اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

بنیان های اساسی برنامه ما!

جمهوری فدراتیو شورائی
و مسئله ملیت ها در ایران !
نشریه کار ،: از مدتها قبل تشریح و توضیح برنامه و اساسنامه سازمان را در دستور کار خود قرار داده بود اما حجم بیش از حد کارها و وظایفی که ناشی از سرعت رویدادها بود، مانع از آن شد تا باین امر مهم پرداخته شود . شاید بتوان گفت که نه فقط خود سرعت رویدادها بلکه دنباله روی از این رویدادها هم مزید بر علت شدند تا در برخی موارد خورده کاری بر وظایف برنامه ریزی شده تفوق یابد . در حالیکه تبلیغ و ترویج ما بر اساس و مبنای برنامه به پیش رده میشد اما تشریح و توضیح آن و وارد کردنش به عرصه آزمون در سایه مانده بود اکنون که او ضاع کشور بیش از بیش پیچیده تر میشود تشریح و توضیح برنامه انتشار و توزیع آن در میان طبقه کارگر و در درون جامعه بمنظور گسترش مبارزه و تبدیل شدن آن به خواست یک نیروی اجتماعی وطبقاطی بیش از بیش مبرمیت پیدا میکند .
از اینرو نشریه کار این وظیفه را جزو الویت های خود قرار داده و تصمیم گرفت تا از این پس از طریق گفتگو ، مقالات و مصاحبه ها به این امر پرداخته شود.
در این شماره مصاحبه ای خواهیم داشت با رفیق یدی در باره شعار جمهوری فدراتیو شورائی ایران و مسئله ستم ملی و ملیت ها در ایران !

رفیق یدی : همزمان با گسترش مبارزات کارگران ، زحمتکشان ، جوانان و روشنفکران علیه جمهوری اسلامی ، مساله ستم ملی و حق تعیین سرنوشت ملل ساکن در ایران به یکی از مسایل مهم مبارزاتی تبدیل شده است ، علت این امر چیست و موضع سازمان در این رابطه چگونه است ؟
یدی : میدانیم که ایران یک کشور کثیر المله است و کسی نمیتواند این ویژه گی ایران را که کشوریست محل اسکان ملیتهای مختلف ، ترک ، فارس ، کرد ، بلوچ ، ترکمن و عرب و غیره انکار کند .
وستمی که در طول سالیان متمادی بر این ملیت ها رواشده است نیز غیر قابل انکار است . بغیر از تضییقات و تبعیضات اقتصادی و سیاسی ( به استثنای ملیت فارس) آنها از خواندن و نوشتن و حتی در مواردی از صحبت کردن به زبان مادری خود نیز محروم بوده اند ، برای همین هم رفع این تبعیضات و ستم ها به یکی از نکات گرهی مبارزه تبدیل شده و از خواست های مهم و اساسی دموکراتیک محسوب میگردد . بطوریکه امروز کسی نمیتواند نام خود را دموکرات و آزادیخواه بگذارد ولی از مردمی که کار میکنند ، تولید میکنند و مالیات میپردازند و……. بخواهد که به هر دلیل و توجیهی این ستم را متحمل شده و صدایش در نیاید . اتفاقا موضع در برابر رفع ستم ملی و برسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملل ، معیار بسیار مهم و اساسی است برای شناختن دوستان و دشمنان آزادی . تا وقتی که در ایران مللی هستند که اینگونه در زنجیر اسارت به سر میبرند ، استقرار آزادی و دموکراسی محلی از اعراب نخواهد داشت .
تاریخ مبارزات صد ساله اخیر در ایران ، مبین این واقعیت انکار ناپذیر است که هرگاه مردم زحمتکش ایران بپا خواسته اند تا کاخ ستم و استبداد را در هم کوبند ، در این میان به محض اینکه ملتی خواسته از دست آورد مبارزاتی خود استفاده کرده و در تعیین سرنوشت خود دخالت داشته باشد ، تحت عنوان « خطر تجزیه طلبی » مورد حمله قرار گرقته و از همانجا ریشه باز گشت استبداد ، سرکوب و تداوم آن در سراسر کشورکاشته شده است . میشود گفت که ریشه های تاریخی استبداد و ارتجاع در ایران در همین اسارت خلقهاست و طبقه کارگر هم برای اینکه گریبان خویش را از مساله ملیت ها رهاسازد ناچار است از مبارزه برای رفع ستم ملی به نفع آزادی خویش استفاده کند. از همین روست که در برنامه مصوب کنگره دوم سازمان ما که اساسا با بررسی او ضاع اقتصادی ، اجتماعی و تاریخی ملل مختلف و روند مبارزه طبقاتی در ایران تهیه و تدوین شده است ، مسئله رفع ستم ملی و حق تعیین سرنوشت ملل تا جدائی کامل از مکان برجسته ای برخوردار است .
سوال : مدتی است که هم در داخل ایران و هم در خارج کشور گروه ها وسازمانهای متعددی حول در خواست های مربوط به مساله ملی در ایران فعال شده اند . علاوه بر آنها در میان جناح های درون رژیم نیز این مساله مطرح و هر روز ابعاد وسیتری بخود میگیرد . مثلا گروهی هستند که اساسا اعتقادی به ستم ملی در ایران ندارند و خواست رفع این ستم و حق تعیین سرنوشت را برسمیت نمیشناسند . گروه دیگری از میان این ملیت ها خواستار جدائی و استقلال از همین حالاهستند . گروهی خود مختاری فرهنگی را مطرح میکنند. گروه دیگر سیستم فدرالی اداره کشور را برای حل مساله ملی پیش میکشند. این گروه ها بشدت فعال بوده و نیروهای خودشان را در داخل و خارج گردهم میاورند ، مواضع بورژوازی در قدرت و جناح بندی های رژیم هم کم و بیش هرکدام در یکی از این کاتاگوری ها میگنجد . ولی هنوز تجزیه و ترکیب کامل انجام نگرفته است . قبل از اینکه مواضع سازمان را در این مورد روشن کنید . قبل از توضیح مواضع سازمان ، میخواستیم بطور مختصر هم شده به مواضع این گروه ها ، گرایشات اجتماعی و نیز سمت و سوی حرکت آینده آنها هم اشاره کنید .
یدی : این گرایشات را باید به چند گروه تقسیم کرد، گروه اول یعنی آنهائی که چنین حقی را برسمیت نمیشناسند وضع شان روشن است واین گروها اساسا هرگونه صحبت از رفع ستم ملی و حق تعیین سرنوشت را با چماق «تجزیه طلبی » و« چند پارچه » شدن ایران رد و محکوم میکنند . اینها سالهای متمادی است که تلاش کرده و میکنند تا اساسا وجود ملیت های مختلف را از طریق جعل تاریخ و سفسطه بافی در باره «ملت واحده و بزرگ ایران» رد کنند ، برای همین منظور دانشمندان و تئوریسین ها و روشنفکران خاص خودشان را دارند و یا با پول آنها را میخرند تا این محمل بافی ها را تئوریزه کرده و بخورد ملت بدهند . اینها همان نیروهای شونیست و عظمت طلب ایرانی هستند که با قلم و قدم در تاریخ جامعه استبداد زده ما در خدمت چماق سرکوب طبقات ارتجاعی قرار گرفته اند . این گرایش اجتماعی ، فکری و فرهنگی که پشت آن منافع گروه های مالی و نظامی نهفته است، تنها در شرایط دیکتاتوری و خفقان و سرکوب است که با استفاده از امکانات دولتی و مافیای مالی بر شئونات جامعه تسلت پیدا میکنند ودر جریان رشد جنبش در خدمت تجدید استبداد و سرکوب قرار میگیرند. هم اکنون اینها یادر قدرتند و یا از قدرت به بیرون پرتاب شده ا ند ، که با اظهارات و عملکردشان در خدمت ماندگاری ارتجاع قرار میگیرند و در صورت دست یابی به قدرت نیز به استبداد و دیکتاتوری روی خواهند آورد . اینها دشمنان آزادی مردم ، دشمنان طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم ایران هستند و با اینها باید به مبارزه برخواست .
ناسیاونالیست های افراطی گروه دوم را تشکیل میدهند .
اینها گروه دوم راتشکیل میدهند . همانطور که اشاره کردید اینها کاری به مبارزات اقتصادی و سیاسی جاری و کاری به مبارزات سایر ملیت ها ندارند. از یک موضع ضد فارس ، اسقلال و جدائی از همین حالا را مطرح میکنند و بخشی از آنها پیوستن به ملل همزبان و تشکیل یک دولت ملی مقتدر در منطقه راتبلیغ میکنند.
اینها ناسونالیست های افراطی ملل تحت ستم اند که در مقابل شونیسم افسار گسیخته گروه اول ، هیچ راه حلی را درچهار چوب ایران برسمیت نمیشناسند . در باره مبارزات و مطالبات برابری طلبانه کارگران و زحمتکشان ملت خود پاسیو هستند و آنرا به بعد از کسب استقلال موکول میکنند . از آنجائیکه پایگاه اجتماعی بورژوازی برای تشکیل دولت ضعیف است اینها اهداف خود را بامید اقداماتی از بالا و توسط کشور های دیگر پی میگیرند . این دوگروه بیش از اینکه بفکر آزادی ، کسب حق تعیین سرنوشت و برابر باشند ، دشمنی بین ملت ها را دامن زده و خود عامل تقویت استبداد و ستم و استثمار محسوب میشوند . و اگر موقعیتی برای رشد اینها فراهم گردد بسیار زود مورد سو استفاده ارتجاع داخلی و دشمنان خارجی قرار میگرند و فضای جنگ و برادر کشی را تقویت میکنند.
ناسیونالیستهائی که از دموکراسی لیبرالی الهام میگیرند
این گرایش اجتماعی ، فکری ،طیف گوناگونی از گرایشات سیاسی را در بر میگیرد ، رد پای آنرا میشود از طیف راست راست گرفته ، تا طیف چپ چپ ، ملاحظه و مشاهده کرد ، در این رابطه بویژه بخشی از چپ ، ها یعنی آنهائی که خود را سوسیالیست و کمونیست مینامند نیز بدلیل طولانی شدن ستم ملی و جدائی این نیروها از پایگاه های اجتماعی خود ، باین گرایش فکری و سیاسی آلوده اند.
این دسته از نیروها ، شخصیت ها و احزاب و سازمانهای سیاسی از شکل خودمختاری اداری و فرهنگی گرفته تا یک سیستم اداره فدرالی کشور را بهترین شکل پاسخ به تنش های اجتماعی و ملی در ایران میدانند . البته در این طیف هستند نیروها و جریاناتی که از حق تعیین سرنوشت و استقلال نیز مدافعه میکنند ولی دفاع این ها از حق تعیین سرنوشت تا حد جدائی ، بیشتر یک شعار انتزاعی است ، تا راه حلی مشخص و معین برای پایان دادن به ستم ملی و حق تعیین سرنوشت .
سوال : وجود این آشفتگی ناشی از این نیست که مساله ملی و حق تعیین سرنوشت در ایران پاسخی تاریخی و طبقاتی نگرفته است و خیلی ها هنوز بورژوازی این ملت ها را حامل مبارزه برای رفع ستم ملی و نماینده حق این ملیت ها در تعیین سرنوشت خود و تشکیل دولت مستقل میدانند ؟
یدی : متاسفانه اغلب این گرایشات سیاسی با برخورد اتزاعی به روند تاریخی تکامل جامعه ، مصلحت طلبی و یا تجربه صرف را پایه برنامه عمل و تحلیل خود از مساله حق تعیین سرنوشت ملل قرار میدهند . در حالیکه ، آنچه که در برنامه عمل قرار میگیرد و قرار است تبلیغ و ترویج و در عین حال به آن عمل شود و شعار ها توخالی و غیر عملی از آب در نیایند، لازم است این برنامه ها و شعار ها پایه نظری داشته باشند . و این برداشت نظری میبایست از یک تحلیل تاریخی و طبقاتی ملت و یا ملل مورد نظر نتیجه شود ، و نه تنها لازم است مراحل تحول زمانی این ملیت ها در نظر گرفته شود بلکه میباید وجود همزمان مراحل مختلف و متفاوت در مکانهای گوناگون نیز به حساب آورده شوند .
.مثلا اگر در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دموکراسی بورژوائی در برابر نظام استبداد فئودالی مدعی خود مختاری و حق تعیین سرنوشت بود و این مبارزه تا آنجایی مترقی بود و میبایست مورد پشتیبانی قرار گیرد که هم کارگران و هم بورژوازی در رهانیدن خود از قیود فئودالی منافع مشترک داشتند و یا اگر در قرن بیستم اتحاد کارگران و عناصر بورژوازی برعلیه امپریالیسم و قدرت های بورژوادموکراتیک پیشرفته همزمان میخواست انقلاب بورژوا دموکراتیک خود را از طریق آزادی ملی پیش ببرند مترقی محسوب میشدند ، یعنی تا زمانی که بورژوازی ملی تلاش میکرد تا خود را از نظام فئودالی رها سازد این بورژوازی حامل اراده ملت برای جدائی و تشکیل دولت مستقل بود و طبقه کارگر از آن پشتیبانی میکرد . واگر در آن دوره به دلیل وجود مستعمرات و ساختارهای فئودالی مبارزات ناسیونالیستی بورژوازی ملی از زمینه های تاریخی و اقتصادی برخوردار بود ، اما تحولات سده اخیر اوضاع پیشین را بکلی دگرگون کرده و مناسبات سرمایه داری در تمام گوشه و کنار دنیا به مناسبات مسلط تبدیل شده است و علاوه بر آن سرمایه داری تمام مرزها را در هم نوردیده و در شرایط جهانی شدن موقعیتی را فراهم نموده است که سرمایه هرجا که سود دهی بیشتر داشته باشد بدانجا سرازیر میشود . و بورژوازی در کل و هیچ سرمایه داری بالاخص ، اساسا حاضر نیست خود را به چها چوب بازار ملی محدود سازد و هر جا که سود دهی سرمایه بیشتر باشد ، بدانجا منتقل خواهد شد . این امر درمورد ایران و سایر کشورهای منطقه نظیر ترکیه ، عراق ، پاکستان و غیره هم که با وجود تسلط مناسبات سرمایه داری ستم ملی در آنها تداوم دارد ، صادق است . در این کشور ها نه مناسبات فئودالی حاکم است و نه مستعمره هستند ، تا بورژوازی ملی اینها در برابر استبداد فئودالی و یا یک قدرت استعمار گر خارجی مدعی حق تعیین سرنوشت و خود مختاری و استقلال باشد . بلکه اینها جوامعی هستند که دوران مناسبات فئودالی را سپری کرده و با وجود حاکمیت نظام سرمایه داری اما هنوز درخواست ها و مطالبات دموکراتیک ، نظیر ، حق تعیین سرنوشت و بسیاری دیگر از مطالبات دموکراتیک درمحاق استبداد و سرکوب طبقه حاکمه مانده است و مبارزه توامان برعلیه دولت بورژوائی و تحقق این خواست های دموکراتیک جریان دارد .
یک سرمایه دار و بورژوای ترک ، یا کرد و بلوچ و عرب در ایران نه تنها در این قدرت سیاسی متکی بر سرکوب آزادیهای سیاسی سهیم و شریک هستند و بلکه بقدری تارهای اقتصادی خود را در سراسر کشور تنیده اند که نه میتوانند و نه میخواهند خود را در بازار های محدود محلی به بند بکشند ، اگر یک سرمایه دار کرد حاضر شده بخشی از سرمایه خود را در کردستان بکار گیرد . مثل هر سرمایه دار دیگری در کردستان، نه از روی حس ملیت پرستی و وطن خواهی ، بلکه بواسطه نیروی کار ارزان و سود آوری رشته هائی از تولید است که بخشی از سرمایه خود را که رابطه ارگانیکی با کارکرد سرمایه در مناطق دیگر دارد، بکار انداخته است . بنا براین است که از یک دیدگاه تاریخی و طبقاتی در میان ملیت های ایران و مناطق همجوار بورژوازی نماینده استقلال و آزادی این ملیت ها نمیتواند باشد و اگر هم چنین ادعایی از طرف عناصری از بورژوازی این ملیت ها بشود ، این عناصر آنقدر قوی نیستند که همچون نماینده آزادی این ملیت ها پذیرفته شوند .
و فقط کارگران و زحمتکشان نماینده واقعی حق تعیین سرنوشت و استقلال این ملیت ها محسوب میشوند .
امروز درخواست های سیاسی و دموکراتیک آنچنان با درخواست های اقتصادی و برابری طلبانه آغشته است که مساله ناسیونالیسم را با مسایل اجتماعی و اقتصادی عدیده ای گره زده و بورژوازی این ملت ها نه تنها قادر نبوده و نیستند از درخواست های عمیق اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی و رفاهی این خیل عظیم حمایت و پشتیبانی بکنند ، بلکه بورژوازی این ملت ها حتی از اصلاحات اجتماعی نیز خود را کنار میکشند .
بنابراین گروه های ناسیونالیستی که از آن صحبت کردیم بیجهت نیست که خود را از مبارزات رادیکال کارگران و زحمتکشان کنار میکشند شعار های خود را در فضائی خالی مطرح میکنند، چون بورژوازی این ملت ها اساسا تمایلی به آزاد سازی توده های زحمتکش از زیر ستم اقتصادی و سیاسی ندارند و هرگز نمیتوانند مورد پشتیبانی توده های کارگر و زحمتکش این ملیت ها قرار گیرند .
لپ کلام اینکه این گروه ها در شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران از یافتن محتوای اجتماعی برای ناسیونالیسم خود عاجزند. ودر بهترین حالت به آلت دست بورژوازی در فریب افکار عمومی و دامن زدن به اختلاف میان ملیت های ساکن ایران و سو استفاده از آن در تداوم وضع موجود تبدیل خواهند شد .
سوال : گروه هائی که فدرالیسم و خود مختاری را مطرح میکنند و یا آن دسته از جریانات و اشخاصی که حق تعیین سرنوشت را برسمیت میشناسند ولی هیچگونه راه حل سیاسی معینی برای آن پیشنهاد نمیکنند و برخی هم این مسله را واگذار میکنند به تحقق حقوق شهروندی ، سوال این است که اگر بورژوازی ملی این ملت ها نماینده حق تعیین سرنوشت و استقلال این ملیت ها نیست و اگر از دوگروه حامل شونیسم و ناسیونالیسم افراطی بگذریم پس نیروی اجتماعی ا ین گرایشات در میان این ملیت ها را چه گروه هایی تشکیل میدهند ؟
یدی : ببینید من نمیخواهم همه این گروه ها را در یک ردیف بگنجانم . چرا که بیشتر آنها یا تحلیل درست و علمی و تاریخی طبقاتی از وضعیت جامعه ندارند و برنامه های آنها نه مبتنی بر ساختار اقتصادی و اجتماعی و وضعیت طبقاتی در ایران ، بلکه تکه پاره هائی است از برنامه احزاب دیگر و یا متاثر از جوی است که گاه گداری با توسل به انترناسیونالیسم حول نفی حق تعیین سرنوشت و نفی ستم ملی در ایران ایجاد میشود ، قرار میگیرند و نمیتوانند موضع و راه حلی قاطع روشن و قابل دفاع داشته باشند . بنظر من ضرورت بازبینی و بازنگری انتقادی و غیر متعصبانه برنامه ها و مواضع برای این نیروها بویژه آنهائی که خود را کمونیست میدانند از هرچیز دیگری مبرم تر است . اما از اینها که مواضعی کلی و ناروشن دارند بگذریم ، اینجا هم ما با یک نوع ناسیونالیسم مواجه ایم ، وهمانطور که قبلا توضیح دادم بیشتر این گرایشات ناسیونالیستی در طرح مساله خود مختاری و فدرالیسم از دموکراسی لیبرالی الهام میگیرند .
اما این جنبش ناسیونالیستی در ایران و در میان ملل تحت ستم را که از دموکراسی لیبرالی الهام میگیرند ، در حال حاضر توسط بخشی از روشنفکران اهل قلم ، بخشی از روحانیت و طیفی از اقشار دیگر خرده بورژوازی که هم در درون حاکمیت هستند و هم در اپوزیسیون فعالیت میکنند نمایندگی میشود .
این جنبش ناسیونالیستی که با توجه به تحولات اخیر در سطح جهان و و روندی که در منطقه خاور میانه و شرق جریان دارد و نیز در رابطه با تحولات داخل کشور در حال اوج گیری است ، در این قامت خود دیگر با سرمایه داران ، زمینداران و مافیای مالی و غیره سر و کار ندارد و بیشتر بر ضد تمرکز و دیوانسالاری حاکم بر کشور مبارزه میکنند . بیشتر طرفداران این جنبش بویژه در بخش خورده بورژوازی میانی بر اثر نفرت از حکومت اسلامی بپا خواسته اند تا دشمنی با ملت فارس و سایر ملل ، برای همین هم هست که از طرح و مبارزه برای آزادیهای سیاسی و حقوق مدنی دفاع میکنند . و همین هم یک جنبه مترقی به مبارزات ملی آنها میدهد . اما مشکل اینجاست که فکر میکنند این خواست ها در چهار چوب نظام یورژوائی ایران با جرح و تعدیلاتی اماکان پذیر است .
در حالیکه نظریه بورژوائی خود مختاری و فدرالیسم وقتی با اعتقاد به حضور و وجود سرمایه داری مطرح میشود ، این یعنی ادامه وجود نابرابری اقتصادی و استثمار ملت تابع با هر شکل و صورت سیاسی . از طرف ملیت حاکم و یا نظام مستقر حاکم .
پس خود بورژوازی یک سد و مانع مهمی است در راه آن اهداف و درخواستها و شرایط و موقعیتی که تنها با فراهم شدن و استقرار آنها ست که همین شعار خود مختاری واقعی قابل احرا خواهد بود . همانطور که در طول این یک صد سال و بویژه نیمه دوم آن شاهدش بوده و هستیم . و تنها در شرایط برطرف شدن این مانع عمده است که خود مختاری و فدرالیسم جای خود را به شناسایی کامل حقوق ، ملیت ها و حق جدایی و تشکیل دولت مستقل و یا اتحاد آزادانه و داوطلبانه ، میدهد .
سوال : پس با این حساب این نیروها و گرایشات سیاسی نمیتوانند به اهداف اعلام شده خود دست یابند و حل رادیکال مساله در چهاچوب نظام بورژوائی امکان پذیر نیست ؟
یدی : درست است علاوه بر آن چه که قبلا در رابطه با پایگاه اجتماعی این گرایشات گفتم ، میدانیم که موقعیت اجتماعی این گروه ها ( که ارتقای سطح تحصیلات و ارتباطات هم جزو آنهاست ) طوریست که بر عکس طبقه کارگر و اقشار تحتانی خورده بورژوازی ، در جامعه امکان کسب موقعیت اقتصادی و رفاهی بهتر را دارند ، و موقعیت هائی که بتدریج بدست میاورند در بهبود رفاه اقتصادی خود بکار میگیرند و رفاه اقتصادی این اقشار را که از لیبرالیسم بورژوایی الهام گرفته و با ناسیونالیسم ملت خود ترکیب میشوند بتدریج از شعار های رادیکال خورده بورژوایی هم جدا میکند و در جریان عمل وقتی مطالبات و خواست های رادیکال توده ها از طرف آنها بی جواب میماند ، پایگاه اجتماعی قبلی خود را نیز از دست میدهند . در عین حال این اقشار نسبت به دو طبقه بورژوازی و کارگر بسیار ضعیف بوده و و با توده های مردم پیوند لازم را ندارند ، لذا هر گز و حتی در شرایط دخالت عامل خارجی نیز نمیتوانند هسته یک طبقه حاکمه را تشکیل دهند و از اینروست که به خود مختاری فرهنگی و غیره چسبیده اند ، تا حق تعیین سرنوشت و آزادی و برابری .
در بخش رادیکال این جنبش هم ما با همین روند مواجه ایم از آنجاییکه این چپ « رادیکال » برای تحقق شعار خود مختاری و فدرالیسم ناگزیر انقلاب اجتماعی را از برنامه خود و یا حد اقل از برنامه عملی خود کنا ر میگذارد ، لذا نمیتواند به تبلیغ و ترویج خواست های رادیکال طبقه کارگر و توده های مردم بپردازد و ناچار برای تبلیغ هدف های ملی خود تنها به مبارزه با ستم سیاسی و فرهنگی قدرت مرکزی اکتفا میکند. ستمی که بدون شک و شبهه واقعیت دارد ولی این فقط یکی از ستم هاست که به آن ملت روا داشته میشود . ستم ملی در کنار ستم اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و غیره . از اینرو به خود مختاری فرهنگی و فدرالیسم در چهارچوب نظام حاکم رضایت میدهند و کاری به استثمار ، نابرابری های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ندارند . وروشن است که این جنبش ناسیونالیستی در جریان عمل و در روند مبارزه وقتی در خاک خود از پشتیبانی توده های کارگر و زحمتکش برخوردارنباشد و از آن نا امید شود . در بهترین حالت و در جریان تحولات منطقه ای و در روند سیاست های بین المللی سرمایه جهانی و امپریالیسم ، دست به دامان بیگانگان خواهد گشود ، و نتیجه آن از پیش معلوم است و جنبشی که خود را به بیگانگان بفروشد در عرصه ملی بسیار زود تر از آنکه تصورش میرود ، اعتبار خود ش را از دست خواهد داد . در این زمینه فاکت های عینی و تجربیات تاریخی فراوانی وجود دارند . مضا فا باینکه رشد ناموزون اقتصادی و اجتماعی یعنی وجود ملل پیشرفته و واپس مانده نیز نظریه بورژوائی فدرالیسم و خودمختاری را با بن بست لاینحلی مواجه کرده است و در چهار چوب نظام سرمایه داری هیچ راه گریزی برای دست یافتن به برابری واقعی میان ملل وجود ندارد . چرا که نه امکان این وجود دارد که براحتی در چهارچوب نظام سرمایه داری زیر ساختها ، کادرهای اداره کننده ، متخصصین و سایر ملزومات آنرا از محلی به محلی دیگر ( که اتفاقا در واپس ماندگی قرار دارد ) انتقال یابد و نه سرمایداری حاضر و قادر است این کار را نه بخاطر سود و بلکه بخاطر رشد آن ملیت انجام دهد ، مضافا باینکه اساسا چنین چیزی در چهار چوب نظام سرمایه داری پایه و کارکردش بر مالکیت خصوصی و سود استوار است، امکان پذیر نیست .
از این بحث باین نتیجه منطقی میرسیم که اساسا جریان تاریخ این نوع ناسیونالیسم و ملت پرستی را از پیش با شکست مواجه کرده است. بنابر این ملت های تحت ستم ایران میان دو انتخاب قرار دارند جریانی که میخواهد به ستم و استثمار ادامه دهد و دومی انقلاب اجتماعی که کشور را از بنیان دگرگون کند .
راه دوم راهی است که توده های زحمتکش خلق های تحت ستم ایران و سایر کشور های منطقه ده ها سال است که در جریان عمل و مطالبات و شعار های خود چه آگاهانه و چه از روی غریزه طبقاتی خواستارش بوده اند و بخاطر ضعف سازماندهی و تشکل و آگاهی خود . هر بار باسازش و مماشات و خیانت اپوزیسیون بورژوائی با ارتجاع طبقاتی و یا همپالگیهای خود درقدرت به شکست انجامیده است . راه دگرگونیهای عمیق اجتماعی تنها راه پایان دادن به ستم ملی و گذاشتن اختیار تصمیم گیری بدست خود این ملت هاست . راهی که هم با شرایط تاریخی ایران و ملل ساکن آن و هم با وضعیت اقتصادی و اجتماعی و روند ها و آماجهای مبارزاتی کنونی اکثریت عظیم مردم کارگر و زحمتکش سراسر ایران رقم میخورد .
چرا؟
در مورد ایران بطور نمونه ، امروز همه حد اقل اینرا قبول دارند که یک نظام سرمایه داری با مناسبات و تبعات خودش بر ایران حاکم است . در این شکی نیست که ایران یک کشور سرمایه داریست و حکومت مذهبی و تلفیق دین و دولت با تمام تناقضاتش در این واقعیت تردیدی ایجاد نمیکند که در ایران نه مناسبات فئودالی بلکه مناسبات سرمایه داری حاکم است .
دوم : در این هم تردیدی نیست که نظام سرمایه داری ایران زیر سلطه استبداد ، دیکتاتوری ، اختناق و تبعیض و جوخه های اعدام تکامل یافته است و فقط اشاره به صد ها هزار انسانی که در طول این صد سال در مبارزه بخاطر آزادی و عدالت اجتماعی جانباخته اند دلیل کافی است تا ماهیت نظام سرمایه داری و شیوه تکامل آن در ایران را روشن کند .
بعد از انقلاب مشروطیت که یک انقلاب توده ای بود و آزادی و برابری را آماجهای خود قرار داده بود ، طبقات مرفه و بالای جامعه یعنی تجار بزرگ ، روحانیون که بخشا خود در انقلاب و انکشاف آن شرکت داشتند ، اندکی بعد از پیروزی وقتی در مقابل خواست های رادیکال توده های زحمتکش مردم قرار گرفتند با اشراف ، فئودالها و سران ایلات و عشایر و نیروهای خارجی پشتیبان آنها دست در دست هم دادند و را ه انقلاب را سد و به سرکوب آزادیها و دست آورد های جنبش مردمی پرداختند . بقول عارف قزوینی طولی نکشید که از خون جوانان وطن لاله دمید ، و بعد از مدتی وقتی جنبش مردمی سر و سامانی گرفت و میرفت تا تحت تاثیر انقلاب اکتبر اوج دیگری بگیرد ، همین طبقات مرفه یعنی بورژواها ، پیمان خود را با فئودالها روحانیون محکمتر کرده و بکمک امپریالیسم انگلیس رضا شاه را سرکار آورده و تاج شاهی بر سرش گذاشتند . رضا شاه بمثابه عامل انگلیس و نماینده طبقات دارای جامعه با سازماندهی دولتی متمرکز تمامی آزادیهای سیاسی بازمانده از دوران مشروطیت را سرکوب و تمام احزاب ، اتحادیه ها و سایر تشکل های مترقی را برچید . با وجود اینکه در سال ۱۳۲۰ وی از سلطنت برکنار و پسرش را بر تخت نشاندند اما قانون سیاه ۱۳۱۰ که هر تجمع سه نفری را به اتهام داشتن مرام اشتراکی ممنوع و سرکوب مینمود همچنان تا قیام بهمن ۵۷ حاکم بر مقدرات مردم شد .
بدین ترتیب در فضای سرکوب و فقدان تشکل های صنفی و سیاسی قیام بهمن صورت گرفت رژیم سلطنتی سقوط کرد و بخشی از بورژوازی وابسته به دستگاه سلطنت ( که اکنون خود را جزو اپزیسیون رژیم حاکم قلمدادمیکنند) از قدرت سیاسی به زیر افکنده شد اما بخش دیگر آن خود را با موقعیت رژیم جدید تطبیق داد
بدین ترتیب طبقه سرمایه دار ایران به کمک قدرتهای خارجی خود زمینه ساز استقرار یک حکومت سیاه مذهبی در ایران شد و یکی از ارتجاعی ترین روبنای سیاسی نظام سرمایه داری در تلفیق با مذهب حاکم بر مقدرات مردم گردید .و از آن تاریخ تا کنون نه تنها آزادیهای دموکراتیک و خواست ها و مطالبات مردم متحقق نشد بلکه قوانین ارتجاعی مذهبی نیز به آنها اضافه شدند .

سوم اینکه : در این دوران بیست و چها ساله زیر سایه دولتی ارتجاعی و سرکوبگر، طبقه سرمایه دار ایران بافراغ بال در زدو بند با مقامات دولتی از راه تشدید استثمار ، دزدی ، قاچاق ، گرانفروشی و احتکار و فساد آنچه که میتوانست بر سر این ملت آورده است و بقدری پروار شده که طبق داده های آماری تمام ثروت کشور در دست ده پانزده درصد از جمعیت شصت هفتاد میلیونی کشور متمرکز شده است و کنترل ویران کننده ای بر اقتصاد و سیاست اعمال میکنند .
این البته تصویری بسیار خلاصه و صد البته ناکامل از ساختار سرمایه داری ایران هست و من بخش های مختلف سرمایه داری دولتی ، تجاری ، صنعتی و غیره را یکجا سرمایه داری ایران نامیده ام ، این بخش ها که بطور ارگانیک در هم تنیده شده اند تضاد و تناقضات خودشان را هم مثل هر نظام سرمایه داری دیگر دارند ولی درمجموع نظام سرمایه داری ایران را میچرخانند ودر مقابل خواست های دموکراتیک ، آزادیخواهانه و برابری طالبانه اکثریت کارگر و زحمتکش مردم ایران باتوسل به زور و سرکوب حکومت میکنند .
اما نتیجه ای که از این بحث مختصر و این تصویر حاصل میشود عبارت از این است که :
۱_ مبارزه جاری ادامه مبارزه برای تحقق در خواست های دموکراتیکی است که در طول این یکصد سال متحقق نشده است ، نظیر آزادیهای سیاسی ، حق تشکگل ، تحزب ، آزادی بیان ، برابری زنان ، حق ملل در تعیین سرنوشت خود ، و…
۲_ مبارزه با طبقه ای که این حکومت را ساخته و پرداخته و از تداوم آن سود های کلانی برده و میبرد . یعنی آن ده پانزده درصدی که ثروت و قدرت کشور را در دست دارند و عامل اصلی ادبار مردم در طی این دوران طولانی مبارزه در جامعه ما بوده اند . امروز خوشبختانه روند جاری مبارزات بیش از هرزمان دیگری چهره آنها را برای مردم شناسانده است و آنها را بعنوان مافیای قدرت و ثروت که پشت هر سرکوب و ویرانگری سنگر گرفته اند می شناسند .
یعنی اینکه کارگران و مردم زحمتکش ایران در مبارزات روزمره خود ( چه بخشی از آنها به این مساله آگاه باشند و یا نباشند ) با این دوپدیده مکمل و مرتبط باهم مواجه بوده و سر و کار دارند . یعنی هم مبارزه علیه نظام سیاسی سرکوبگر مذهبی و هم مبارزه علیه اختاپوس سرمایه که بشکل مافیای قدرت و ثروت پشت آن ایستاده است . وقتی مبارزات اوج میگرد و زمانی که کوس رسوائی رژیم بر سر هر بام زده میشود این بورژوازی تلاش میکند با فریب افکار عمومی خود را بیگناه جلوه دهد خیلی ها در داخل حاکمیت و در اپزیسیون آن با جدا کردن سهم حاکمیت مذهبی از طبقه حاکم و تراشیدن جناح های صنعتی و تجاری ومالی و غیره بامید اینکه با بورژوازی حاکم به توافق برسند تلاش میکنند این دو مبارزه را از هم جدا کنند ، اما واقعیت هرگونه جدا کردن این وجه از مبارزه از همدیگر همان سرنوشتی را در برخواهد داشت که انقلاب مشروطیت، ملی کردن صنعت نفت و قیام بهمن ماه در بر داشت و بدون در نظر گرفتن یک چنین ساختار سیاسی و اقتصادی ، هیچکس قادر نخواهد بود به مسایل حل نشده دموکراتیک و بویژه مساله اساسی و پیچیده ای نظیر حق تعیین سرنوشت ملل در کشور چند پارچه بلحاظ فرهنگی و ناموزون از نظر اقتصادی و اجتماعی و جمعیتی ایران پاسخ دهد .
بر این اساس است که برنامه ، راه حل و مبارزه ای قادر به حل مشکلات تلنبار شده موجود است که باین خواسته ها ازنقطه نظر منافع اکثریت مردم پاسخ داده باشد . خواست های اقتصادی و سیاسی را طرح و برای آنها راه حل های مشخص و معینی ارائه دهد .
سوال : برنامه سازمان چه پاسخی به این مسائل مشخص دارد و آلترناتیو کارگری در این زمینه چیست ؟
سازمان ما با جمعبندی از تحولات اقتصادی و اجتماعی ایران و بادر نظر گرفتن تجربیات داخلی و جهانی و با جمعبندی از مبارزات صد ساله ایران ، بر این نظر است که تنها با واژگون کردن نظام سرمایه داری حاکم است که خواست های دموکراتیک و سوسیالیستی مردم متحقق خواهد شد و نیروی این مبارزه هم جز طبقه کار گر و زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند نیست . مبارزه بر علیه طبقه حاکم و قدرت سیاسی آن در هر شکل و لباسی . نتیجه عملی مبارزه صف کارگران و زحمتکشان جامعه بر علیه مافیای قدرت و ثروت ، چیزی جز جمهوری فدراتیو شورائی نمیتواند باشد . ساختاری که هم به ستم طبقاتی پایان میدهد و هم به تمرکز تاریخی که از آن صحبت کردیم .
بنظر ما شعار فدراتیو شورائی در عین حال ابزاری است در مبارزه برای سوسیالیسم ، فدراتیو شورائی که نتیجه تحلیل و جمعبندی او ضاع اقتصادی و اجتماعی و سمت و سوی مبارزه ای است که هم بر علیه استبداد مذهبی جریان دارد و هم بر علیه آن ده پانزده درصدی که خون مردم را به شیشه کرده اند . جدا کردن مبارزه برای آزادی از مبارزه برای برابری و عدالت اجتماعی در هر موردی خیانت آشکار به مردمی است که بیش از صد سال در راه آن مبارزه کرده اند . و راه حل مساله ملی در ایران هم در گرو پیروزی مطلق کارگران است بر مجموعه بورژوازی حاکم .
در این چهارچوب ،ما کارگران و زحمتکشان ملل تحت ستم ، باید بتوانیم حق تعیین سرنوشت خود را برغم دعاوی متقابل بورژوازی محلی بدست آوریم و اعمال بکنیم و در این راه باید نیروی متمرکز خود را برعلیه بورژوازی حاکم و دولت مستبد مدهبی او سازمان بدهیم . این است راه حل مساله ملی در ایران .
کار : مضمون جمهوری فدراتیو شورائی را بویژه در مورد رفع ستم ملی و رابطه آن با سوسیالیسم در برنامه توضیح دهید .
یدی : اولا مضمون شورا ها در برنامه ما با حکومت شورائی که از طرف جریانات سیاسی چپ دیگر مطرح میشود ، تفاوت اساسی دارد . مضمون جمهوری شورائی ما از نتیجه مبارزه بر علیه نظام سرمایه داری حاکم در کلیت آن نتیجه میشود و دارای مضمون سوسیالیستی است که ما در مقالات دیگر این تفاوتها را خواهیم شکافت، مساله ستم ملی و حق تعیین سرنوشت نیز در برنامه ما از همین زاویه طرح و پاسخ گرفته است.
ما بر این نظریم که اگر در اوایل قرن گذشته بواسطه شرایطی که از آن صحبت کردیم در این جنبش های ملی تمام قدرت بدست بورژوازی مطرح بود ، اکنون تمام قدرت بدست توده های کارگر و توده های رنجدیده ملیت تحت ستم مطرح است و این است مضمون واقعی فدراتیو شورائی جمهوریت در ایران .
تا زمانی که بورژوازی ملی تلاش میکرد خود را از نظام فئودالی رها سازد ، این بورژوازی حامل مشروع اراده آن ملت برای حق تعیین سرنوشت و جدائی بود و طبقه کارگر از آن پشتیبانی میکرد . اما در شرایط کنونی در خواست های حل نشده دموکراتیک از جمله رفع ستم ملی و کسب حق تعیین سرنوشت با سد و مانع طبقه سرمایه دار متکی بر یک دولت ارتجاعی مواجه است و در اینجا دیگر صحبتی هم از مبارزه برای برانداختن فئودالیسم و یا مبارزه بر علیه یک کشور استعمارگر نیست . بلکه مبارزه با نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری و روبنای سیاسی آن مطرح است . لذا طبقه کارگر تنها حامل مشروع اراده ملیت برای تعیین سرنوشت خویش و استقلال و جدائی محسوب میشود . که نتیجه عملی و پیروزمندانه آن در جمهوری شورائی متبلور میشود که شکل ناقص آن بار ها توسط کارگران و زحمتکشان ایران تجربه شده است . به عبارت دیگر مساله حق تعیین سرنوشت و طرح ها و برنامه های مختلف نظیر فدرالیسم ، خود مختاری فدراتیو شورائی استقلال و غیره با جنگ داخلی بین بورژوازی و طبقه کارگر در آمیخته است . آنچه که مسلم است مساله ستم ملی همچون سایر مطالبات معوقه باید حل شود نمبتواند ادامه یابد اما دولتهای ملی در فردای انقلاب با پشتیبانی و یاری طبقه کارگر سایر ملل شکل میگرد و یا با پشتیبانی بورژوازی در خارج مرزها ؟
در واقع آنچه که بصورت کشمکش میان پرلتاریا و زحمتکشان ملی از یک طرف و بورژوازی از طرف دیگر ترسیم میشود در حقیقت امر مبارزه ای خواهد بود میان سوسیالیسم و سرمایه داری . در ابعاد جهانی هم آنها بدون کمک خارجی قادر به مقابله با خواست های کارگران و زحمتکشان نیستند و همینطور کارگران هم بدون پشتیبانی جنبش کارگری و سوسیالیستی نمیتوانند پیروز شوند .
تلاش ما و برنامه ما این است که طبقه کارگر و توده های زحمتکش را علیه بورژوازی سازمان بدهد و این ملت ها را حول یک جمهوری فدراتیو شوروی سوسیالیستی متحد کند .
سوال : حق جدائی و تشکیل دولت مستقل و در عین حال دعوت به اتحاد در چهار چوب جمهوری فدراتیو شورائی در برنامه ما چگونه عملی میشود ؟
ما ضمن اینکه حق جدائی را برسمیت میشناسیم در عین حال طرفدار نزدیک ترین اتحاد کارگران همه ملیت های ساکن ایران هستیم ، اما دقیقا برای اینکه این اتحاد آزادانه و داوطلبانه باشد است که حقوق ملیت ها را بطور کامل برسمیت میشناسیم .
دوستی و اتحاد ما کارگران ملل مختلف در نبرد مشترک ما بر علیه سرمایه داری حاصل میشود ، نه در نفی حقوق دموکراتیک یکدیگر . برای همین است که برنامه ما با در نظر گرفتن رشد تاریخی ملل ساکن ایران ، تشکیل فدراتیو شورائی را هم شکلی از استقلال و هم شکلی از گذار به وحدت آزادانه و کامل ، پیشنهاد میکند . در جمهوری فدراتیو شورائی همه ملیت ها حق دارند بدون قید و شرط تصمیم بگیرند که در صورت تمایل در نهاد های فدرال شورائی شرکت کنند و یا جدا شوند . فدراتیو شورائی شکلی از اتحاد است که خلق های دارای حق تعیین سرنوشت بطور داوطلبانه به آن میپیوندند . فدراتیو شورائی درست نتیجه و برگردان درخواست ها و مطالبات و مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان ملیت های مختلف است و آن قوانین ، نرم ها و اشکالی را ثبت میکند که خود کارگران و زحمتکشان در جریان مبارزه و انقلاب بوجود میاورند . اشکالی که با تلاش های خود انگیخته توده ها پدید میایند . نمونه هائی که اشکال نطفه ای آن را در انقلاب مشروطیت و تکامل یافته تر آن را در قیام بهمن شاهد بودیم و اگر در آن موقع سطح رشد و تکامل جامعه و صف بندی های طبقاتی مانع از آن شد که این تلاشها به استقرار اشکال حکومتی طبقه کارگر منجر نگردد . امروزه با طرح و حل این مسائل باید امکانات نظری و عملی آنرا فراهم نما ئیم .
سوال : جریانات و گرایشاتی هستند که حق ملل در تعیین سرنوشت خود را برسمیت میشناسند ولی راه حل معینی ارائه نمیدهند ویا حل آنرا به تحقق حقوق شهروندی حواله میدهند و یا اساسا مساله ستم ملی و حق تعیین سرنوشت را یک شعار ناسیونالیستی و مغایر با انترناسوینالیسم پرلتری میدانند ، این نظرات چه مباینتی با نظرات سازمان دارند؟
افراد و جریاناتی که حق تعیین سرنوشت ملل را بطور انتزاعی و بدون راه حل مشخص مطرح میکنند و یا آنرا به تحقق حقوق شهروندی حواله میدهندو از پاسخ مشخص و راه حل عملی معین طفره میروند ( البته شاید معنی درست حقوق شهروندی که اساس آن برابری افراد جامعه ،در مقابل قانون هست و این قوانین از جمله میتواند قوانیین مصوب ارتجاعی ترین حکومت نیز باشد را نمیدانند ) و یا آنهائیکه با توسل به انترناسیونالیسم ، ستم ملی را نادیده میگیرند. سخت در اشتباه هستند و عملا موضع کارگری و کمونیستی را در برابر ناسیونالیسم بورژوائی تضعیف میکنند . بی اعتنائی به وظایف آزادی ملیت ها از زیر یوغ ستم در کشوری که ظلم و ستم ملی یکی از موانع تاریخی استقرار آزادی بشمار میرود، عملا خلع سلاح کردن طبقه کارگر است در مقابل بورژوازی ، طبقه کارگر ایران تا وقتیکه گریبان خود را از مشکل ملیت ها رهانکرده است، قادر به پیروزی نخواهد بود . ناسیونالیسم دوران جدید خواست بورژوازی برای در دست گرفتن بازار محدود داخلی و مبارزه او بر علیه استعمار و ساختار های فئودالی نیست و قبل از هر چیزی زاده نابرابری و ستم و استثمار ی است که توسط دولت حاکم ، دولت بورژوازی اعمال میشود و طبقه کارگر باید از مبارزه برای رفع ستم ملی در عین حال به نفع آزادی خود استفاده کند .
کسانیکه انترناسیونالیسم مجرد خود را در مقابل نیازهای رشد ملیت های تحت ستم قرار میدهند ، در واقع از همان سنت سرکوبگرانه رضا خان و از همان سنت منحوس فارس کردن اقوام و ملیت های غیر فارس پی روی میکنند . حق ملل در تعیین سرنوشت خود جزو حقوق دموکراتیک به حساب میاید . نظیر آزادی ، سیاسی ، تجمع ، تشکل ، برابری زن و مرد آزادی بیان عقیده و غیره که تا به امروز طبقه سرمایه دار ایران از تحقق آنها جلوگیری نموده است . هدف این عقیده برسمیت نشناختن مساله ملی و مقدس جلوه دادن امتیازات ملت ستمگر و مهمتر از آن مهر تایید زدن به تداوم حاکمیتی متمرکز و سرکوبگر است ، از راه طرد هرگونه اعتراض به وضع موجود بر پایه رفع ستم ملی . اینها که ستم ملی و حق تعیین سرنوشت را بنام مارکس منکر میشوند خود براحتی در دامان شونیسم فارس و کسانی میافتند که در فکر احیای امپاطوری ایران بزرگ هستند .
این درست است که جنبش طبقه کارگر یک جنبش جها نی است ، اما این هم درست است که برای طبقه کارگر در کشور ستم زده ای نظیر ایران مبارزه برای تعیین سرنوشت و بدست آوردن آن در عین حال جز مهمی از مبارزه برای سوسیالیسم محسوب میشود .
کسی که میخواهد در ایران بزرگ سوسیالیسم را برقرار کند در صورتی میتواند به سمت این حدف پیشروی کرده و به پیروزی برسد که بقول لنین » »امکان رشد آزاد و خود گردان همه اجزای آنرا در نظر داشته باشد و آن رابطه اقتصادی و اجتماعی را که فراهم نگهدارنده همه ماست تقویت کند » رابطه ای که بدون آن کارگران فارس از کارگران آذری ، کارگران کرد از کارگران ترکمن و کارگران بلوچ از کارگران عرب جدا میافتند . برای ما هرچند تا جمهوری که تشکیل شود، مهم نیست ، اینکه مرزها از کجا میگذرند، اهمیت ندارد . برای ما حفظ یگانگی طبقه کارگر همه ملیت ها بر علیه بورژوازی هرملتی مطرح است .
شعار جمهوری فدراتیو شورائی ایران که یک جمهوری فدراتیو سوسیالیستی شورائیست ، ضمن برسمیت شناختن حق ملل در تعیین سرنوشت خود ، در عین حال دعوتیست مشخص برای اتحاد طبقه کارگر تمام ملل و طرح و تبلیغ و ترویج این این شعار در عرصه مبارزات جاری مشت ناسونالیسم افراطی و شونیسم را باز و این امکان را بوجود میاورد تا توده های کارگر و زحمتکش مللی که زیر ستم له شده اند ازشعار های ناسیونالیست های افراطی و بورژوائی کنار کشیده و و تحقق خواست ها و آمال و آرزوهای سرکوب شده خود را در حکومت کارگری و شورائی جسجو کرده و باین مبارزه بپیوندند . این شعار در عین حال بخش رادیکال خرده بورژوازی را از پیوستن به صفوف بورژوازی جلوگیری میکند .
ما از شناسایی حق تعیین سرنوشت و حق جدا شدن تا شناسایی برابری ملت ها از لحاظ اقتصادی ، سیاسی ، رفع استثمار یک ملت بدست دیگری پیش میرویم . در جمهوری فدراتیو شورائی و در سوسیالیسم ، وقتی اجبار و زور از ترکیب دولت حذف شوند آنگاه پذیرش داوطلبانه آن نرم ها و مقرراتی که بوسیله خود مردم بوجود میایند جای زور و اجبار را خواهد گرفت .
فدراتیو شورائی در واقع امر اجرای اصول شورائی در فضای ملل بزبان خود آنهاست ، سازمان یافتن آن چیزیست که خود کارگران و مردم زحمتکش در جریان مبارزه و و قیام بوجود میاورند ، سازمانیافتن دولتی است کارگری و متکی به شوراها . فراموش نباید کرد که مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه در ایران که از دیرباز با مبارزات برابری طلبانه توام بوده است ، اکنون با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران گسترش بازهم بیشتری یافته است . اکنون مبارزه برای آزادی با مبارزه برای عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بیش از بیش گره خورده است وظیفه یک کمونیست و یک انسان مترقی پرده ساتر کشیدن روی این تاریخ نیست . بلکه کنار زدن این پرده ساتر ، روشن کردن افکار کارگران و زحمت کشان ملیت ها و مبارزه رادیکال در این جبهه و یاری رساند به آن و پیروزی در این جبهه است . نتیجه این پیروزی چیزی جز حاکمیت خود کارگران و زحمتکشان جامعه نیست که در کشور ما بخاطر و جو د ستم ملی و گوناگونی فرهنگها و غیره عملا در فدراتیو شورائی تبلور مییابد . که هم آزادی و حقوق دموکراتیک را متحقق میسازد و هم سوسیالیسم و عدالت اجتماعی را برقرار مینماید ، به ستم ملی پایان میدهد ، حقوق ملیت های مختلف را برای تعیین سرنوشت خود برسمیت میشناسد و هم زمینه وحدت داوطلبانه آنها را در یک جمهوری سوسیالیستی فدراتیو شورائی امکانپذیر مینماید .
سوال : جریاناتی که اداره ایران به شکل فدرالی را مطرح میکنند ، انگشت روی « خطر تجزیه و جدائی بعنوان یک خطر » میگذارند و عنوان میکنند که این شکل هم حقوق ملیت ها را مد نظر دارد و هم مانع تجزیه و جدائی میشود نظر سازمان و برنامه آن در این باره چه میگوید ؟
کسانیکه راه حل مسله ملی در ایران را ادراره فدرالی کشور میبینند همانطور که قبلا گفتم از ایده های دموکراسی لیبرالی الحام میگیرند و از آنجائیکه نیروی اجتماعی قابل اتکایی پشت این فورمولبندی نیست . اینها از همین حالا پایه کار خود را راضی کردن بورژوازی در کلیت اش قرار میدهند اینها حتی اقتدار بورژوازی خودی را هم مدنظر قرار نمیدهند و نمیتوانند هم قرار دهند . چون بورژوازی ملی این ملیت ها بمثابه یک طبقه تافته جدا بافته از کل بورژوازی ایران اساسا دیگر وجود ندارد . همه آن ها بمثایه یک طبقه در باز تولید ستم و استثمار و کارگران و زحمتکشان ملل تحت ستم در کل کشورمتحدند و یک هدف را دنبال میکنند و آن هم سود است . بنا براین است که محتوای شعار اینها هم اگر چیزی باشد جز همان رفع ستم فرهنگی نیست . چون چگونه میتوانند بورژوازی را که دنبال منفعت خودش است و سرمایه اش در جایی سود دهی دارد که بازار دارد زیر ساخت های لازمه فراهم است ، کادر های متخصص ، ماشین آلات سرمایه و کارگر ماهر و غیره موجود است ، به مناطق عقب مانده بکشد؟ از همین روست که خود بورژوازی هم که در قدرت است ، ناتوانی این اقشار را که بیشتر روشنفکران اهل قلم و روحانیون هستند درک کرده و خطر دخالت خارجی و تجزیه و جدائی را گوشزد میکنند . و از همین روست که خود مختاری و فدرالیسم در چهارچوب جمهوری بورژوایی ، وقتی طرح میشود از آن بوی تجزیه و جدایی به مشام می رسد . در حالیکه در جمهوری فدراتیو شورایی و سوسیالیستی وقتی که برابری واقعی برقرار شود در عین حال که حق جدایی کامل و بیقید و شرط برسمیت شناخته میشود اما جدائی معنای خود ش را از دست میدهد .
در عین حال سیاست ما در این زمینه تنها مسایل فرهنگی را در بر نمیگیرد . بلکه برداشت شورایی از حق تعیین سرنوشت و آزادی ملی مسایل اقتصادی ، اجتماعی و غیره را هم در برمیگیرد . اگر فدراسیون غیر شوورایی و بورژوایی (در صورت عملی شدن ) گذاری است به اتحاد بورژوایی و امپریالیستی ( نظیر اتحادیه اروپا ) فدراتیو شورایی گذاری است از اتحاد اجباری و بورژوایی به اتحادی داوطلبانه و برادرانه توده های کارگر و زحمتکش همه ملل و اقوم. وحدت سازمانیافته از نوع شوراها یکی از اشکال مدرن و آزاد و داوطلبانه گذار به وحدت است . چرا که با پیروزی و استقرار شوراها عموم توده های کارگر و زحمتکش اقتدار خود را بازمییابند و هر گونه قیم و آقا بالاسر را در مبارزات خود انگیخته خویش از سر راه برمیدارند ، مسلح ومتشکل میشوند و آنگاه است که قادرند خود تصمیم بگیرند که وارد اتحاد بشوند یانه .
در جمهوری فدراتیو شورایی حق تصمیم گیری مستقل در کنگره تام الختیار کارگران و مردم زحمتکش همان محل گرفته میشود ، تا اگر بخواهند باحقوق برابر وارد ارگانهای شورایی بشوند و یا جداشده و کشور مستقل خود را تشکیل دهند . فدراتیو شورایی نه فدراسیون منطقه ای بلکه فدراسیونی است از سازمانهای اجتماعی اقتصادی که بر منافع واقعی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه استوار است و با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران که ده ها سال است سایه استبداد دیکتاتوری ، و بی حقوقی بر آن سایه افکنده و بورژوازی ایران عامل اصلی آن است ما باید پلی بزنیم روی شکاف میان استبداد و دموکراسی سوسیالیستی ، گذار از واپس مانده ترین اشکال و سازمانهای سیاسی به پیشرفته ترین و مدرن ترین در عین حال آزاد ترین ، چنین است مضمون فدراتیو شورایی جمهوریت در ایران که در عین حال مساله ستم ملیی را بطور قطع و به نفع توده های زحمتکش ملل تحت ستم حل میکند وبرای برطرف کردن بدگمانی ناشی از تبلیغات ده ها ساله بورژوازی لازم است از هم اکنون امتیازات ملی را در هر شکل و صورت آن نفی ، و برابری کامل حقوق ملل و اقوام ساکن ایران و حق جدائی کامل آنها را به رسمیت بشناسیم و این بهترین راه حصول به وحدت و مبارزه است .
در این نبرد سرنوشت ساز ،مساله اصلی و سیاست عملی عبارت است از متحد کردن طبقه کارگر و توده های رنجدیده ملل گوناگون بمنظور راه انداختن مبارزه مشترک جهت بر انداختن مافیای قدرت ثروت ، یعنی طبقه حاکمه ایران باتمام حشو و زوائدش و برقراری جمهوری فدراتیو شورایی ایران .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.