اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

روابط جنسی و مبارزه طبقاتی – نیم نگاهی به عشق، جنسیت و رهایی اجتماعی

· نقاشی تولد من” (My Birth) اثر فریدا کالو (1932)

این نقاشی صحنه‌ای صریح و تکان‌دهنده از زایمان را به تصویر می‌کشد. در آن، سر نوزادی با ابعادی غیرمعمول از بدن مادری که صورتش با پارچه‌ای سفید پوشانده شده، بیرون آمده است. وجود خون در زیر بدن مادر و تصویر مریم غمگینکه بالای تخت آویزان است، به احساسات عمیق و تجربیات شخصی کالو، از جمله سقط جنین و مرگ مادرش، اشاره دارد.

در جهانی که هر چیزی، از کار و مسکن تا آموزش و سلامت، زیر چتر روابط تولیدی سرمایه‌دارانه شکل می‌گیرد، آیا می‌توان روابط جنسی و عاشقانه را جدا از مبارزه‌ی طبقاتی در نظر گرفت؟ آیا عشق، آن‌گونه که در فرهنگ بورژوایی رمانتیزه می‌شود، فضایی شخصی و منزوی از جهان بیرون دارد یا خود بازتابی از ساختارهای نابرابر قدرت و اقتصاد است؟

الکساندرا کولنتای، یکی از نخستین مارکسیست‌هایی بود که با جسارت، مسئله‌ی روابط جنسی، عشق و جایگاه زنان را در بستر جامعه‌ی سرمایه‌داری مورد نقد قرار داد. کولنتای نه‌تنها یک تئوریسین سیاسی بلکه نخستین زنی بود که در دولت شوروی مسئولیت وزارت رفاه اجتماعی را برعهده گرفت. او در کتاب‌هایی چون ”اخلاق و سوسیالیسم“ و مقاله‌هایی نظیر ”عشق در میان رفقا“ و ”پژواک‌هایی از دگرگونی اخلاقی“، خانواده، ازدواج و عشق را از منظر مبارزه‌ی طبقاتی تحلیل می‌کند.

سیلویا فدریچی، پژوهشگر و فعال فمینیست مارکسیست ایتالیایی‌الاصل، نیز در دهه‌های اخیر کوشیده است تا نقش بازتولید اجتماعی را در پیوند با استثمار سرمایه‌دارانه نشان دهد. کتاب مهم او ”کالیبان و جادوگر“ نگاهی تاریخی به سرکوب بدن زن، سوزاندن جادوگران و شکل‌گیری سرمایه‌داری دارد. فدریچی نشان می‌دهد که چگونه کنترل بر بدن زنان، کار خانگی بدون مزد و نهاد خانواده، برای بقای سرمایه‌داری حیاتی بوده‌اند.

خانواده بورژوایی: نهادی برای بازتولید روابط استثماری

کولنتای خانواده را نه فضای امن عاطفی، بلکه نهادی می‌دانست که در جامعه‌ی سرمایه‌داری، وظیفه‌ی اصلی‌اش بازتولید نیروی کار است. زن خانه‌دار، که کارش ”عشق‌ورزیدن، آشپزی، پرورش کودک و دلگرمی دادن“ است، بدون دریافت مزد، هر روز انرژی نیروی کار را برای ورود دوباره به چرخه‌ی تولید فراهم می‌کند. به همین دلیل، او می‌گفت تا زمانی که خانواده به شکل مالکیتی و مبتنی بر نیازهای اقتصادی باقی بماند، نمی‌توان از رهایی جنسی و عشق آزاد سخن گفت.

سرمایه‌داری معاصر، به‌ویژه در شکل نئولیبرال خود، آزادی جنسی را به ظاهر گسترش داده است. اما آنچه کولنتای با دقت پیش‌بینی کرده بود، امروز به شکلی گسترده در جامعه دیده می‌شود: تبدیل عشق و رابطه‌ی جنسی به کالایی در بازار. اپلیکیشن‌های همسریابی، صنعت پورنوگرافی و فشاری که بر زیبایی و جوانی به‌ویژه بر زنان وارد می‌شود، نشان می‌دهند که آزادی جنسی در این نظام، بیشتر به‌معنای ”انتخاب در بازار“ است تا تجربه‌ای انسانی و آزادانه.

فدریچی نیز به این موضوع اشاره می‌کند که چگونه در نظام سرمایه‌داری متأخر، زن هم‌زمان هم نیروی کار است و هم کالایی برای مصرف جنسی. این دوگانه، زن را در موقعیتی شکننده قرار می‌دهد که هم باید جذاب، وفادار و مراقب باشد و هم مستقل، شاغل و راضی‌کننده. این تضاد نه ناشی از انتخاب‌های فردی، بلکه نتیجه‌ی تناقضات ساختاری نظام اقتصادی است.

کولنتای باور داشت که تنها در جامعه‌ای سوسیالیستی است که می‌توان روابط انسانی را بر پایه‌ی همبستگی، دوستی و برابری بنا نهاد. در چنین جامعه‌ای، عشق نه ابزار مالکیت و سلطه، بلکه نوعی همدلی و مسئولیت مشترک خواهد بود. او تأکید می‌کرد که عشق رفیقانه میان انسان‌ها، جایگزین مالکیت انحصاری خواهد شد. در این جامعه، دولت با فراهم‌کردن خدمات عمومی چون مهدکودک، غذا، شست‌وشو و مراقبت، بار کار خانگی را از دوش زنان برمی‌دارد و آنان را از وابستگی اقتصادی به مردان رها می‌کند.

روابط جنسی و عاشقانه، برخلاف تصور رایج، قلمرویی سیاسی‌اند. همان‌گونه که کولنتای می‌نویسد، عشق نیز باید از سلطه‌ی سرمایه رها شود تا انسان‌ها بتوانند پیوندهایی انسانی‌تر، آزادتر و برابرتر بسازند. مبارزه‌ی طبقاتی، اگر قرار است تمام اشکال سلطه را درهم بشکند، نمی‌تواند نسبت به ستم جنسی و نهادهای سرکوبگر جنسیتی بی‌تفاوت بماند. آن‌چه مارکسیست‌هایی چون کولنتای و فدریچی به ما آموخته‌اند، این است که انقلاب تنها با تغییر در مناسبات تولیدی کامل نمی‌شود، بلکه باید تا ژرف‌ترین لایه‌های زیست روزمره، از جمله عشق، تن، و میل نیز امتداد یابد.

صدای فدائی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.