سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل- پنجاه سال تاثیر فرهنگ سیاهکل بر جنبش کارگری
درها به هر زحیر عبث بسته است
در کوچه های باور مردم٬
بیداری٬
اعتماد به دشمن را٬
بر داربست تجربه٬ مصلوب کرده است (م.آزرم)
بیاد استاد و معلم ام مرتضی کریمی (ایوب)
در ژوئن ۱۹۶۱ جلسه ای مخفیانه کنگره ملی افریقا تشکیل شد و ماندلا پیشنهاد مبارزه مسلحانه را می داد. موزس کوتان٬ دبیرکل حزب کمونیست مخفی و عضو مهم ANC با تمام قدرت مخالفت می کند. او با نلسون بر سر دلایل اصولی در حزب مخالفت نمی کند٬ بلکه برای اینکه در آینده نلسون مدعی نباشد مخالف است. (ص ۸۵ درس زندگی برای آینده) درشانزده دسامبر ۱۹۶۱ در ایستگاه برق فشار قوی شهر ژوهانسبورک بمبی منفجر شد. شعار بخش فعالین نظامی کنگره ملی افریقا این بود” کشته شدن در جنگ تاسف آور است ولی چاره ای در مقابل اش نیست. اعلامیه های که در آن شب در آن محوطه پخش شد نوشته شده بود دو راه وجود دارد٬ یا تسلیم یا جنگ. (ص ۲۸۴ و۲۸۵ راه طولانی به سوی آزادی-نلسون ماندلا ) چند ماه بعد از آن انفجار ماندلا در دادگاه اش اعلام می کند: در طول زندگی زمانی می رسد که انسان دیگر حق زندگی برای خودش قائل نیست. آن هم زمانی است که تنها شیوه ای زندگی خارج از قواعد ناخواسته ای است که برایش تعیین شده است و دولت قوانین تحمیلی را جلوی پای انسان می گذارد. من به طرف این شرایط کشیده شده ام که برای رسیدن به خواست و تصیم ام هیچ إحساس پشیمانی نمی کنم. دیگران نیز به این راه کشیده خواهند شد٬ دلیل اش فشار پلیس٬ سیستم سیاسی و عملکرد دولتی است. (ص ۳۳۲ راه طولانی به سوی آزادی)
در پنجاهمین سالگرد سیاهکل هنوز شبح آن حرکت برفراز جامعه ای سیاسی-کارگری ایران در گردش است. روشنفکران ضد عدالتخواه قلم و کلام اشان بر علیه سیاهکل کار می کند٬ فقط ماهنامه اندیشه پویا نیست که در تمامی فصل ها مقالات ضد سیاهکل و مبارزین آن جنبش می نویسد بلکه بسیاری که خود را روزگاری متعلق به آن سنت می دانستند اردوگاه عوض کرده اند و در ضدیت با سیاهکل از خود مامورین امینتی سابق پیشی گرفته اند بر خراب کردن سیاهکل و نیروی بوجود آورنده اش. سیاهکل شروع یک حرکت متفاوت در مبارزات جامعه ایران است و هنوز هم متفکرین بسیاری در راه رمزگشایی آن حرکت هستند. حرکتی که از رسیدن سه هسته عدالتخواه در یک پرسه تجانس مابین سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹ شکل گرفت و توانسته بودند به یک پراکسیس واحد و هنر سازماندهی اشان کاری کارستان بوجود آورند. سیاهکلیان توانستند دیدگاههای نظری متفاوت و اقشار اجتماعی گوناگون را دور هم جمع کنند. این گرایش واحد در پروسه آموزش و خودسازی خود به راهی کشیده شد که چراغ راهی شد که راه رهایی جامعه در شرایط استبدادی آن زمان و مبارزه با غول وحشت و سرکوب در مقابل سیاهی اش نوری افکند. سازماندهی اش کمونیستی نبود ولی دل در گرو تدارک یک انقلاب دمکراتیک داشت. فدائیان دموکراتها انقلابی بودند، امید سوسیالیستی داشتند ولی عملکرداشان نیاز به محک زمان داشت٬ آفرینندگان آن حماسه در سنین جوانی بودند ولی پختگی اشان فراتر از افراد مسن نسل قبل خودشان بود. تجزیه و تحلیل اشان٬ گفتمان اشان فراتر از وضعیت اقتصادی و سیاسی روزگار خود بودند و استبداد جلوی هر اصلاح سیاسی را گرفته بود و هر خواست پایه ای و اعتراضی با مجازات روبرو می شد. آن جویندگان که برای رسیدن به هدف نه زمان می شناختند و نه مکان و حتی به نیاز معمولی روزانه خود اهمیت نمی دادند و اسطوره وار کار می کردند. آنها رزمندگانی بودند که از نیروی ملی٬ دانشجو تا کارگران أصناف متفاوت را در خود داشتند. در دل یک نظم مخفی توانسته بودند از چهار گوشه کشور همدیگر را پیدا کنند. آنها روش خاصی برای رسیدن به آرمان اش را داشته اند، از یک سو خود را بازوی مسلح خلق می دانستند و در راه مبارزه با استبداد نظام سلطنتی و به قولی نظام شاه پدری از حفظ جان خود می گذشتند. در اصل پرچمی را که بلند کرده بودند نه خلع سلاح یک ژندارمری بلکه پیام خلع سلاح اجتماعی-اعتباری نیروی سرکوب بود. این سازمان مخفی علنیتی در خود داشت که وحشت را به سخره گرفت و سازماندهندگان اش افرادی بودند نه عاشق تفنگ بلکه حماسه اشان در شکست ترس بود. ولی این سازمان که تعداد افرادش زیاد نبود ولی توانست بخش وسیعی از جامعه را به هواداری از خود بکشاند. در این راه بود که این نیرو توانست به درون جنبش کارگری برود و تا به امروز شبح اش برفراز مبارزه جامعه طبقاتی ایران در گردش است.
سیاهکل جنبشی بود که تا حدودی راه پیشینیان اش را پیش گرفت و خطی را ترسیم کرد و برایش فداکاری کرد تا نشان دهد دنیایی دیگری را می توان بوجود آورد٬ دنیایی که در آن زمان محصول رقابت دو قطب شرق و غرب بود و برای بوجود آوردن عدالتخواهی باید مستقل بود استفاده کردند. شناسنامه اش در کودتای ۲۸ مرداد سی و دو است٬ مبارزات دهه بیست نشان داد که نیروی سرکوبگر فقط برای از بین بردن خواست ملی شدن نفت به میدان نیامده بود بلکه برای نابودی مجموعه جنبش چپ و کارگری نقشه راه داشت. در دهه بیست و سی حزب توده و شورای متحده خود را نشان داده بودند. برای اثبات این امر نیاز به آوردن فاکت های زیاد یا استدلالات پیچیده نیست. کافی است سری به منابع مستقل دهه سی شمسی زد و محاکمات دکتر محمد مصدق بزنیم وآن را به دقت مطالعه کنیم و قدرت کارگران و نیروهای چپ در آن دوره به خوبی آشکار است. در فروردین ماه ۱۳۳۳ نک تیز حمله رو به جنبش کارگری است، ۳۵ تن از اعضای شورای متحده مرکزی که از رهبران شورای ایالتی تهران این سازمان بودند دستگیر شدند. با وجود این مقامات سفارت آمریکا برآورد می کردند که در سال ۱۳۳۴ گروهی از رهبران اصلی که شمارشان نزدیک به ۵۰۰ نفر می رسد، سازمانی از مسئولان اتحادیه را هم چنان حفظ کرده اند. در بهمن ماه ۱۳۳۳ یعنی حدود یک سال و نیم پس از کودتا، حکومت نظامی موفق به کشف و دستگیری رهبران شورای متحده کارگری شد. آنها که پس از کودتا توانسته بودند سازمان مخفی خود را حفظ کنند، در راه اندازی چند اعتصاب از جمله اعتصاب کارگران کفاش اهمیت مبارزات کارگری را نشان داده بودند. به همین جهت حکومت کودتا با تمام توان در جهت کشف شبکه رهبران کارگری در تلاش بود و در یورش بهمن ماه توانست بیش از ۵۰ تن از رهبران کارگری شورای متحده را دستگیر کند و زیر شدیدترین شکنجه ها قراردهد. از آن پس تا سالها بعد مبارزات کارگران به شدیدترین وجه سرکوب می شد.
پس سوال اساسی که در برابر نیروی عدالتخواه دهه چهل شمسی قرار داشت عبارت از این بود که چه کاری نباید کرد٬ چگونه سازماندهی نیاز است و چگونه دوباره به درون طبقه کارگر رفت٬ و پیوندی نزدیک با آن بر قرار کرد و با ترفندهای ساواک چگونه باید مقابله کرد و بر تشتت نظری و پراکندگی موجود که میراث شکست سیاست حزب توده بود در میان محافل و گروههای چپ چگونه غلبه کرد و نیروهای از هم جدا را چگونه می توان در یک نهاد متفاوت از قبل جمع کرد. تغییرات اقتصادی پس از اصلاحات ارزی چه بود و جنبش جهانی در چه وضعیتی بود و در مقابل جنبش عدالتخواهی ایران چه راهی وجود داشت. محافل و گروههایی که صرفاً به کار مطالعاتی می پرداختند و عموماً دچار بی عملی بودند و از عمل مبارزاتی پرهیز میکردند و معمولاً هم توسط ساواک ضربه میخورند و از هم می پاشیدند، گرایشها، گروهها و محافلی نیز وجود داشتند که تحت تأثیر انقلاب چین، طرفدار مبارزه مسلحانه بودند. این گروهها و محافل که بخشاً از حزب توده جدا شده و اساساً در خارج کشور بودند، میخواستند به سبک چین و محاصره شهرها از طریق روستاها، انقلاب کنند و در همین رابطه نیز تعدادی از آنها به ایران آمدند تا این برنامه را پیاده کنند. به عنوان مثال سازمانهایی مانند سازمان انقلابی و طوفان که پس از پایان کار حزب توده در ایران و انشعاب از این حزب به وجود آمده بودند و از مشی چین طرفداری میکردند، میخواستند به سبک چین در ایران جنگ دهقانی برپا کنند.
از دل همین وضعیت و با شناخت شرایط همان دوره است که بهترین٬ فداکارترین فعالین آن دوران برای رسیدن به یک جامعه فارغ از ظلم و ستم و استثمار، آگاهانه قدم در راهی گذاشتند که آگاه بودند که شاید بازگشتی در آن وجود ندارد. راه گشائی جدید همواره نیاز به شجاعت و فداکاری دارد. بدون رهروان ثابت قدم واز جان گذشته هیچگاه راه جدید مبارزه پیش نرفته است٬ برای این را هگشائی دو چیز ضروری بود
۱-آنکه در این مسیر یک تئو ری ابنیادی باید وجود داشته باشد تا آنکه مسیر جدید را به صورت کلی بتواند ترسیم کند و گذشته جنبش چپ و کارگری را به نقد بکشد که این نقد در زمینه تئوری نمیتوانست انجام پذیرد مگر آنکه پیرایه های گذشته از جنبش زدوده شود
۲-راهگشائی عملی متنا سب با این تئوری انقلابی که این امر با توجه به ضربات گذشته و انفعال چپ در کودتای ۲۸ مرداد ضرورتا نیاز مبرمی به تهور و صف شکنی داشت که راه باید گشوده می شد و این مسئله نیز همواره بایستی سر لوحه هر حرکتی باشد که میخواهد مبارزات را در مسیری جدید قرار دهد.
علی اکبر صفایی فراهانی مدت ها قبل از سیاهکل در کتاب آنچه یک انقلابی باید بداند همانند یک نیروی دمکرات انقلابی معتقد است: ما با فرهنگ غرب دشمنی نداریم٬ ما تکنولوژی غرب را هم فی نفسه دشمن خود و فرهنگمان نمی شناسیم. ما با روابط استعماری غرب٬ با کاپیتالیسم غول پیکر و با همه آن چیزهایی که ملت ما را در فقر و عقب ماندگی نگه داشته عناد می ورزیم… قصد داریم که شخصیت ملی خود را همراه تکنولوژی غرب بدست آورده و با قرار گرفتن در صف اول پیشرفت و ترقی به فرهنگ جهان کمک کنیم.(ص۵۶ و ۵۷) تحولات اخیر گرچه پیروزی نیروهای مترقی ایران را به تعویق انداخته لکن مرحله مترقی تری از انقلاب را در مقابل این نیروها قرار داده است (ص۵۸) بانک ها٬ معادن و صنایع کلا و سرمایه های خارجی به مالکیت دولت در می آید. بخش خصوصی زیر ارشاد دولت قرار گرفته از برنامه دقیق هماهنگ توسعه صنعتی پیروی می کند. (ص۵۹) مراکز دولتی تشویق به تشکیل و تاسیس مزارع اشتراکی می شوند. درآمدهای ملی سطح تولید و سطح زندگی دهقانان را ارتقا دهد ….جامعه مصرف کننده فعلی باید طی دو مرحله توسعه اقتصادی به سود اکثریت ملت یعنی طبقات محروم و ستمکش٬ پاره ای محرومیت ها را تحمل کند (۶۱) رابطه ایران با دیگر ملل جهان روابطی دوستانه و توام با همکاری و حسن تفاهم خواهد بود… ایران دمکراتیک در حال استقلال کامل خود را در اداره سیاسی خود و در کلیه قلمروهای داخلی و خارجی از دست نخواهد داد و تابع هیچ قدرت خارجی نخواهد شد.(ص۶۴) اکنون در جهان کشورهای متعددی هستند که از حداکثر وحدت ملی برخوردارند در حالیکه از خلقهای گوناگون و ایالات و جمهوریهای خودمختار یا فدراتیو تشکیل شده اند (ص۶۵) پس از نابودی هرگونه ستم ملی و مذهبی است که ملت ایران به یکپارچگی بیسابقه ای دست خواهد یافت (ص۶۶)
با چنین چشم اندازی عمل فدائی آغاز میشود و جنبشی را پایه گذاری میکند که میتواند بسیاری از نیروهای پرا کنده را حول محور دفاع مسلحانه (در ماده ۲۸ اعلامیه جهانی حقووق بشر آمده است که «هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه اجتماعی و بینالمللی باشد که حقوق و آزادیها را به تمامی تأمین و متحقق سازد». هر فردی فقط در برابر جامعه وظایفی بر عهده دارد (ماده ۲۹). هیچ حکومت، جمعیت یا فردی حق ندارد که حقوق همگانی بشری را محدود سازد (ماده ۳۰). تمامی کشورهای عضو سازمان ملل اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضا کردهاند.) از حق مبارزات رهای بخش گرد هم آورد. اما پذیرفتن اصل مبارزه طبقاتی و شرکت در مبارزات کارگری بر أساس منافع طبقاتی در راس فعالیت اش بود. این نیروی اجتماعی در محیط های کار سعی کرد تا بنوعی نماینده نظری و عملی دمکرات های انقلابی باشند.
اگر از سال ۱۳۳۷ جنبش کارگری دچار رکود است اما در اواخر دههی چهل و پنجاه بار دیگر حرکتهای کارگری اوج گرفت و حتی در دههی پنجاه تشکلهای سیاسی چپ در دل جنبش کارگری فعالیت میکردند. در سال ۱۳۴۹ در سراسر ایران ۳۲۲ واحد سندیکای کارگری و ۱۴۱ واحد سندیکای کارفرمائی تشکیل شده بود که بر حسب رشتهی کاری، پراکندگی آنها به این شرح است: حمل و نقل ۸۳ سندیکا- فلزات ۷۳ سندیکا- نساجی ۳۰ سندیکا- غذائی ۶۶ سندیکا- صنایع فلزی ۲۱ سندیکا- آب و برق ۱۸ سندیکا- ساختمانی ۲۱ سندیکا- چرمسازی ۶ سندیکا- نفت ۲۳ سندیکا- شمعسازی ۲ سندیکا- قالیبافی ۱۰ سندیکا- متفرقه ۱۱۰ سندیکا. اعتصابهای پیدرپی در سالهای ۱۳۵۲-۱۳۵۰ (بهویژه تظاهرات خونین کارگران جهانچیت) جنبش کارگری را اثرگذار کرده بود. در اعتصاب کارگران جهانچیت ۱۵۰۰۰ کارگر شرکت داشتند که در اثر حملهی پلیس تعدادی از کارگران کشته و زخمی شدند. [کارگر تبعیدی، شمارهی ۸]. اعتصاب کارگران ایران ناسیونال و کارگران چاپخانهی افست، اعتصاب ۴۰ روزهی کارگران نفت آبادان در سال ۱۳۵۳، اعتصاب کارگران ایران ناسیونال در سال ۱۳۵۴، اعتصاب در صنایع نساجی، ذغال سنگ و نفت در سال ۱۳۵۵ از دیگر موارد اعتصابات در این سالها است. اعتصاب کارگران شرکت نفت آبادان در نهایت منجر به دستگیری ۱۶ کارگر شد [همان منبع]. اعتصاب بیشمار کارگران در همهی رشتهها در سال ۱۳۵۶ و بالاخره اعتصابهای عظیم سرنوشتساز و سراسری سال ۱۳۵۷ را هم باید اضافه کرد. این جنبش بود که توانست اسکندر صادقی نژاد (کارگر تراشکار، بینان گذار و دبیر سندیکای کارگران فلزکار مکانیک) جلیل انفرادی (گروه سیاهکل٬ کارگر جوشکار، دبیر سندیکای کارگران فلزکار مکانیک)٬ حسن نوروزی (کارگر راه آهن) یوسف زرکار (راه آهن)٬ جعفر اردبیلچی (آهنگر)اصغر عرب هریسی (آهنگر)٬ مناف فلکی (کارگر قالیباف)٬ محمد چوپان زاده (کارگر بنا)٬ رحیم خدادادی کارگر (مزرعه و کوره پزخانه)٬ کاظم شهید ثالث (کارگر شرکت “ریمینکو”)٬ بندعلی مرادی (کارگر خیاط)، حسین قاسم نژاد (کارگر خیاط)، خلیل هوشیاری (کارخانههای رشت)، علیرضا کیایی (نفتگران پالایشگاه تهران)، خشایار خواچیان، محمد حسین دیانک٬ مرتضی (ایوب) کریمی (کارگر چاپخانه)٬ جهانگیر قلعه میاندوآب (کارگر لوله کشی و تأسیات)٬ یدالله زارع کاریزی (کارگر کارخانه نپتون)، عبدالله کریم پور (کارگر اسکله)، حسن محمدی (راننده، جهان بخش پایداری)، بهنام امیری دوان( کارگر کارخانه کارتون سازی و کفش وین)، اکبر پارسی کیا (کارگر چاپ) {رجوع شود به آرشیو نشریات سازمان های فدایی} را دل خود بپروراند و احمد اشرف در مقاله کالبد شکافی انقلاب نقش کارگران صنعتی در انقلاب ایران را اینگونه توضیح می دهد:” از سال ۱۳۵۲ به عللی چند، فعالیت ها و مبارزات صنفی – رفاهی کارگران در کارخانه های بزرگ افزایش چشمگیر می یافت و شمار متوسط اعتصاب ها تا ۱۳۵۵ به متوسط سالانه ۲۲ اعتصاب می رسید. رشد سریع کارخانه های بزرگ و تمرکز کارگران در قطب های صنعتی کشور و تبلیغات سازمان های چپ و به خصوص توجه دو سازمان پیشگام چریکی فدایی و مجاهد به طبقه کارگر، سعی سازمان های چپ به رخنه کردن درکارخانه ها و برپایی اعتصاب ها )که هر چند از نظر مادی پیشرفت چندانی نداشت اما به لحاظ ذهنی تمامی افکار جامعه را به خود مشغول کرده بود و اقشار آگاه طبقه کارگر را در کنار خود داشت و توانست معدودی از اعتصابات را در کارخانه ها به راه بیاندازد که این اعتصابات از عوامل مؤثر در افزایش اعتصاب ها با خواست های رفاهی و موفقیت نسبی آن ها بودند. با اوج گیری انقلا ب در مراحل دوم و سوم در ۸ ماهه نخست ۱۳۵۷ اعتصابات صنفی به ۱۰ مورد کاهش یافت و کارگران همراه دیگر اقشار در سر نگونی دیکتاتوری مشارکت داشتند٬ تشکل های مستقل شورائی شکل گرفت که داستانی دیگر داشت طبقه کارگر تا حدود زیادی به قدرت خود آگاه شده بود و حرکت های اشغال کارخانه ها و مدیریت تو لید را ازمایش میکرد و در این زمینه موفقیت های بسیاری بدست اورد. بررسی تک نگاشت هایی که گروه های چپ، به خصوص فداییان و مجاهدین، از اعتصاب های مهم تهیه کرده اند نشان می دهد که اعتصاب ها با یکدیگردر سال های آخر حکومت شاه هماهنگی نداشته و هر کدام به صورت جداگانه و در زمان های مختلف و به تفاریق انجام گرفته اند. در مواردی اعتصاب ها یک پارچه بوده و همه کارگران کارخانه در آن شرکت می کردند، ولی در مقابل در موارد متعدد اعتصاب ها تنها شامل بخشی از کارخانه بود و نه همه کارگران. در این اعتصاب ها ابتکارهایی در شرایط ً اختناق صور ت می گرفته است. مثال کندکاری و کم کاری از تاکتیک های بسیار مؤثر و در عین حال مانع بهانه گیری رژیم بوده است. گویا کارگران خود را برای نبردی دیگر آماده میکردند که متاثر از شرا ئط سیاسی جامعه بود و همین امر بیانگر ان است که مبارزات صنفی اگر با مبارزات سیاسی پیوند نداشته باشد٬ نمیتواند به سرانجامی با چشم اندازهای روشن برسد. این مبارزات کارگران به صورت های صنفی در این دوره آنان را آماده میکرد تا همبستگی خود را با مبارزات سیاسی به سر انجام بر سا نند . در این دوره ماندن در کارخانه و اشغال آن،سازماندهی اعتصاب ها اختلاف نظر شدید میان کارگران بود .. یکی از گروه های چپ دراین باره می گوید: اعتصاب ها ظاهراً ً کاملا خودانگیخته هستند، ولی غیر محتمل است که چندین هزار کارگر بدون پاره ای سازماندهی قبلی و تدارک قبلی ناگهان اعتصاب کنند”.
در دوران پس از سرنگونی سلطنت پهلوی شکلگیری کمیتههای اعتصاب در شهرهای مختلف بودیم، کمیتههای اعتصاب در بسیاری از صنایع شکل گرفت، مانند صنایع دفاع، ماشینسازی، تراکتورسازی، راهآهن و غیره که مرکز اعتصاب سراسری در تهران بود. در همین دوران است که بحث شوراها و گسترش آن به معنی کنترل امور کارخانه مطرح است. ما در ۳۰ کارخانه که ۲۵۰۰۰ کارگر را در بر میگرفت شوراهای کارگری داشتیم. البته بحث شورا حتی به جنبش دهقانی نیز کشیده شد، از جمله در کردستان و ترکمن صحرا. حکومت موقت تمامی سندیکاهای سابق، از جمله هیئتمدیرههای آنها، را منحل کرد و به جای آنان نمایندگان شوراها یا حزبالهیهای جدید را منتصب کرد.
پس جنبش سیاهکل محصول تحمیل سیاست حکومت سلطنتی بود که مشی دفاع مسلحانه را به جنبش کارگری تحمیل کرد اما سرمایه داری تلاش میکرد آنرا یک گرایش مسلحانه یک بعدی نشان دهد. سیاهکل مبارزه اش در عرصه جنبش کارگری بود و در تمام سالهای بعد از سیاهکل نیروی اساسی جنبش سیاهکل در محیط کار و در کنار کارگران بوده است و از این زاویه است که بعد از سرنگونی سلطنت پهلوی نیروی ضدانقلاب بر صندلی قدرت در اولین قدم رسیدن به قدرت اش با بستن دانشگاهها و مبارزه با رهبران کارگری در محیط کار توانست تا مدتها جنبش کارگری را سرکوب کند٬ جنبش مقاومت مسلحانه در سال های ۵۸ و ۵۹ در ترکمن صحرا و کردستان فروکش کرد و حتی پایگاههای نظامی جریانات سیاسی در کردستان و عملیات فروغ جاویدان دیگر نمی توانست عملکرد مشابه سیاهکل را داشته باشد. جنبشی که در دو دهه گذشته از خاکستر جنبش سیاهکل سر برآورده است بالطبع شاید همانند نیروهای سیاهکل نباشند ولی در مجموع با بخشی از سنت طبقاتی آن گرایش نیرو گرفته و فعالیت خود را ادامه می دهد.
یک شباهتی بین جنبش سیاهکل و دیگر جنبش هایی که در کشورهای دیگر اتفاق افتاد هست. همانند جنبش کارگری فیلیپین، ایرلند٬ افریقا٬ کره، کلمبیا و ترکیه. اگر مطالعه کنیم، میبینیم همین سرکوبهایی که در جامعهی ما بود، در آن کشورها هم وجود داشته و جنبش کارگری آن کشورها نیز همینقدر پراکنده بودند. در فیلیپین هم همین مدل بود، در مکزیک و کلمبیا هم همینطور. جنبش کارگری ایرلند و کلمبیا مثل دههی چهل و پنجاه ما، از یک جنبش چریکی متأثر بود و بعد این جنبش چریکی تغییر میکند. به موازات جنبش کارگری، جنبش فارک و ارتش آزادیبخش ایرلند را میبینیم که در نهایت به جنبش کارگری پیوستند. همین وضعیت را در کنفدراسیون اتحادیهی کارگران کره هم میبینید. اما بهرغم این شباهتها، یک تفاوت اساسی وجود دارد. تفاوت اینجاست که دولت ها در آن کشورها ضرورت تغییر را میفهمد و خود را با آن تغییرات تطبیق میدهد، اما حکومت ما زمینه و استعداد فهم و تغییر ندارد. حکومت در ایران، خود را مثل سنگی میداند که اگر کمترین تکانی بخورد، سقوط خواهد کرد و کار تمام میشود. ما با حکومتی طرف هستیم که حاضر به کمترین عقبنشینی هم نیست. به همین دلیل است که جنبش کارگری ما رزمندهتر و فداکارتر از دیگر نقاط جهان شده است. از اواسط دهه هشتاد، طبق اخبار رسمی، که معمولاً کمتر از واقعیت است، حداقل ۱۳۰۰ اعتراض در هر سال داشتیم. در این دورهی جدید حدود ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ اعتراض در سال داریم. اعتراضات دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ گذشته شاید خیلیها را متعجب کرد ولی جنبش کارگری آن را پیشبینی میکرد. تشکلات مستقل کارگری سالهاست که میگویند شورش گرسنگان و بیکاران و کارگران موقت در پیش روی ما است. جنبش کارگری متاثر از جنبش عدالتخواهی است و سرکوب حداکثر حکومت از واهمه تکرار همان شرایط دهه پنجاه است.
ارتباط جهانی و عملکرد حمایتی از جنبش سیاهکل را با گفتاری از جری آدامز رهبر سابق ارتش آزادیبخش ایرلند در کتاب هیچوقت تسلیم نشو نوشته است می توان تمام کرد. ایشان می گوید در دسامبر ۲۰۰۱ همراه با زندانی سیاسی جری کلی که از اعتصاب غذایی معروف جان سالم بدر برده بود به کوبا رفتیم و در نشستی از فیدل کاسترو بخاطر حمایتش از جنبش امان در سپتامبر سال ۱۹۸۱ تشکر کنیم. فیدل به درستی آن زمان را بخاطر داشت و به ما یاداوری کرد که در کنفرانس ۶۸ ام حزب کمونیست او سخنرانی اش را در رسای اعتصاب غذایی مبارزین زندانی ایرلند آغاز کرده بود و در این سخنرانی گفته بود: میهن پرستان ایرلندی در حال نوشتن فصل تازه ای از قهرمانان مبارزات تاریخ بشریت هستند. آنها احترام و تحسین کل جهان را بدست آورده اند و بر این أساس حق حمایت ما را از خودشان دارند. فداکاری و شهامت آنها همیشه در ذهن ما خواهد ماند. بگذار استبداد بر خود بلرزد توسط مردانی که قادر هستند در اعتصاب غدایشان و نیستی اشان ایده های نوین را بسازند.( ص۴۶Gerry Adams, Never Give UP- Merecier Press). جنبش سیاهکل در نبودش راهی را نشان داد که جنبش کارگری هنوز وامدارش است و با همان فداکاری و متانت به راهش ادامه می دهد و پیروزی اش دور نیست.
مهدی کوهستانی
بهمن ۱۳۹۹