سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
انقلاب اکتبر و زنان: مبارزه کمونیستها برای برابری جنسیتی | آرش حسام
برای درک این که به دستاوردهای انقلاب اکتبر در خصوص برابری جنسیتی پی ببریم، لازم است تصویری از جامعه روسیه تزاری قبل از انقلاب اکتبر ترسیم کنیم. در آن دوران، روسیه یکی از عقبماندهترین جوامع اروپا از نظر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بود. زنان و مردان طبقات فرودست، بهویژه در مناطق روستایی و جمهوریهای آسیای میانه، در فقر شدید و بیسوادی گسترده زندگی میکردند. نرخ بیسوادی در سراسر امپراتوری تزاری بسیار بالا بود و بیش از ۸۰ درصد جمعیت قادر به خواندن و نوشتن نبودند. در برخی مناطق، مانند تاجیکستان، قرقیزستان و ترکمنستان، میزان بیسوادی بیش از ۹۹ درصد برآورد شده است.
وضعیت روسیه پیش از انقلاب اکتبر – بیسوادی و نابرابریها:
روسیه تزاری تا اوایل قرن بیستم هنوز یک جامعه عمدتاً روستایی و عقبمانده بود. اکثریت مردم را دهقانانی تشکیل میدادند که زیر سلطهی مالکین بزرگ زمین زندگی مشقتباری داشتند و از حداقل امکانات بیبهره بودند . نرخ بیسوادی به شکل هشداردهندهای بالا بود؛ بر پایه آمارها بیش از ۶۰٪ جمعیت در آستانهی انقلاب ۱۹۱۷ قادر به خواندن و نوشتن نبودند. تا اوایل قرن بیستم بسیاری از مدارس ابتدایی موجود زیر نظر کلیسای ارتدوکس اداره میشد و برنامهی آموزشی آنها عمدتاً بر آموزشهای مذهبی (مانند زبان اسلاونی کلیسایی قدیم) متمرکز بود. سلطهی سنتهای مذهبی و ترویج خرافات در میان مردم عامه عملاً پیشرفت فکری و علمی را کند کرده بود و بهویژه زنان را از دستیابی به حقوق اولیه خود بازمیداشت. زنستیزی ریشهدار در ساختارهای اجتماعی – چه در روسیهی اروپایی و چه در مستعمرات آسیایی – نیمی از جمعیت (زنان) را به حاشیه رانده بود. در مناطق مسلماننشین آسیای میانه، سنتهای پدرسالارانه مانند پردهنشینی زنان، چندهمسری، ازدواج در سنین کودکی و حتی خرید و فروش عروس (کالیم) رواج داشت که مشارکت زنان در جامعه و سوادآموزی را تقریباً ناممکن میساخت. ترکیب این عوامل (فقر عمومی، سلطه مذهب و سنت، و سیاستهای تبعیضآمیز حکومت تزاری) موجب شد باسواد شدن تودهها اولویتی برای حاکمان نباشد و شکافهای عمیق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میان مناطق مختلف امپراتوری شکل بگیرد. به عنوان نمونه، طبق سرشماری ۱۸۹۷ میلادی میزان سواد کل در روسیه فقط حدود ۲۴٪ بود ؛ حتی در میان روسها و سایر اقوام اروپاییتبار نیز بیش از نیمی بیسواد بودند. در سیبری تنها ۱۰–۱۵٪ مردم تحصیلات ابتدایی داشتند و در آسیای میانه وضعیت فاجعهبار توصیف شده است – بیش از ۹۷٪ مردم آن مناطق نمیتوانستند بخوانند و بنویسند . به طور خاص، در سرزمین قزاقها تنها حدود ۴٪ مردان و کمتر از ۱٪ زنان باسواد بودند و تا سال ۱۹۱۷ نرخ سواد در میان جمعیت بومی قزاقستان به زحمت به ۳٪ میرسید . این در حالی است که در برخی نواحی تحت حاکمیت روسیه در اروپا (مانند فنلاند و کشورهای حوزهی بالتیک) سوادآموزی پیشرفت بیشتری کرده بود؛ هرچند این مناطق استثنایی، با فرهنگ متفاوت، پس از سقوط تزاریسم از روسیه جدا شدند و در آمار کلی روسیه شوروی قرار نگرفتند . به طور کلی میتوان گفت روسیهی پیش از انقلاب از حیث توسعهی آموزشی و حقوق اجتماعی یکی از عقبماندهترین کشورهای اروپا بود و ملتهای غیرروس بهویژه اقوام مسلمان آسیایی تحت تبعیض مضاعف قومی و مذهبی، در محرومیت کامل فرهنگی و اقتصادی بهسر میبردند.
اقدامات دولت شوراها پس از انقلاب – نبرد با بیسوادی و عقبماندگی:
با پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، دولت جدید شورایی مجموعه اصلاحات گستردهای را برای مقابله با مشکلات تاریخی یادشده آغاز کرد. در نخستین گام، اعلامیهی حقوق ملل روسیه منتشر شد که به صراحت برابری حقوقی تمامی ملتها و اقوام ساکن کشور را اعلام میکرد و هرگونه امتیاز یا تبعیض بر پایه ملیت یا مذهب را ملغی ساخت .
بدینترتیب، سیاست روسیسازی اجباری و ستم ملی دوران تزاری جای خود را به رسمیتشناختن حق تعیین سرنوشت ملل و ترویج رشد آزادانهی فرهنگها و زبانهای بومی داد. گام مهم بعدی در دوران حکومت شوراها، ریشهکنی بیسوادی عمومی بود. لنین معتقد بود بدون بالا بردن سطح سواد و آگاهی تودهها، بنیان سیاسی نوینی نمیتوان بنا کرد؛ چنانکه تأکید میکرد «بدون سواد، سیاستی در کار نخواهد بود و نتیجه چیزی جز شایعهپراکنی و خرافه نخواهد بود» . بر همین اساس، دولت شوروی در دسامبر ۱۹۱۹ (در بحبوحه جنگ داخلی) فرمانی به امضای لنین صادر کرد که آموزش سواد را برای همه افراد ۸ تا ۵۰ سال اجباری اعلام مینمود . به موجب این فرمان (معروف به حکم لیکبز, به معنای «ریشهکنی بیسوادی»)، هزاران مرکز سوادآموزی در سراسر کشور تأسیس شد. گزارشها حاکی است حدود ۴۰٬۰۰۰ مدرسه و کلاس سوادآموزی ویژه (لیکپونکت) ظرف مدت کوتاهی سازماندهی گردید و ماموریت تعلیم اساس خواندن و نوشتن به مردم را بر عهده گرفت . این کارزار عظیم توانست علیرغم تنگناهای اقتصادی پس از جنگ، بخش بزرگی از جمعیت را باسواد کند و شالودهی «انقلاب فرهنگی» در شوروی را پیریزی نماید. علاوه بر مبارزه با بیسوادی، دولت شوراها سرمایهگذاری زیادی روی ارتقای فرهنگی و اجتماعی مناطق محروم انجام داد. برای نخستین بار آموزش ابتدایی رایگان و مختلط برای دختران و پسران در اقصا نقاط کشور برقرار شد و نظام آموزشی سکولار به دورافتادهترین روستاها گسترش یافت.
حکومت شوروی با اعزام معلمین و مبلغان فرهنگی به دهات و ایجاد خانههای فرهنگ و کتابخانههای روستایی، تلاش کرد خرافات و جهل را از میان برده و آگاهی طبقاتی و علمی را جایگزین آن سازد. از آنجا که زنان در دوران تزاری از تحصیل و حضور اجتماعی محروم مانده بودند، برنامههای آموزشی جدید توجه ویژهای به بسیج زنان داشت. رهبران بلشویک به درستی معتقد بودند زنانِ باسواد و آگاه میتوانند نیرویی موثر برای نوسازی جامعه باشند و سلطهی سنتهای مردسالارانه را در هم بشکنند . به همین دلیل، در کنار کلاسهای عمومی سوادآموزی، کلوپها و انجمنهای زنان تأسیس شد تا زنان و دختران را تشویق به فراگیری مهارتهای خواندن، نوشتن و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی کند . دولت شوروی همچنین با تصویب قوانین مترقی، برابری حقوقی زنان و مردان را در همه عرصهها تضمین کرد – از حق رای و حق اشتغال برابر گرفته تا آزادی ازدواج و طلاق با اراده زن. در جمهوریهای مسلماننشین آسیای میانه، اجرای این اصلاحات با چالش سنتهای محلی روبرو بود. از اواخر دهه ۱۹۲0 (م. ۱۳۰۰ ش) حزب کمونیست کمپینهایی برای رفع حجاب اجباری، منع تعدد زوجات، حذف خرید عروس و منع ازدواج دختران خردسال به راه انداخت و بدینترتیب زنان مسلمان را به حضور فعال در مدارس و مشارکت در نیروی کار ترغیب کرد. این تلاشها به مرور نتایج چشمگیری به بار آورد؛ به طور مثال، تا دهه ۱۹۵۰ استفاده از پرده و روبند سنتی در میان زنان آسیای میانه به ندرت دیده میشد و میزان سواد و مشارکت اجتماعی زنان جوان به طور بیسابقهای افزایش یافت . مجموعهی این اقدامات آموزشی و فرهنگی، زیرساخت لازم برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور را نیز فراهم کرد. دولت شوروی با طرحهایی نظیر برقرسانی سراسری و صنعتیسازی سریع (طرحهای پنجساله) تلاش نمود اقتصاد عقبماندهی روسیه را متحول کند و مناطق فقیر روستایی را به شبکه تولید مدرن پیوند دهد. به این ترتیب ظرف یکی دو دهه پس از انقلاب، چهرهی اجتماعی و فرهنگی اتحاد شوروی دگرگون شد و میلیونها نفر از ملیتها و طبقات محروم برای نخستین بار فرصت یافتند که به عرصه دانش، فرهنگ و سیاست راه یابند. این خیزش آموزشی-فرهنگی پایهای مستحکم برای تحقق برابریهای نوین اجتماعی بهویژه برابری جنسیتی ایجاد کرد. چنانکه لنین در سال ۱۹۱۹ با افتخار اعلام کرد: «در عرض دو سال، قدرت شوروی در یکی از عقبماندهترین کشورهای اروپا برای رهایی زنان و برابر ساختن موقعیت آنان با جنس «قوی» بیش از تمام جمهوریهای پیشرفته، مترقی و «دموکراتیک» جهان در طی ۱۳۰ سال کار انجام داده است.» این بیان لنین بهخوبی نشان میدهد که چگونه پیشرفت فرهنگی و اجتماعی حاصل از انقلاب، زمینه را برای دستیابی به برابری واقعی – بهخصوص برابری زنان با مردان – هموار کرد.
سیاستهای برابری جنسیتی در انقلاب کارگری اکتبر 1917
چنانچه اشاره شد با پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، دولت شوروی گامهای کمسابقهای برای تأمین برابری جنسیتی برداشت. طی شش ماه نخست پس از انقلاب، تمامی قوانین تبعیضآمیز سابق ملغی و با قوانین جدیدی جایگزین شد که برابری زن و مرد را تضمین میکرد . برای نمونه، در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۷ (چند روز پس از انقلاب) قانون کار هشتساعته به تصویب رسید و کار شبانه برای زنان ممنوع گردید که در آن زمان گامی مهم در حمایت از زنان شاغل بود . چند روز بعد، مقررات بیمه اجتماعی، مرخصی زایمان با حقوق را به مدت حداقل ۱۶ هفته برای تمامی زنان کارگر برقرار کرد و حتی مرخصی ایام قاعدگی (اختیاری) نیز به عنوان ابتکاری بیسابقه به رسمیت شناخته شد . همچنین قانون دستمزدها، اصل مزد مساوی در برابر کار مساوی را برقرار ساخت و حداقل دستمزد یکسان برای زنان و مردان تعیین گردید. در کنار اصلاحات کاری، قوانین خانواده نیز دستخوش تغییرات بنیادین شد؛ حقوق برابر زنان و مردان در ازدواج و طلاق تضمین گردید، قیمومیت مرد بر خانواده لغو شد و زنان حق یافتند نام خانوادگی خود را حفظ کنند. کودکان «نامشروع» از نظر حقوقی با سایر کودکان برابر شدند و حمایت قانونی از کودکان بیسرپرست بر عهده دولت قرار گرفت. از همه پیشروتر، در سال ۱۹۲۰ شوروی به نخستین کشور جهان بدل شد که سقط جنین را (به درخواست مادر) قانونی کرد و بدینترتیب حق زنان بر بدن خود را به رسمیت شناخت. این دستاوردها با تصویب اولین قانون اساسی شوروی در ژوئیه ۱۹۱۸ تثبیت شد؛ طبق این قانون اساسی، زنان در تمامی عرصههای مدنی و سیاسی کاملاً برابر با مردان شناخته شدند و برای نخستین بار در جهان حق رأی همگانی و بدون قید و شرط برای زنان و مردان به طور یکسان برقرار گردید . اعطای حق رأی در شوروی یک دهه زودتر از بریتانیا (مهد جنبش سوفراجتها) صورت گرفت و حتی پیش از ایالات متحده آمریکا بود که زنان آن در سال ۱۹۲۰ به این حق دست یافتند . لنین در همان سالهای نخست با افتخار اشاره میکرد که حتی پیشرفتهترین جمهوریهای بورژوایی نیز در دههها به اندازه یک صدم اقدامات ما در یک سال نخست برای زنان انجام ندادهاند . بدینترتیب، پایههای حقوقی برابری جنسیتی در شوروی بنیان گذاشته شد؛ اقدامی که نویدبخش مشارکت فعالتر زنان در جامعه نوین بود.
کاهش کار خانگی و ایجاد خدمات اجتماعی برای زنان
تئوری مارکسیستی رهایی زنان بر این باور است که صرف حقوق برابر قانونی کافی نیست و باید تقسیم کار جنسیتی در خانه نیز دگرگون شود. بلشویکها معتقد بودند مادامی که زنان عمدهی بار کار خانگی و مراقبت از فرزندان را بردوش دارند، مشارکت برابرشان در جامعه دشوار خواهد بود. از این رو دولت شوروی در کنار قوانین حمایتی، کوشید کار خانگی را اجتماعی کند و بار وظایف سنتی زنان در خانه را کاهش دهد. در سالهای پس از انقلاب، حکومت شبکه گستردهای از مهدکودکها و مراکز نگهداری کودکان، غذاخوریها و آشپزخانههای عمومی و رختشویخانههای اشتراکی ایجاد کرد. این ابتکارات که در تاریخ بیسابقه بود، به زنان امکان میداد بخشی از وظایف فرسایندهی خانهداری را به خدمات اجتماعی واگذار کنند و انرژی بیشتری صرف فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی نمایند. نتیجهی این سیاستها چشمگیر بود؛ در طی فقط یک دهه، میلیونها زن از چهارچوب تنگ نقشهای سنتی فراتر رفتند و در مشاغل گوناگون دوشادوش مردان به کار پرداختند، در حالی که بخشی از فشار کار منزل از دوش آنان برداشته شده بود . رهبران بلشویک مانند اینسا آرماند و الکساندرا کولونتای از ابتدا بر ضرورت چنین تحولاتی تأکید میکردند. آرماند و کولونتای (همصدا با لنین) تصریح میکردند که بدون دگرگونساختن بنیادین سازمان کار خانگی و مراقبت از کودکان، رهایی کامل زنان میسر نخواهد شد. آنان پیشنهاد میدادند که بهجای شکل سنتی خانواده هستهای که زن را خانهدار تماموقت میکند، جامعه با ایجاد آشپزخانهها، غذاخوریها و رختشویخانههای عمومی، خانهداری خصوصی را به امری اجتماعی بدل کند . به باور این پیشگامان، چنین تغییراتی نه تنها برای آزادی زنان بلکه برای ساختن یک جامعه سوسیالیستی واقعی ضروری بود. این ایدهها به سیاستهای عملی تبدیل شد و دولت شوروی هرچند در بحبوحه جنگ داخلی و مشکلات اقتصادی، ولی به صورت نظاممند برای تحقق آنها تلاش کرد. البته خود بلشویکها آگاه بودند که تحقق کامل این اهداف به منابع کافی و زمان نیاز دارد و نمیتوان همه تغییرات را یکشبه اجرا کرد – واقعیتی که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد .
مشارکت زنان در آموزش و بازسازی جامعه سوسیالیستی
بر اثر اصلاحات قانونی و اجتماعی یادشده، راه برای مشارکت گستردهتر زنان در فعالیتهای اقتصادی و آموزشی هموار گردید. در دهههای پس از انقلاب، حضور زنان در نیروی کار و عرصههای علمی به شکلی کمسابقه افزایش یافت.
زنان نقش فعالی در بازسازی اقتصاد سوسیالیستی ایفا کردند و به مرور بسیاری از مشاغل تخصصی را تصاحب نمودند . تا اواخر دهه ۱۹۳۰، حدود ۳۶٪ فارغالتحصیلان دانشگاهی در شوروی زن بودند و زنان بخش اعظم نیروی کار در حوزههایی مانند آموزش و بهداشت را تشکیل میدادند. در سالهای بعد، زنان بیش از نیمی از مهندسان، دانشمندان و پزشکان شوروی را شامل میشدند. در روستاها نیز با اجرای سیاستهایی چون اشتراکیسازی زمینها (کلکتیویزاسیون)، میلیونها زن به عرصه تولید کشاورزی پیوستند؛ تا اواخر دهه ۱۹۳۰ نزدیک به ۲۰ میلیون زن روستایی در مزارع اشتراکی مشغول به کار بودند و هزاران زن به عنوان رئیس یا معاون کولخوزها (تعاونیهای کشاورزی، کولخوز (Колхоз) نوعی مزرعه اشتراکی در اتحاد جماهیر شوروی بود که در آن زمین، تجهیزات و محصولات بهطور جمعی توسط دهقانان اداره میشد، این نظام در چارچوب سیاست اشتراکیسازی کشاورزی در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ایجاد شد.) انتخاب شدند.
این تغییرات نشان داد که در مدت تنها چند دهه پس از انقلاب، زنان شوروی به موقعیتی دست یافتند که در تاریخ بیسابقه بود: آنها در هر زمینهای از فعالیتهای اجتماعی، علمی و اقتصادی در کنار مردان حضور داشتند و توانستند فاصله تاریخی خود را پر کنند . بسیاری از ناظران در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ اذعان داشتند که در هیچ کشوری تا آن زمان زنان به این میزان در تمامی سطوح جامعه فعال نبودهاند. حضور زنان تحصیلکرده و متخصص به شکل چشمگیری سیمای نیروی کار شوروی را دگرگون کرد و الگویی از توانمندسازی زنان در یک جامعه صنعتی پدید آورد.
اینسا آرماند و الکساندرا کولونتای: پیشگامان آزادی زنان
در تحقق دستاوردهای یادشده، زنان انقلابی برجستهای نقشآفرین بودند که از مهمترین آنها اینسا آرماند و الکساندرا کولونتای هستند. اینسا آرماند (۱۹۲۰-۱۸۷۴) یکی از اعضای فعال حزب بلشویک و دوست نزدیک لنین بود که رهبری نخستین «دپارتمان زنان» حزب کمونیست را بر عهده داشت . به ابتکار آرماند و همفکرانش، نخستین «کنگره سراسری زنان کارگر و دهقان» در سال ۱۹۱۸ برگزار شد و متعاقب آن در ۱۹۱۹ ژنانوتدل (بخش زنان حزب) تأسیس گردید تا به سازماندهی زنان و پیگیری مطالباتشان بپردازد. آرماند که خود در خانوادهای روشنفکر پرورش یافته بود، از یک سو قوانین برابریطلبانه جدید دولت شوروی را تحسین میکرد و آنها را زمینهساز تحقق برابری کامل مدنی و سیاسی برای زنان میدانست ؛ اما از سوی دیگر تأکید داشت که این قوانین به تنهایی کافی نیستند و بدون بازسازی بنیان زندگی خانوادگی و تغییر الگوها و کلیشههای جنسیتی، زنان به رهایی واقعی دست نخواهند یافت . او در سال ۱۹۱۹ هشدار داد که صرف انقلاب و صدور قوانین برابر، زندگی زنان را متحول نمیکند مگر آنکه خود زنان آگاهانه به صحنه آمده و برای حقوقشان مبارزه کنند. به اعتقاد آرماند، حکومت انقلابی باید زنان را تشویق و سازماندهی کند تا در پیشبرد اهداف پس از انقلاب مشارکت فعال داشته باشند و مبارزه برای تغییر مناسبات خانواده را جزیی از مبارزه انقلابی ببینند . آرماند و کولونتای هر دو بر اقدام فوری در این زمینه پافشاری میکردند و معتقد بودند زنان نباید منتظر «آیندهای دور» بمانند؛ آنها میگفتند که وظایف خصوصی خانواده باید هرچه زودتر جنبه اشتراکی و اجتماعی پیدا کند و ایجاد نهادهایی چون غذاخوریهای مشترک در سراسر کشور از ضروریات انقلاب است.
الکساندرا کولونتای (۱۹۵۲-۱۸۷۲) نیز از نامآورترین زنان انقلاب بود که در مقام نظریهپرداز و سیاستمدار کمونیست، تأثیر شگرفی بر سیاستهای دولت شوروی در قبال زنان گذاشت. کولونتای نخستین وزیر زن در تاریخ جهان بود که در سال ۱۹۱۷ به عنوان کمیسار مردم برای رفاه اجتماعی در دولت انقلابی شوروی منصوب شد . وی سپس در دهه ۱۹۲۰ به اولین زن سفیر در جهان تبدیل گردید و نمایندگی دیپلماتیک شوروی در کشورهای اسکاندیناوی را بر عهده گرفت. کولونتای به همراه آرماند، از بنیانگذاران ژنانوتدل بود و سالها برای آگاهیبخشی به زنان کارگر و دهقان تلاش کرد. او در نوشتههای خود (از جمله تزهایی درباره اخلاق کمونیستی در زندگی زناشویی) خواستار دگرگونی روابط خانوادگی به نفع زنان شد و از پیشگامان ایدهی «زن نوین» شوروی به شمار میرود. کولونتای حتی یک گام از همعصرانش فراتر رفت و پیشبینی میکرد که در جامعه سوسیالیستی، کار خانگی به کلی غیرضروری خواهد شد و خانههای تکخانوادهای جای خود را به زندگی اشتراکی خواهند داد . به لطف تلاشهای نظری و عملی زنانی چون آرماند و کولونتای، موضوع «مسئله زنان» در دستور کار دولت و حزب کمونیست شوروی قرار گرفت و بسیاری از اصلاحات ذکرشده (از حقوق خانوادگی گرفته تا تأسیس تسهیلات اجتماعی) به وقوع پیوست. هر دوی این زنان البته با مقاومتهایی نیز مواجه بودند که در بخش پایانی به آن پرداخته میشود.
مقایسه اصلاحات شوروی با سایر کشورها و تأثیرات جهانی
اقدامات دولت شوروی در زمینه حقوق زنان در زمان خود کمنظیر و پیشرو بود و در بسیاری موارد دهها سال جلوتر از سایر کشورها قرار داشت.
به عنوان مثال، حق رأی زنان در شوروی زودتر از اکثر نقاط جهان به دست آمد. در حالی که در کشورهای غربی جنبشهای حق رأی زنان تازه در حال پیروزیهای تدریجی بودند – مثلاً بریتانیا در ۱۹۱۸ فقط به بخشی از زنان حق رأی داد و برابری کامل سیاسی زنان را تا سال ۱۹۲۸ محقق نکرد، یا فرانسه تا سال ۱۹۴۵ و سوئیس تا ۱۹۷۱ از اعطای حق رأی به زنان خودداری میکرد – در روسیه انقلابی از همان ابتدا زنان حق رأی و نامزدی برابر با مردان یافتند . برابری در حقوق خانواده و قوانین کار نیز در شوروی بسیار زودتر از کشورهای سرمایهداری برقرار شد. برای نمونه، شوروی در دهه ۱۹۲0 حق طلاق یکجانبه و بدون تقصیر را به رسمیت شناخت، ازدواج عرفی (غیرمذهبی) را جانشین ازدواج کلیسایی کرد و برابری کامل حقوقی زن و شوهر را قانوناً تضمین نمود؛ در حالی که بسیاری از این حقوق در کشورهای دیگر تا میانه قرن بیستم در دسترس زنان نبودند . همچنین حمایتهایی نظیر مرخصی زایمان با حقوق، مراقبتهای دوران بارداری و شیردهی، و منع کار شبانه زنان که شوروی در سالهای ۱۹۱۷–۱۹۱۸ برقرار کرد، در اکثر کشورهای صنعتی جهان تا دهها سال بعد یا وجود نداشت یا بسیار محدود بود . دولت شوروی دستمزد برابر زنان را قانونی کرد و مشارکت اقتصادی زنان را تشویق نمود، در حالی که حتی در جوامع دموکراتیک غربی نیز زنان دههها برای برابری دستمزد مبارزه میکردند و همچنان هم مبارزه می کنند. این دستاوردها تأثیراتی فراتر از مرزهای شوروی داشت. موفقیت الگوی شوروی در ارتقای جایگاه زنان، الهامبخش جنبشهای برابریخواه در جهان شد و فشار بر دولتهای دیگر را برای اعطای حقوق زنان افزایش داد . بسیاری از کشورها نهایتاً تحت تأثیر فضای پس از جنگ جهانی دوم و گسترش ایدههای عدالت اجتماعی و مبارزات کارگران (که بخشی از آن مرهون نمونههای عملی شوروی بود) به اصلاحات حقوقی به نفع زنان دست زدند. برای مثال، اصل دستمزد برابر و مرخصی زایمان به تدریج در قوانین کار کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز وارد شد، هرچند غالباً با چندین دهه تأخیر. به طور کلی، حضور قدرتمند زنان در جامعه شوروی و نقش آنان در اداره امور – از کارخانهها گرفته تا مناصب دیپلماتیک – تصویری بدیع از تواناییهای زنان ارائه داد که تصورات رایج جهانی را به چالش کشید. شوروی اولین کشوری بود که زنی را به مقام وزیر و سفیر منصوب کرد و این خود نشانگر شکستن سقفهای شیشهای در سطحی جهانی بود . البته باید تأکید کرد که شرایط خاص تاریخی انقلاب کارگری در شوروی، فرصت تسریع چنین تحولاتی را فراهم آورد؛ با این حال، تجربه شوروی معیاری نوین برای سنجش پیشرفت زنان در جهان به دست داد و بسیاری از دستاوردهای آن بعدها در سطح بینالمللی به عنوان حقوق پایه برای زنان به رسمیت شناخته شد.
تصویر :هدیه کودکان کودکستانی در شوروی برای مادران شان به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن
محدودیتها و چالشهای سیاستهای شوروی در مورد زنان
با وجود دستاوردهای درخشان، سیاستهای برابری جنسیتی شوروی با موانع و کاستیهایی نیز روبهرو بود. نخست آنکه فرهنگ patriarchal (پدرسالارانه) یکشبه دگرگون نشد. چنانچه اشاره شد جامعه روسیه، که قرنها زیر سلطه ارزشهای محافظهکارانه تزاری و اخلاق مذهبی قرار داشت، مقاومتهایی فرهنگی در برابر برخی تغییرات نشان میداد . بسیاری از مردان (و حتی برخی زنان) که در دوران پیش از انقلاب تربیت یافته بودند، پذیرش کامل برابری جنسیتی را دشوار مییافتند. جالب آنکه درون خود حزب کمونیست هم همه اعضا به یک اندازه مترقی نبودند؛ در حالی که لنین، تروتسکی، کولونتای و آرماند با تمام توان از آزادی زنان دفاع میکردند، چهرههایی هم بودند که در مسائل خانوادگی نگرشی سنتیتر داشتند . به تعبیری، برخی کمونیستها فقط در حوزه اقتصاد رادیکال بودند ولی در حوزه خانواده دنبالهرو ارزشهای قدیم باقی ماندند . این اختلاف دیدگاهها گاه در اجرای سیاستها اثرگذار بود و پیشروی اصلاحات را کند میکرد. چالش مهم دیگر، تنگناهای اقتصادی و اجتماعی سالهای پس از انقلاب بود. جنگ داخلی، قحطی و ویرانی ناشی از آن، منابع محدودی برای دولت باقی گذاشته بود. هرچند بلشویکها شبکهای از مهدکودکها و تسهیلات عمومی ایجاد کردند، اما به گفته خودشان تأمین نیازهای اولیه (نان، سوخت، مسکن) در اولویت فوری قرار داشت و نمیشد به سرعت تمام زنان را از کار خانگی فارغ کرد . آرماند و تروتسکی صراحتاً اذعان داشتند که در آن شرایط سخت، تحقق کامل برنامههای مربوط به خدمات اجتماعی زمانبر خواهد بود . در واقع، دشواری زندگی روزمره (کمبود غذا، سوخت، پوشاک و …) باعث میشد بحثهای تئوریک درباره تأثیر کار خانگی بر برابری جنسیتی برای توده مردم چندان ملموس نباشد و بیشتر دغدغه گروهی از زنان پیشرو به نظر برسد . به علاوه، شور و هیجان اولیه انقلاب نمیتوانست به خودی خود ساختار خانواده و روابط خصوصی را زیر و رو کند. تغییر نگرشها نیازمند زمان، آموزش و نسلپروریهای جدید بود.
خود تروتسکی تأکید میکرد که برابری حقوقی و سیاسی، سادهترین بخش ماجراست؛ عادات دیرینه در عرصه زندگی خصوصی و خانواده نیز باید دستخوش یک انقلاب شوند تا برابری کامل زن و مرد در جامعه محقق گردد .
از اواخر دهه ۱۹۲۰، برخی از سیاستهای مترقی اولیه دچار عقبگرد شدند. دولت شوروی در سال ۱۹۳۰ بخش زنان حزب (ژنانوتدل) را منحل کرد و استدلال نمود که دیگر نیازی به نهاد مجزای زنان نیست زیرا برابری حاصل شده است . این در حالی بود که حضور فعال ژنانوتدل در دهه قبل نقشی کلیدی در سوادآموزی زنان، جلب مشارکت سیاسی آنان و تغییر ذهنیتها داشت. کنار گذاشتن آن عملاً به معنای کاهش تمرکز سازمانیافته بر مسائل زنان بود. همچنین در سالهای بعد برخی حقوق اعطاشده محدود گردید؛ به طور مشخص، حق سقط جنین که در ۱۹۲۰ قانونی شده بود در ۱۹۳۶ دوباره ممنوع اعلام شد. رهبران وقت شوروی از جمله استالین با شعار حمایت از خانواده سنتی و تشویق مادران به فرزندآوری، سیاست جمعیتی محافظهکارانهای در پیش گرفت و دولت اعلام میکرد که در سوسیالیسم فقر و بیکاری ریشهکن شده و زنان باید وظیفه مادری را ایفا کنند . بدینترتیب، در دهه ۱۹۳۰ حکومت شوروی خانواده هستهای سنتی را دوباره به عنوان واحد پایه جامعه مورد تأکید قرار داد و از برخی ایدههای رادیکال دهه قبل فاصله گرفت . این تغییر مسیر موجب شد بسیاری از کلیشههای جنسیتی دیرپا همچنان در زندگی روزمره پابرجا بماند. زنان شوروی اگرچه از حیث قانونی برابر بودند و در عرصه کار حضور گسترده داشتند، اما عملاً همچنان انجام بخش اعظم امور خانه و تربیت فرزندان بر عهدهشان بود و جامعه نیز آن را بدیهی میپنداشت. به بیان دیگر، بار دوگانه (کار بیرون و کار خانه) واقعیتی بود که ادامه یافت و حل کامل آن حتی در نظام شوروی نیز میسر نشد. با این حال، نمیتوان از خاطر برد که همین جامعه شوروی در مقایسه با گذشته خود و کشورهای همعصرش گامهای بلندی به جلو برداشته بود و تاثیرات شگرفی در مبارزات زنان در سایر کشورها گذاشت. زنان در مدتی کوتاه به حقوقی دست یافتند که نسلهای گذشته حتی تصورش را نمیکردند. هرچند اهداف کمونیستها برای رهایی همهجانبه زنان به طور کامل و بیوقفه تحقق نیافت، اما تجربه شوروی نشان داد که با اراده سیاسی و بسیج اجتماعی میتوان بسیاری از نابرابریهای ریشهدار را در هم شکست و زمینه را برای مشارکت گستردهتر زنان در تمامی عرصهها فراهم نمود . میراث انقلاب اکتبر در زمینه زنان ترکیبی از کامیابیهای بزرگ و چالشهای جدی بود؛ کامیابیهایی که الهامبخش جنبشهای زنان در سراسر جهان شد و چالشهایی که یادآور این حقیقت بود که تغییر واقعی روابط جنسیتی مستلزم مبارزهای طولانی و چندجانبه در عرصه قانون، اقتصاد و فرهنگ است.