اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

نان و گل‌های سرخ؛ از رنج روزمره تا مقاومت جمعی | معرفی فیلم

پیش‌تر در معرفی فیلم ”من دنیل بلیک“ از کن لوچ، به سبک واقع‌گرایانه، صادقانه و رادیکال این فیلم‌ساز بریتانیایی اشاره کردیم که همواره در کنار فرودستان ایستاده و روایت‌گر رنج‌های کارگران، مهاجران و تهیدستان در برابر ساختارهای بی‌رحم سرمایه‌داری بوده است. این بار نیز به سراغ یکی دیگر از آثار ماندگار او رفته‌ایم:“نان و گل‌های سرخ”

فیلمی که در آغاز قرن بیست‌و‌یکم ساخته شد، اما پیام آن هنوز هم زنده و پرقدرت است.سینمای لوچ، سینمای واقع‌گرایانه، جسور، و به‌دور از رمانتیسم‌های رایج است. فیلم“ نان و گل‌های سرخ ” نیز ادامه همین مسیر است؛ روایتی پرقدرت از استثمار مهاجران، به‌ویژه زنان، در دل سرمایه‌داری افسارگسیخته‌ی آمریکایی.

داستان فیلم، حول محور مایا، زن جوان مکزیکی‌ای است که به‌تازگی از مرز گذشته و وارد لس‌آنجلس شده تا زندگی جدیدی را آغاز کند. او به جمع زنان و مردانی می‌پیوندد که با حداقل حقوق (یا حتی بدون حقوق مشخص)، شب‌ها برج‌های شیشه‌ای را می‌سابند تا روز بعد، مدیران شرکت‌ها با کفش‌های براق وارد اتاق‌های خود شوند.

اما برخلاف آنچه ممکن است انتظار رود، تمرکز فیلم فقط روی فقر یا مهاجرت نیست؛ بلکه بر مبارزه است. ورود سام، فعال اتحادیه‌ای، زمینه‌ساز طرح مطالباتی چون بیمه سلامت، افزایش دستمزدها، تشکیل اتحادیه، و به رسمیت شناختن کارگران می‌شود. فیلم با صداقت بی‌رحمانه‌ای نشان می‌دهد که این مبارزه، آسان نیست؛ کارگران با اخراج، تهدید، بی‌تفاوتی دیگران و فشارهای عاطفی روبه‌رو می‌شوند.

در این فیلم نیز مانند بسیاری از آثار کن لوچ، خبری از قهرمان‌سازی هالیوودی نیست. شخصیت‌ها خاکی، انسانی، آسیب‌پذیر و گاه متزلزل‌اند. اما آنچه ستون فقرات روایت را می‌سازد، اتحاد تدریجی و آگاهی‌یافتن جمعی کارگران است؛ روندی پر از فراز و نشیب، اما ضروری برای پیشبرد مبارزه.

لوچ با دوربین ساده، روایت خطی، و استفاده از بازیگرانی که گاه خود تجربه‌ی کارگری یا مهاجرت دارند، جهانی باورپذیر و تکان‌دهنده خلق می‌کند. برخلاف روایت‌های سانتی‌مانتال درباره مهاجران، این فیلم مستقیماً بر روابط قدرت، استثمار و مقاومت متمرکز است. همچنین، به روشنی نشان می‌دهد که بدون سازماندهی و شکل‌گیری هسته‌های مبارزاتی در دل فرودستان، هیچ تغییر پایدار و مؤثری ممکن نیست.

در دل این روایت، زن بودن مایا معنایی بیش از جنسیت دارد؛ او نه تنها یک مهاجر فاقد مدارک قانونی است، بلکه زنی است که در محیط کار، در معرض خشونت جنسی، تحقیر و بهره‌کشی جسمی‌ و روانی قرار دارد. در یکی از تکان‌دهنده‌ترین صحنه‌ها، کارفرمای مرد او را به وضوح مورد سوء‌استفاده‌ی جنسی قرار می‌دهد، و با تهدید به اخراج، بر بدن او اعمال قدرت می‌کند. این صحنه نه به‌عنوان یک اتفاق خاص، بلکه به‌عنوان بخشی از ساختار ستم چندلایه‌ی سرمایه‌داری مردسالار به تصویر کشیده می‌شود.

فیلم با دقت نشان می‌دهد که زنان کارگر مهاجر نه‌تنها باید با تبعیض طبقاتی و نژادی دست و پنجه نرم کنند، بلکه در معرض ستم جنسی نیز هستند؛ ستمی که اغلب در سکوت، شرم و ترس فرو می‌رود. این روایت، زنان را به‌مثابه عاملان مقاوم نیز تصویر می‌کند: زنانی که نه فقط قربانی‌اند، بلکه پیش‌رو، آگاه، و جسورند.

در یکی از  صحنه‌های فیلم، زمانی که روبن، دوست پسر بالقوه‌ی مایا، که بورسیه‌ی دانشگاهی دارد، به او می‌گوید چرا باید شغلش را برای این مبارزه به خطر بیندازد، مایا با خشم پاسخ می‌دهد:

“تو خودت گفتی وقتی ترزا رو اخراج کردن، که “اون مثل مادرمه.” واسه همین دارم این کارو می‌کنم. دارم این کارو می‌کنم چون خواهرم از وقتی اومده، روزی ۱۶ ساعت کار می‌کنه. چون شوهرش نمی‌تونه خرج بیمارستان رو بده. چون بیمه نداره. چون باید دو ماه حقوقم رو بدم به پرز تا اصلاً استخدامم کنه. ما برای اینا غذا درست می‌کنیم، بچه‌هاشون رو بزرگ می‌کنیم، گُهشون رو پاک می‌کنیم، بعد انگار نامرئی‌ایم براشون.”

این دیالوگ، عصاره‌ی فشرده‌ی خشمی است که زیر پوست روایت جریان دارد؛ خشمی زنانه، طبقاتی و مهاجرانه. نان و گل‌های سرخ فیلمی است درباره کرامت از‌دست‌رفته، و تلاشی است برای بازپس‌گیری آن از طریق سازماندهی جمعی.

نظم موجود، دشمن اتحاد

یکی از نکات برجسته فیلم، نمایش هوشمندانه‌ی سازوکارهایی است که چگونه نظم موجود می‌کوشد کارگران را از هم جدا نگه دارد: رقابت بر سر شغل، ترس از اخراج، تفاوت‌های ملیتی یا زبانی، و مهم‌تر از همه، نبود یک ساختار متشکل که بتواند این صداها را همسو کند. فیلم، بدون شعار دادن، نشان می‌دهد که بدون سازماندهی، حتی آگاه‌ترین و شجاع‌ترین کارگر هم تنها می‌ماند. و اینجاست که نقش نهادهای کارگری، فعالان مستقل و شکل‌گیری تشکل‌های پایه‌ای، اهمیت حیاتی پیدا می‌کند.

نان، گل، و مقاومت

نام فیلم برگرفته از شعاری تاریخی است که در مبارزات کارگران زن در اوایل قرن بیستم در آمریکا سر داده شد:

“We want bread, but we want roses too”

  نان برای زنده ماندن، گل برای زندگی کردن.

فیلم کن لوچ با همین روح ساخته شده است؛ مطالبه‌ی کرامت انسانی، عدالت، و امکان زیستن به جای فقط زنده ماندن.

یکی از پیام‌های کلیدی فیلم نان و گل‌های سرخ، که برای مبارزات امروز نیز همچنان معتبر است، این است که کرامت انسانی در گرو مقاومت جمعی و سازمان‌یافته است

نان و گل‌های سرخ فرصتی فراهم می‌کند برای گفت‌و‌گو درباره‌ی مسائل متعددی که هنوز هم در جوامع نابرابر امروز جاری‌اند: تبعیض نژادی، استثمار کارگران مهاجر، فاصله‌ی طبقاتی، خشونت جنسی در محیط کار، و مهم‌تر از همه، ضرورت سازمان‌یابی برای مبارزه‌ی جمعی.

این فیلم یادآور می‌شود که تنها از طریق تشکل‌یابی و پیوند با یکدیگر است که می‌توان در برابر سرمایه و بی‌حقوقی ایستاد.

صدای فدائی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.