اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

یادداشتی درباره فمنیسم

منتشر شده در نشریه رله سرخ شماره 6
مهرماه 99

شیرین


مسئله­ فمینیسم هم مثل خیلی از مسائل مطروحه در جامعه­ی سرمایه­داری، تقلیل­یافته و به مسئله­ای پوچ و مبتذل تبدیل شده است. بدل­شده به ژستی که تنها مسائل روبنایی را در بر می­گیرد. نگاه به مسئله­ی زن اگر ریشه­ای، عمیق و طبقاتی نباشد، به نگاهی سطحی بدل می­شود. بررسی این مسئله، که ریشه­های تاریخی عمیقی دارد و با مسائل دیگر اجتماعی در پروسه تکامل، مثل مالکیت خصوصی و نظام طبقات در هم پیچیده، اگر همه­جانبه نباشد، بسیارعبث می­شود. جایگاه زن در جامعه، مقوله­ای نیست که یک­شبه تعریف شده باشد و در ماتریالیسم تاریخی در کنار رشد اجتماعی، برای خود بحث گسترده­ای دارد و به حاشیه رانده شدن زن در اجتماع کاملا ریشه مادی و اقتصادی دارد و ظهور مالکیت خصوصی و تسلط بیشتر مردان بر محصول کار، مستقیما در آن تاثیر دارد. حتی زن تحت ستم در طبقات مختلف، معنای متفاوتی دارد. زن­ها در طی سالیان دراز مبارزه، برای برابری در کنار مبارزات طبقاتی و جنگ­های دورانی، تمام تلاش خود را کرده­اند تا نقشی را که به زور به آن­ها تحمیل شده تعریف دیگرگونه­ای ببخشند.

در جامعه­ای که انسان تحقیر می­شود و شان انسانی بشر تا حد کالا تنزل پیدا می­کند، صحبت از جنسیت به صورت منفرد، صحبتی کاملا یک­سویه، غلط، و بی­نتیجه است. در حالی که ستم و استثمار انسان از انسان هر روز افزون­تر می­شود و سرمایه­داری با روش بهره­کشی از نیروی کار طبقه­ای که او را عامدانه محروم نگه می­دارد، صرفا به سود فکر می­کند، نگاه کالایی به زن به عنوان جنسیتی که در طول تاریخ تحت ستم بوده، قطعا حمایت می­شود، تا علاوه بر نیروی کار مردان نیروی کار ارزانتر، و کالای قابل ارائه­ی دیگری برای نمایش و دسترسی آسان، بهره ببرد.دفاع در پرده­ی سرمایه­داری از مردسالاری،نگاه ابزاری و کالایی به زن و تبدیل او به نیروی کار ارزان[آن هم در صورت لزوم] همه و همه در سود و بهره­بری این سیستم نقش دارد؛ علاوه بر اینکه در طبقات محروم­تر، این ستم بر انسان وجود دارد، برای زنان در این طبقه، به ستم مضاعف تبدیل می­شود، مرد تحقیر شده و بی­چیز این طبقه که به­طور مداوم زیر یوغ اربابان سرمایه در حال استثمار است، به واسطه­ی زور و سلطه­ی تاریخی خود ابزاری را که در اختیار دارد[زن و مناسباتی که زن را مبدل به ابزار می­کند] مورد ستم قرار می­دهد، از او کسب درآمد می­کند و به فکر بهره­بری و سوددهی این تنها ابزارش می­باشد. وقتی خود او هر روز در جامعه تحقیر می­شود، تنها تخلیه­گاهش برای قدرت­نمایی و ابراز وجود، زنی­ست که به عنوان همسر، فرزند، خواهر و یا حتی مادر در اختیار اوست و در بستر این مناسبات مالک آن است و این ستم با بهانه­های گوناگونی از جمله: غیرت، ازدواج اجباری و حتی کودک همسری یا به انقیاد در آوردن و خشونت خانگی خودش را نمایان می­کند و زن که در این طبقه از امکانات ابتدایی آموزشی و آگاهی­های فردی و اجتماعی محروم است ناگزیر به این ستم مضاعف تن می­دهد.

و اما زن طبقه­ی سرمایه­دار:

او در قالب فمنیسم سرمایه­داری(فمنیسم بورژوایی)سودای رسیدن به جایگاه اجتماعی مردان اطرافش را دارد، می­خواهد به میز ریاست تکیه کند،تا او هم در این ابراز قدرت و استثمار نقش داشته باشد، گویی که می­خواهد با مردان رقابت کند و برنده باشد، رقابت و برد و باختی که از بستر امکانات طبقه­شان برای آنها فراهم شده است و کاملا وابسته به ثروت و سرمایه آنها می­باشد. آن زن پیروزی در این رقابت برایش هدف است گویی اگر روزی با مردان برابر بشود دیگر چیزی برای جنگیدن ندارد[و البته آن روز هم نخواهد آمد چراکه سرمایه­داری خود از هر تبعیضی از جمله تبعیض جنسیتی برداشتی علیه انسان دارد]. هرچه عمیق­ترو دقیق­تر نگاه می­کنیم می­بینیم که ستم برای هر طبقه، معنای متفاوتی دارد و نتیجتا به اینجا می­رسیم که فمینیست­های سرمایه­داری به بیراهه می­روند، تقلیل می­یابند و نهایت خواسته­هایشان می­شود حق انتخاب پوشش، یا تغییر فلان قانون با حرکت مدنی، بی­آنکه تغییر ریشه­ای رخ داده باشد. نگاه آن­ها که به­طور دائم به دنبال زرق و برق دنیای اطراف است، کاملا جهت­دار شده و از معنی تهی گشته، و آنجاست که زنی که خانه­اش را بر سرش خراب کرده­اند و مرده است را نمی­بینند؛ کودکی که در میانه­ی کودکی مجبور به ازدواج با مردی میان­سال می­کنند و عمرش را تباه می­گردانند؛ نمی­بیند؛ اما برای دو جوان که بر بام­ها یکدیگر را می­بوسند، درحالی­که می­دانند در یک حکومت مذهبی تمامیت­خواه و ظالم زندگی می­کنند[که گشت ارشاد در خیابان به راه می­اندازد] به­طور محرز و مشخص با این حرکت برخورد خواهد شد؛ و باز هم ماجراجویانه به­کار خود می­پردازند، کمپین بوسه به­راه می­اندازند و یا به رویای زلف بر باد دادن، صدها نفر را راهی زندان­ها می­کنند[و یواشکی آزادی می­کنند(!)]. و اینگونه است که دغدغه­هایشان از مسائل اصلی و بنیادی که به حیات و آینده­یزنان و کودکان و جوانان بستگی دارد، به مسائل تزئینی و روبنایی تبدیل می­شود و خواسته­ها کوچک و کوچک­تر می­شود تا جایی که از معنی تهی گردد.

 

شیرین

23/7/99

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.