سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
بوی مرگ و نیستی
مسعود موسوی – منتشر شده در نشریه راه سرخ شماره 14
در تاریخ این سرزمین حاکمان همواره جنایات بسیاری آفریدند. جای جای این سرزمین از خون آزادگان و دلیران گلگون است . اما آنچه جمهوری اسلامی کرده چنان تکان دهنده و شنیع است که حتی فجایعی که لشگریان چنگیزخان آفریدند به فراموشی سپرده شده است. قرنها پیش مهاجمان مغول به دنبال کشور گشایی و گسترش حوزه استیلای خود به ایجاد رعب و وحشت متوسل شده بودند، جمهوری اسلامی در عصربه اصلاح متمدن به قصد نسل کشی و زدودن فضای سیاسی جامعه از هر فکر واندیشه و صدای مخالف کشتار سبعانه ای به راه انداخت که تنها با اقدامات سالهای اخیر جانیان داعشی قابل قیاس است و به درستی باید گفت جمهوری اسلامی بذر اولیه تفکر طالبانی و داعشی را در خاورمیانه کاشت و جهان که با سکوت خود در برابر این همه ددمنشی که طی دهه شصت و خصوصا تابستان 67 در ایران رخ داد، اکنون میوه آن را برداشت می کند و داعش و طالبان اصلی ترین تهدید کننده حقوق انسانها و به جرات باید گفت تمدن و حیات بشر، شده اند .
در مورد فجایع دردناک و دلخراش دهه شصت و سال 67 که رژیم آفرید و اکنون در آستانه آن قرار داریم صحبت بسیار است و همیشه باید به آن پرداخت ولی اکنون می خواهم از زاویه دیگری به آن بپردازم، که همیشه عامدانه یا سهل انگارانه مغفول مانده است. در این جا می خواهم به دیگرانی که در شکل گیری این فجایع ناآگاهانه و از سرکج اندیشی به رژیم یاری رساندند بپردازم، رهبران سازمانهای سیاسی ای که می بایست در پیشگاه خلق پاسخگو باشند و هیچگاه با هر وجه و چهره ای که برای خود بسازند از آن گریزی نخواهند داشت باز خوانی کامل و درست تاریخ همواره یکی از وظایف انقلابیون کمونیست است تا بدین طریق با ترسیم درست تاریخ در برابر توده ها و نسل امروز، با آشکار کردن ماهیت چهره های وجیه امروزی، از تکرار آن جلوگیری شود.
هنگامی که جمهوری اسلامی در اردیبهشت 60 با اطلاعیه ده ماده ای خود شمشیر را از رو بست و علنا اعلام کرد که دیگر تحمل دوسال آزادی نسبی 58 و 59 به پایان رسیده و قلع و قمع گسترده را دستور قرار داده، هنوز در اجرایی کردن آن ناتوان بود و به دنبال موقعیت مناسب می گشت، این موقعیت مناسب را سران سازمان مجاهدین به دست دادند هنگامی که متوهم از تظاهرات گسترده 30 خرداد 60 که همه گروهها در آن دخیل بودند و با تعجیلی که در کسب قدرت داشتند اعلام فاز نظامی کرده و با دراختیار گذاشتن چند کلت و کلاشینکف در دست دختران و پسران نوجوان و جوان و گسیل کردن آنها به خیابانها برای مصاف به مزدوران حکومت به قصد براندازی سریع حاکمیت و کسب قدرت ( که مبادا جریانات دیگر خصوصا سازمان چریکهای فدایی آن را از کفشان برباید !! ) گسیل کردند ، در اندک زمانی تیمهای عملیاتی مرکب از پسران و دختران کم سن وسال تشکیل شد، نتیجه آنکه ” هر آن که در شهر بود گرفتند ” و زندانها مملو از جوانان و نوجوانان پر شور وصادق و شجاعی شد که بعضا از بیان نام خود در برابر دژخیمان بازجو ابا داشتند. رژیم به استقبال فاز نظامی رفت، هیچوقت در خواب هم نمی دید چنین راحت بتواند پروژه سرکوبی را که ماهها تدارک آن را دیده بود اجرایی کند و چنین شد که در تابستان شصت تیتر اول روزنامه کیهان هر روز اسامی اعدام شدگان شب قبل بود وما هر شب با شمارش تیرهای خلاص یاران از دست رفته مان را بدرقه می کردیم ( و انتظار می کشیدیم کدام شب درلیست اعزام به میدان تیر قرار بگیریم ) و حسرت از این که چرا به این راحتی چنین انسانهای شریفی را از دست میدهیم ؟ چرا چنین به راحتی فوج فوج بر شمار بازداشتی ها افزوده میشود ؟ در حالی که اغلب نیروهای سیاسی ماهها قبل از قصد و تدارک رژیم برای سرکوب گسترده اطلاع داشتند و لیک نیروها خود را عملا رها کردند.
بار دیگر این مجاهدین بودند که به اصطلاح خود ابتکار عمل زدند و همه نیروهای سیاسی را آچمز کردند و خود هم لطمات سنگینی خوردند، رهبران سازمان هنگامی که با از دست دادن وسیع نیروهای خود چه دردرگیریهای خیابانی و چه درجوخه های تیر باران و چه اسیر در بندهای و سلولهای مخوف مواجه شدند، چاره ای هوشمندانه ! اندیشیدند، با گسیل کردن عامدانه تعدادی از نفرات خود به درون زندان ( به اعتراف افراد بسیاری از مجاهدین که با آنها هم بند بودم ) پیاده کردن خط توبه را دردستور قرار دادند و از همه هواداران خود خواستند که به محض دستگیری در لاک دفاعی فرو رفته و اعلام کنند که توبه کرده اند و تأدیب شده اند تا بزعم رهبران بعد از مدت کوتاهی آزاد شده و در خدمت سازمان قرار گیرند ، نتیجه اینکه رژیم مشعوف از این استراتژی مشعشعانه به راحتی توانست با مقاومت و به اصطلاح سر موضع بودن زندانیان که کمونیستهای بازداشت شده از سال قبل در زندان جا انداخته بودند و رژیم نتوانسته بود بشکند، مقابله کند وحال پدیده تواب و تواب سازی چهره قالب زندانها شد، از این رهگذر سازمان مجاهدین نه تنها نتوانست نیروهای خود را آزاد کند بلکه لطمه بزرگی به کل جنبش انقلابی زد و خود نفرات بسیار دیگری را در اثر شکسته شدن مقاومت افراد و همکاری کردن با رژیم و درز اطلاعات از دست داد.
دراینجا نباید نقش طراحان تئوری ” جوخه های رزمی ” در سازمان چریکهای فدایی خلق اقلیت را از نظر دور داشت که با وجود پراکنده بودن رفقایمان و قطع گسترده ارتباطات و بعضا سرگردان بودنمان که عمدتا علنی بودیم و خانه ها مکان مناسبی نبود، در خیابانها و پارکها ( بعضا برای پنهان ماند از گشتهای شبانه پلیس وکمیته و بسیج و سپاه و دادستانی شبها در جوی های آب می خوابیدیم ) و نبود هیچ گونه امکانات مالی و تسلیحاتی و لجستیک و حتی آموزش های لازم چگونه قابلیت اجرا پیدا میکرد ؟ جز اینکه بگوییم به طریقی جو گیر شدن رهبران تصمیم گیرنده موجب اتخاذ این تاکتیک شد و نتیجه آن هم از دست دادن رفقای قابل و توانا و پر شوری چون ” سیامک اسدییان ” ها بود که جان فدا کردن بی دلیل و بی نتیجه شان و حسرت و افسوس نبودن شان هیچگاه از اذهان زدوده نمی شود، داغی به دلها نشست که هیچگاه التیام نمی یابد و یاد آوری آنها همیشه بغض خفته را بیرون میریزد. اکنون مبتکران این طرح می بایست در پیشگاه خلق پاسخگو باشند و حداقل به سهم و نقش خود حتی ناخواسته، در شکل گیری سال خونین شصت اعتراف کرده و طلب بخشش کنند.
با انباشته شدن زندانها از مبارزین و انقلابیون افراد بسیاری با استفاده از خط توبه هویت واقعی خود را پنهان کرده و از دست انتقام جلاد مصون مانده بودند و رفته رفته می کوشیدند جو مقاومت در زندان را بازسازی کنند که خائنین و کاسه لیسان موسوم به اکثریت به یاری رژیم شتافتند، طبق رهنمود رسمی کمیته مرکزی اکثریت، اعضای این سازمان نقاب به چهره زده راهی بندهای مختلف اوین و قزل حصارمی شدند تا با شناسایی کسانی خصوصا از رفقای اقلیت، که با اکثریتی معرفی کردن خود در مراحل بازجوی سعی در پنهان ماندن داشتند، شناسایی کرده و لو دهند و از این رهگذر بسیاری با بازجویی دوباره و شکنجه و اعدام مواجه شدند. اینک این حضرات خود فروش به عنوان کارشناس سیاسی سر درآخور رسانه های بورژوایی دارند و چهره شاخص آنها ( فرخ نگهدار ) همچنان وفاداری شرم آور خود به رژیم را حفظ کرده است. متاسفانه افرادی هم که به اصطلاح با انشعاب از اکثریت گروههای مختلف را تشکیل دادند هیچگاه به همکاری ننگین تشکیلات سابق خود به جانیان حاکم حتی اشاره ای نکرده و از آن برائت نجستند. البته عنقریب روزی خواهد رسید که همگان در پیشگاه توده ها پاسخگوی اعمال شرم آور خود باشند.
با رشد مقاومت در زندان و جسور شدن زندانیان در برخورد با زندانبان که حتی اعتصاب غذای موفقی در اوین صورت گرفت، رژیم که دریافته بود حتی اعزام شبانه قریب به هزار نفر از قزل حصار به زندان مدرن و مخوف گوهر دشت و قریب به دوسال و بعضا بیشتر محبوس کردن این افراد در سلولهای انفرادی فوق امنیتی این زندان نه تنها موجب شکستن و تسلیم شدن این افراد نمی شود بلکه عزم و اراده مان را فزون تر کرده که تحمل دوسال انفرادی رابه سخره گرفته ایم ( اکنون محافل حقوق بشر بورژوای، چند شب بازداشت در انفرادی را مصداق بارز شکنجه و نقض حقوق بشر میدانند ) ، مترصد بود که به هر شکلی این مقاومت را درهم بشکند و تسویه گسترده ای را صورت دهد و متاسفانه رهبران و مغزهای متفکر سازمان مجاهدین که همواره در دست یابی به قدرت تعجیل داشته و دارند، بعد از پذیرفتن قعطنامه آتش بس جنگ ایران و عراق توسط خمینی جلاد و خاتمه موقت جنگ، به صرافت افتادند از بلبشویی که می پنداشتند با پایان جنگ حاصل میشود استفاده کرده و چهل و هشت ساعته از کرند غرب، خود را به تهران برسانند و حاکمیت را سرنگون کنند، بدین منظور استراتژیست های متفکر !! سازمان مجاهدین با تکیه به چند تانک سبک و چند بالگرد و چندین خودروی زرهی و البته زنان و مردانی مصمم و پر شور که بی محابا گوش به فرمان رهبران فرصت طلب بودند عملیاتی را طراحی و سازمان دادند، در غالب عملیاتی موسوم به فروغ جاویدان از مرز گذشتند تا خوش بینانه با این امکانات ناچیز، نیروهای نظامی تا دندان مسلح و جنگ دیده و کار آزموده رژیم را شکست داد و خود را به تهران برسانند، نتیجه حاصل از این توهم فرصت طلبانه ساخته شدن پشته ها از زنان و مردان در تپه های گیلان غرب از یک طرف و انبوه سرهای بالای دار در زندانهای قرون وسطایی رژیم در سوی دیگر و گورهای دسته جمعی در جای جای ایران بود.
نتیجه پیروز شدن رژیم و اعمال سرکوبی گسترده در زندانها بود که در آرزوی آن شب و روز نداشت. در مرداد 67 خمینی مخبط و جلاد به بهانه پاسخ دادن به اقدام نظامی سازمان مجاهدین، فرمان تاریخی جنایت را صادر کرد و کثیف ترین و پلیدترین عناصر رژیم ( در دستگاه حاکم تا به امروزهمواره بر سر ربودن گوی سبقت در جنایت و رذالت بین عناصر حاکم رقابتی فشرده در جریان بوده ) اجرای آن را برعهده گرفتند، در کمترین زمان ممکن کمیسیون مرگ سازمان یافته ترین جنایت حکومتی در تاریخ ایران را شکل داد، سرهای شریف ترین و صادق ترین فرزندان خلق دسته دسته بالای دار رفت، فقط در یک مورد قریب به هشتصد انسان آزاده در آمفی تئاتر زندان گوهر دشت از طناب های دار آویزان بودند و جلوی در آمفی تئاتر کوهی از کفشها و دمپایی ها تلمبار شده بود و دسته دسته بازماندگان کشتار را برای عبرت گرفتن به بازدید از این ددمنشی می بردند.
آیا رهبران مجاهدین نباید پاسخگو باشند که چگونه نوجوانی 14 – 15 ساله می تواند فرمانده تیم عملیاتی باشد و کلاشینکفی که از وزن خود آن فرد بیشتر است به دست گیرد تا گوشه ای از چنگ خیابانی در میدان فردوسی تهران را هدایت کند ؟ نباید پاسخگو باشند که چگونه است دختر نوجوان اسیردر دستان جلادان در زندان اوین در زیر شکنجه حتی از بیان نام خود خودداری می کند و فقط خود را مجاهد فرزند خلق معرفی میکند ( به عینه شاهد بودم ) و با جان باختن در زیر شکنجه حسرت بر دل باز جو می گذارد در حالی که حضرات سوار بر هواپیما به سوی سرای امن می شتابند ؟ نباید پاسخگو باشند که چرا با طرح احمقانه خط توبه در زندانها موجب بوجود آمدن ” ولی پانصد ” ها شدند ؟ ( یکی از سر گردانهای مجاهدین که در زیر شکنجه به خط توبه روی آورد و در نتیجه با بهره برداری رژیم از این ضعف و فشار مضاعف بر وی توانست کلیه اطلاعات و اسامی افرادی را که وی مسئول آنها بود – قریب به پانصد نفر بودند – به دست آورده و با بازداشت آنها تعداد کثیری را به جوخه اعدام بسپارد، آقای ولی پانصد در تمام مراحل بازجویی و شکنجه این افراد حضور داشته و در نهایت خود نیز اعدام شد). نباید به تاثیر گذاری خود بر حدت و شدت کشتار 67 معترف شوند و صادقانه بپذیرند که در مراحل مختلف با اقدامات ماجراجویانه خود لطمات سنگینی بر انقلاب زدند و به بقای رژیم حتی ناخواسته کمک کردند ؟ و صدها چرای دیگر که باید پاسخی برای آنها یافت و ابهامات تاریخ را از اذهان زدود تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد .
بی شک رژیم خون ریز جمهوری اسلامی هیچگاه در اعمال جنایت و سرکوب تردیدی به خود راه نداده و نخواهد داد و جز این پنداشتن خیالی باطل است ولیکن مهم نقش ما در تحولات سیاسی و اجتماعی است که چگونه عمل کنیم تا موجب نشویم رژیم با کمترین هزینه به این اعمال دست بزند و چنین جلوه دهد که از سر ناچاری و اجبار و مظلومیت به آن متوسل شده است، کاری که هم در تابستان و پاییز شصت و هم در تابستان شصت و هفت رخ داد و نیروهای سیاسی با اتخاذ تاکتیک های اشتباه خود ناخواسته ( البته به غیر از اکثریت و حزب توده که آگاهانه و رذیلانه در بست در خدمت به بقاء رژیم قرار داشتند ) به بقای رژیم کمک کردند. امری بدیهی است که صداقت انقلابی حکم میکند در همه جهات واقعیت ها را بیان کنیم و مسئولیت خود را بپذیریم ، بی تردید هر گونه رفتار صادقانه با توده ها به وجه و اعتبار ما کمک خواهد کرد و جایگاه ما را در اذهان ترمیم خواهد نمود .
مسعود موسوی