنند یا از تکرار چنین جنایاتی جلوگیری نمایند.
چرا این قتلها تکرار میشوند؟ زیرا هماهنگی آشکاری میان دستگاه سرکوبگر جمهوری اسلامی و سنتهای زنستیز جامعه برقرار است. رژیم، از طریق قوانین مردسالارانه، قتل زنان را در چارچوب «ناموس» و «شرف» مشروعیت میبخشد. قوانینی که مردان را مالک زنان میداند، پدر را مالک فرزند معرفی میکند و به قاتلان ناموسی تخفیف مجازات میدهد. در همین چارچوب، قتل زنی که از مردان اطرافش سرپیچی کند، در فرهنگ و قانون جمهوری اسلامی، همچون «طغیان برده علیه بردهدار» تلقی شده و مجازات آن چیزی جز قتل نیست.
خشونت علیه زنان، تنها محدود به قتلهای ناموسی نمیشود. این جنایات، بخشی از سیستم گستردهتری از خشونت دولتی، خانوادگی و اجتماعی است. قوانین تبعیضآمیز، تجاوزهای درونخانوادگی، محدودیتهای شغلی و تحصیلی، اجبار به حجاب، تفکیک جنسیتی، سرکوب اعتراضات زنان و حمایت سیستماتیک از مردسالاری، همگی حلقههایی از زنجیرهای هستند که هدفی جز کنترل و سرکوب زنان ندارند.
مبارزه علیه قتلهای ناموسی، تنها با افشاگری یا اصلاحات حقوقی ناقص به نتیجه نمیرسد. این جنایات، زاییدهی سیستمی است که زنان را در نقش فرودست میخواهد و هرگونه سرپیچی را با خشونت پاسخ میدهد. مبارزه با این وضعیت، نهتنها باید علیه پدرسالاری و سنتهای ارتجاعی، بلکه علیه کل نظام مذهبی، طبقاتی و سیاسیای باشد که این خشونتها را ممکن کرده است. تنها در سایهی مبارزهای ریشهای، سازمانیافته و تودهای است که میتوان به حیات این نظام زنستیز پایان داد و جامعهای ساخت که در آن زن دیگر «ناموس» مردان نباشد، بلکه انسانی مستقل و آزاد باشد.