سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
چهگوارا: زیستن برای انقلاب، مردن برای رهایی

در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸، در شهر روزاریو واقع در آرژانتین، کودکی به دنیا آمد که نامش دههها بعد بر دیوارهای امید، بر پلاکاردهای جنبشهای ضدسرمایهداری، و بر پرچمهای مقاومت حک شد: ارنستو چهگوارا. مردی که از بستر بیماری برخاست تا در بستر کوه و جنگل، افسانهی عصیان خلقها را بنویسد. از آمریکای لاتین تا آفریقا، از کوبا تا بولیوی، از کلاسهای دانشگاه بوئنوس آیرس تا خاک خیسِ والهگرانده، ردپای او نشان میدهد چگونه زندگیای ریشهدار در حقیقت و آرمان، میتواند تا ابد در حافظهی انقلابیها باقی بماند.
چهگوارا در خانوادهای نسبتاً مرفه و روشنفکر بزرگ شد، اما از سنین کودکی با بیماری آسم دستوپنجه نرم میکرد. این بیماری بهجای آنکه او را ناتوان کند، به عنصری از انضباط شخصی و سماجت بدل شد که بعدها در زندگی چریکیاش نیز نقش تعیینکنندهای ایفا کرد. او در جوانی رشتهی پزشکی را برگزید، اما روحش را در جای دیگری بازیافت: در دل فقر، در میان زحمتکشان، در جغرافیای درد و رنج خلقهای آمریکای جنوبی.
سفر معروف او با آلبرتو گرانادو با موتورسیکلت، نقطهی عطفی بود که او را با واقعیتهای عریان استعمار داخلی، ستم طبقاتی و استثمار لجامگسیخته در قارهای آشنا کرد که منابعش به غارت میرفت و مردمش در حاشیهی تاریخ له میشدند. آنجا بود که پزشک، به انقلابی بدل شد.
آشنایی با کوبا و خیزش مسلحانه
در گواتمالا و سپس در مکزیک، چهگوارا بهتدریج با نیروهای انقلابی منطقه، بهویژه فیدل کاسترو و جنبش ۲۶ ژوئیه آشنا شد. پس از سفر قایق گرانما در دسامبر ۱۹۵۶، چهگوارا در کوههای سیرا ماسترا به مبارزهی مسلحانه علیه دیکتاتوری باتیستا پیوست. او بهسرعت به فرماندهی برجسته بدل شد: قاطع، نظریهپرداز، و فداکار. در نبرد سرنوشتساز سانتا کلارا، فرماندهی او ضربهای نهایی به رژیم فاسد باتیستا وارد کرد.
با پیروزی انقلاب کوبا، چهگوارا میتوانست در نقش یک دولتمرد باقی بماند. او پستهایی چون ریاست بانک ملی، وزارت صنایع و ریاست نهاد برنامهریزی مرکزی را پذیرفت، اما دل در گرو بوروکراسی نداشت. آرمان او، انقلاب جهانی بود، نه تثبیت قدرت ملی. به همین دلیل، در سال ۱۹۶۵، با نامهای به کاسترو، از تمامی مناصب کناره گرفت تا به عنوان یک مبارز بیسرزمین، در کنار فرودستان دیگر کشورها بجنگد.
بولیوی: واپسین ایستگاه رؤیای جهانی
چهگوارا در نوامبر ۱۹۶۶ مخفیانه وارد بولیوی شد تا هستهی جنبش چریکی تازهای را بنیانگذارد. اما شرایط اجتماعی بولیوی، با کوبای انقلابی تفاوت داشت. جنبش او منزوی ماند، و سرانجام در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در درگیری با ارتش بولیوی (با پشتیبانی مستقیم سازمان سیا) دستگیر شد. یک روز بعد، در مدرسهای روستایی در لاایگرا، بیمحاکمه تیرباران شد.
با این حال، مرگ، پایان زندگی فیزیکی او بود، نه پایان تأثیرش. از همان روزها، تصویر چهگوارا بدل به نماد جهانی مبارزه با ستم شد: از انقلاب نیکاراگوئه تا جنبشهای ضدنژادپرستی در آمریکا، از دانشجویان ۶۸ فرانسه تا کنشگران فلسطینی.
چهگوارا بهعنوان نماد و نقد
میراث چهگوارا تنها در شجاعت فردیاش خلاصه نمیشود، بلکه در اندیشهی انتقادیاش دربارهی بوروکراسی، اقتصاد انتقالی، ضرورت خودسازی انقلابی و مبارزهی بیوقفه علیه امپریالیسم قابل بررسی است. آثار مکتوب او همچون سوسیالیسم و انسان در کوبا و دفترهای جنگ چریکی، تصویری پیچیدهتر و عمیقتر از چریکی ارائه میدهند که از سویی منتقد رشد مناسبات کالایی در سوسیالیسم بود، و از سوی دیگر خواهان تلفیق آگاهی طبقاتی، اخلاق انقلابی و رادیکالیسم جهانی.
البته در سالهای پس از مرگش، تصویر چهگوارا بارها مصادره شده است: از کالاهای مصرفی تا تبلیغات تجاری. اما برخلاف این تلاشها برای بیخطرسازی چهرهاش، نام او همچنان خاری در چشم سرمایهداری جهانی باقی مانده است.
چهگوارا، بیش از یک قهرمان رمانتیک، تجسم یک پروژهی ناتمام است: پروژهی رهایی انسان از بند استثمار، سلطه، و بیعدالتی. در دنیایی که بحرانها، جنگها و شکافهای طبقاتی عمیقتر شدهاند، بازگشت به سنت فکری و عملی کسانی چون چهگوارا، نه نوستالژیک، بلکه ضرورتی تاریخی است.
۹۷ سال از تولد او گذشته، اما سؤال بنیادینش هنوز زنده است:
اگر خلقها ساکت بمانند، چه کسی در برابر امپراتورها خواهد ایستاد؟
صدای فدائی