سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
در باره ی انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی و دموکراسی خواهی رضا پهلوی
در باره ی انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی و دموکراسی خواهی رضا پهلوی
” ملتی که تاریخ خود را نداند مجبور به تکرار اشتباهات خویش است ” .
[مبارزه با حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی از مبارزه با اپوزیسیون های ارتجاعی و دست راستی جدا نیست]
بدون تردید یکی از خدمات شایان توجه جمهوری تبهکار اسلامی به آمریکا و اسرائیل و پهلوی طلبان ، سرکوب خشن و سازمانیافتۀ مردمی است که زمانی بر علیه رژیم جور و ستم سلطنتی و حامیان بین المللی آن برخواسته بودند. ماشین سرکوب این رژیم از بدو تاسیس تا به امروز مدام و بی وقفه در کار خرد کردن مخالفین سیاسی و مردم معترض در زیر چرخ دنده های خود می باشد . مردم و مخصوصا نسل بعد از قیام 57 از این به اصطلاح حکومت خود ی ، جز ترور ، زندان ، شکنجه ، سنگسار ، اعدام های دستجمعی ، دزدی های کلان و اختلاس های نجومی ، وعده های تو خالی و اشرافی گری چیزدیگری ندیده اند . طبیعی است که در چنین شرایطی بخشهایی از مردم بر اساس شعار ” دشمن دشمن من دوست من است ” متمایل به کشورهای مخالف این حکومت و رژیم سابق شوند . شعارهای نظیر اوباما یا با آنها یا با ما ” و یا ” رضا شاه روحت شاد ” از مصادیق عینی این موضوع می باشد . در چنین اوضاع و احوالی یکی از کسانی که می کوشد تا با سوء استفاده از تجربه ی تلخ و ناگوار مردم ایران به تطهیر جنایات وخیانت های خاندان پهلوی بپردازد ، آقای رضا پهلوی می باشد . وی خود را فردی دموکرات و طرفدار حقوق بشر معرفی می کند که گویا در صدد است مردم ایران را (البته با پولهای سازمان جاسوسی آمریکا ، اسرائیل و عربستان سعودی ) به سوی دموکراسی و حکومت قانون هدایت نماید . این آقای دموکرات از تاریخ 2500 سالۀ شاهنشاهی ایران صحبت می کند ولی وقتی از او در بارۀ کودتای پدرش سئوال می کنند در جواب می گوید من نمی توانم به این سئوال جواب بدهم چونکه در آن دوران هنوز به دنیا نیامده بودم . آقای رضا پهلوی و هوادارانش با استفاده از ابزارها و امکانات تبلیغی فراوانی که در اختیار دارند از جمله تلویزیون های ایران اینترنشنال و من و تو و تلویزیون های لوس آنجلسی با تحریف و دروغ ، سعی در بزک کردن چهره ی آلوده ی سلسله ی پهلوی را دارند . چنان از آن ” عصر طلائی ” و ” بهشت عدن ” ساخته شده توسط پهلوی ها صحبت می کنند که آهِ حسرت از دل هر بیننده و شنوندۀ ناآگاه را بخاطراز دست رفتن چنان موهبت عظیمی، بلند می کند . اما واقعیت این است که امروز پسر شاه فراری سودای سلطنت در سر دارد و می خواهد با خاک پاشیدن به چشم مردم مانند پدر و بزرگش با اتکا به دولتهای امپریالیستی به قدرت سیاسی دست یافته واورنگ شاهی را مجددا به خاندان پهلوی باز گرداند . فردا پنجشنبه 9 آبان 1398 ش. مصادف است با نودوپنجمین(95) سال انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی . من به همین مناسبت و هم برای به چالش کشیدن تبلیغات دروغین پهلوی طلبان ، در اینجا فقط شمه ای کوچک ازیک مقطع تاریخ ایران یعنی مقطع انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی را خیلی مختصر ولی مستند به تصویر می کشم تا روشن شود بنیانگذار سلسله ی پهلوی با اتکا به چه شیوه های سخیفی به قدرت رسید و چگونه مشروطه و دموکراسی ایران را در زیر چکمه های نظامیانش پایمال کرد . ناگفته نماند که از آغاز پیروزی مشروطیت تا این زمان یعنی سال 1304 ش.در ایران دموکراسی نیم بندی حاکم بوده است . احمد شاه ، شاه غیر مسئول بوده و زیاد در کارهای مملکتی دخالت نمی کرد ؛ در سطح جامعه نیزآزادی مطبوعات و احزاب وجود داشت و در مجلس هم ،جناح ها و فراکسیون های مختلف آزادانه با هم به رقابت پرداخته ،اظهار نظر کرده و نهایتا تصمیم گیری می کردند . اینک در اواخر مجلس پنجم ، هواداران پدر بزرگ رضا پهلوی( که مهمترین و شناخته شده ترین شان آنگلوفیل بودند) می خواهند به هر طریقی که شده حتی با زور و تهدید و نقض نظامنامه ی مجلس یک ” اکثریتی ” ایجاد کرده تا هر چه زودتر انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی را عملی سازند . آقای ملک الشعرای بهار در جلد دوم کتاب ” تاریخ احزاب سیاسی ایران ” صفحات 281 و 282می نویسد : ” آقای اخگر از اعضای سابق اقلیت مجلس ، اینک وارد فراکسیونی به نام اتفاق شده و به همراهی آقای کی استوان ، وکیل بندر پهلوی ، لایحه ای … تقدیم مجلس نمودند . .. ماده واحده – مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضا خان پهلوی واگذار می کند . تعیین تکلیف قطعی حکومت موکول به نظر مجلس موسسان است که برای تغییر مواد36-37-38و40 متمم قانون اساسی تشکیل می شود ” . آقای بهار می افزاید ” این ماده واحده از طرف همان کسان و مرحوم داور تهیه و در زیر زمین قصر رئیس الوزرا روی میز گسترده شد و بنای آوردن وکیل و تقاضای امضاء به میل و خواهش و عنف و تهدید آغاز گردید ؛ و تا روز 7 آبان (1304 ش. من ) موفق شدند که هشتاد و چهار نفر از اعضای فراکسیونها را که زورشان رسیده بود ، به پای میز تاریخی که مقدرات کشور ایران را تعیین می کرد ؛ بکشانند ” . آقای بهار که یکی از اعضای اقلیت مجلس بود در جلسه ی عصر 7 آبان بعنوان مخالف صحبت می کند . قبلا هواداران و ادارۀ پلیس تحت امر رضا خان میرپنج طی جلسه ای تصمیم مهمی گرفته بودند . قرار گذاشته بودند هر کس از اقلیت در مخالفت با تغییر قانون اساسی و سلطنت صحبت کرد، کشته شود . آقای بهار بعد از این سخنرانی ، مجلس را ترک نکرده و به یکی از اطاقهای مجاور برای سیگار کشیدن می رود . در این موقع آقای حاج واعظ قزوینی مدیر دوجریده نصیحت و رعد از قزوین که برای رفع توقیف نشریه اش به تهران آمده بود وارد محوطه ی مجلس می شود .آقای قزوینی انتقادهائی از اعمال نظامیان در شهرستانها کرده و به همین جهت جریده اش توقیف شده بود .او به همراه یکی از دوستانش برای تماشای مباحثات مجلس به بهارستان آمده بود . دوستش بلیط داشته وارد شده و حاج واعظ به دنبال تهیه ی بلیط میرود که در این حین به علت شباهت ظاهری با آقای بهار ،در آنجا اشتباها به جای وی توسط عمال رضا خان ترور می شود . اکنون دنباله ی بحث را از زبان آقای بهار در باره ی جلسۀ تاریخی و سرنوشت ساز صبح روز شنبه 9 آبان 1304 شمسی را پی می گیریم : ” این روز تاریخی با نهیب مرگ و فشار قوه ترور نظامی آغاز گردید . جسد واعظ قزوینی هنوز تازه بود … باور کنید همه را بیم و رعب فرا گرفته بود . اگر به نطق آقایانی که در روز 9 آبان به نام مخالفت با ماده واحده ایراد کرده اند دقیق شوید ،علامت کمال ملاحظه و تاثیر ترور و وحشت را خواهید دید . از هر سطری بوی خوف و رعب می آید ” . آقای بهار یادآوری می کند که : ” … مستوفی الممالک رئیس مجلس استعفا داده بودو طبق ماده 11 نظامنامه داخلی مجلس، بایستی بعد از استعفای رئیس مجلس ، در ظرف سه روز،مجلس برای خود رئیس تازه انتخاب کند و از آن پس که مجلس کامل شد، به کارهای قانونی بپردازد .همانطور که اگر عده کافی نباشد یا نصف به علاوه یک از نمایندگان رای نداده باشند،هیچ قانونی قابل طرح و قابل قبول نیست، همان قسم هم باید مجلس رئیس داشته باشد و اگر رئیس نداشت،مجلس ناقص است و در چنین مجلسی هیچ لایحه قانونی قابل طرح و قبول نخواهد بود ” . آقای مستوفی الممالک رئیس مستعفی مجلس صبح روز 9 آبان نظر دکتر مصدق در مورد شرکت یا عدم شرکت در مذاکرات مجلس را می پرسد و می گوید : ” آقایان (اعضای اقلیت مجلس – من) صلاح ندانستند که امروز در مجلس حاضر شویم، چون من در این مسئله تردید دارم خواستم دراین مورد با جناب عالی هم مشورت بکنم که آیا به مجلس برویم یا نه؟ دکتر مصدق در جواب اظهار می دارد که به توپچی و سرباز سال ها مواجب می دهند که یک روز به کار بیاید و از مملکتش دفاع کند،به وکیل هم دو سال مواجب می دهند برای این که یک روز به کار مملکت به خورد و از قانون اساسی دفاع بکند،اگر ما امروز به مجلس نرویم به وظیفه ی نمایندگی خود رفتار نکرده ایم … ” . – تاریخ بیست ساله ایران . حسین مکی . جلد سوم . ص465- . یکی از نمایندگان مخالف در جلسه ی 9 آبان مجلس شورا سید حسن مدرس بود که چند بار اخطار قانونی داده و سپس جلسه را ترک می کند . منظور مدرس از اخطار قانونی این بود که مجلس رئیس ندارد و بنابراین حق تصویب هیچ قانون و لایحه ای را ندارد . سه نماینده ی دیگر اقلیت یعنی آقایان سید حسن تقی زاده ، حسین علاء (علایی) و یحیی دولت آبادی هم به علت جو ارعاب حاکم مختصر مخالفتی کرده و سپس جلسه را ترک می کنند . آخرین نمایند ۀ اقلیت یعنی دکتر محمد مصدق تنها کسی بود که با شجاعت تمام مخالفت خود را با لایحه ی ” ماده واحده ” اعلام می کند . مجبورم برای کسانی که آشنائی کمتری با تاریخ معاصر دارند، خاطر نشان کنم که رضا خان درمقطع مورد بحث ما ، هم نخست وزیر و هم فرمانده کل قوا بوده است . و چون در قانون اساسی مشروطیت ، شاه مقام غیر مسئول بوده است ،پس بنابراین رضا خان یا می بایستی به همان پست اجرائی نخست وزیری اکتفا می نمود و داعیۀ سلطنت را از فکر بدور می کرد و یا شاه غیر مسئول (سلطنت می کرد نه حکومت ) می شد و از مسئولیت رئیس الوزارئی استعفا می داد. به هر حال آقای دکتر مصدق پس از تمجید از برخی اقدامات سردار سپه از جمله برقراری امنیت درکشور می گوید : ” اگر آمدیم و گفتیم خانواده قاجاریه بد است، بسیار خوب، هیچکس منکر نیست باید تغییر کند ؛ …البته امروزکاندیدای مسلم شخص رئیس الوزراء است . خوب آقای رئیس الوزراء سلطان می شوند و مقام سلطنت را اشغال می کنند .آیا امروز در قرن بیستم،هیچکس می تواند بگوید یک مملکتی مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟… پادشاه،رئیس الوزراء وحاکم و همه چیز است .این ارتجاع و استبداد صرف است و خوب حالا آقای رئیس الوزراء پادشاه شد،اگر مسئول باشد که ما سیر قهقرائی می کنیم . امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی ها می خواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار بشود ! گمان نمی کنم که در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد !… شاه هستند ،رئیس الوزراء هستند،فرمانده کل قواهستند . بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنند وآقا سید یعقوب(ازنمایندگان مجلس هوادار سردارسپه- من-) هزار فحش به من بدهدزیر بار این حرفها نمی روم،بعد ازبیست سال خونریزی…” . عده نمایندگان حاضر در جلسه 85 نفربود وماده واحده به اکثریت 80 رای تصویب گردید .
نحوه ی اخذ رای از نمایندگان مجلس در زیر زمین قصر سردار سپه از زبان یحیی دولت آبادی یکی دیگر از نمایندگان عضو اقلیت مجلس . آقای دولت آبادی در جلد چهارم کتاب ” حیات یحیی ” صص1-382 می نویسد:” …شب است ساعت ده،درحیاط را میزنند.صاحب منصبی است میگوید…شما را احضارکرده اند…ناچار روانه شده نزدیک نصف شب است به منزل سردارسپه می رسم…قراول ایستاده است …میگوید بروید در زیرزمین تکلیف شما معین می شود …ناچار می روم به اطاق زیرزمین. جمعی از نمایندگان وصاحب منصبان نظام و نظمیه دراطراف نشسته میزی در وسط است و روی میز ورقه ایست. به محض نشستن یاسائی نماینده سمنان ورقه رابرداشته بدست من داده ،میگوید امضاء کنید . ورقه را میخوانم و می فهم مطلب چیست و می بینم مابین شصت و هفتاد نفر از یکصد و بیست نفر نماینده آنرا امضاء کرده اند. دیدن این ترتیب وعنوان…طوری مرا منزجرساخته است که هر پیش آمد ناگواری را بر این حال ترجیح می دهم. ورقه را روی میز میگذارم. نماینده سمنان با تشدد می گوید امضاء کنید. جواب می دهم اگر رائی داشته باشم در مجلس شورای ملی می دهم و نه در این سردابه .وی می گوید اگر امضاء نکنید بد خواهد شد. اینجا من صدای خود را بلند کرده می گویم مرا تهدید می کنید از این بدتر برای من چه می شود … میرزا علی اکبر داور… چون یقین می کند امضاء نخواهم کرد به حاضرین رو کرده و می گوید اجازه بدهید با فلانی در باغچه گردش کرده برگردیم هر دو درآمده ونگارنده با وسیله نقلیه یکی از دوستان که اتفاقا میرسد خود را به منزل می رساند” .
آقای حسین مکی در کتاب ” تاریخ بیست ساله ایران – انقراض قاجاریه ، تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی” جلد سوم ص549 در باره ی انتخابات مجلس موسسان – که گویا قرار است در باره ی مصوبه ی مجلس شورا و تغییر موادی از قانون اساسی(برای انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی) تصمیم گیری کند – می نویسد : ” … در تهران و شهرستانها از طرف عمال سردارسپه و مامورین شهربانی و قشونی فعالیت زیادی می شد .کسانی حق داشتند انتخاب شوند که در (لیست) و صورت اسامی دولت صورت داده شده بودند. این لیست را شهربانی و داور و چند نفر دیگر تهیه کرده بودند … به همین جهت افرادی که در موقع تغییر سلطنت روی موافقی نشان نداده بودند انتخاب نشدند “. آقای مکی در ادامه اسامی نمایندگان فرمایشی مجلس موسسان را ذکر می کند . جالب است بدانید یکی از این نمایندگان فرمایشی که برای تغییر قانون اساسی و انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی برگزیده شده است ،آقای سید ابوالقاسم کاشانی معروف است که بعدها نقش مهمی در سرنگونی دولت ملی آقای دکتر محمد مصدق ایفا می نماید .آقای پروفسور یرواند آبراهامیان نیز در کتاب ” ایران بین دو انقلاب ” در صفحات 125 و 126 در بارۀ شیوۀ عمل سیستم دیکتاتوری رضا شاه می نویسد : ” رضا شاه مجهز به ارتش،بوروکراسی و حمایت دربار، می توانست سیطره مطلق بر نظام سیاسی اعمال کند . در بیست سال پیش از آن،ازمجلس ملی اول تا پنجم،سیاستمداران مستقل در شهرها فعالیت می کردند و در روستاها اربابان رعایای خود را به پای صندوق رای می راندند . اما در شانزده سال بعد،از مجلس ملی ششم تا سیزدهم،نتیجه هرانتخابات و به این ترتیب ترکیب هر مجلس را شاه تعیین می کرد.روال کار او این بود که به کمک رئیس شهربانی فهرستی از کاندیداهای نمایندگی مجلس را تهیه و به وزیر کشور ابلاغ کند. وزیر کشور هم همین نامها را به استانداران استانها ارسال می کرد . استاندار نیز فهرست را به انجمنهای نظارت بر انتخابات که پر از کارمندان وزارت کشور بود و به کار رای گیری نظارت می کرد،تحویل می داد … حال که مجلس به مهری لاستیکی تنزل یافته بود،شاه می توانست وزیران کابینه را دستچین کند …رضا شاه… اول نخست وزیر وهمه وزرایش را تعیین می کرد و سپس به مجلس می فرستاد … همه کابینه های این دوره از تصویب مجلس گذشتند و همه سر کار ماندند تا وقتی که نه اعتماد مجلس بلکه اعتماد شاه از آنان سلب شود . رضا شاه برای تضمین قدرت مطلق خود،روزنامه های مستقل را تعطیل کرد،مصونیت پارلمانی را از نمایندگان سلب کرد و باز مهمتر از آن،احزاب سیاسی را از بین برد ” . خیلی از متقدمین آقای آبراهامیان نیز حقایق بالا یعنی تحکیم و گسترش تدریجی دیکتاتوری بنیانگذار سلسلۀ پهلوی را هریک به زبان و سبک و سلیقۀ خود بیان کرده اند . با این وجود اما هستند کسانی نظیر آقای سیروس غنی که علیرغم علم و آگاهی به این مسائل در کتاب ” ایران. برآمدن رضا خان . برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها ” ،(کتاب مرجع خیلی از طرفداران دیکتاتوری رضا خان ) ترجمه حسن کامشاد، در صفحات 373 و 374 با بی انصافی تمام می نویسد : ” در زمستان 1304 تمامی نقاط ایران آرام و حیثیت رضا خان در اوج بود .کلمه ای انتقاد علنی از او نمی شد ” . وقتی رضا خان شخصا با مشت فک روزنامه نگار منتقد را خرد می کند ، وقتی میرزاده عشقی و واعظ قزوینی ها ترور می شوند و صاحب منصبان نظامی و انتظامی صاحب جان و مال مردم می شوند ، طبیعی ست که انتقادها به زیر زمین منتقل می شود . تاسف آور است کسی که سالیان متمادی در غرب تحصیل و زندگی کرده و با دموکراسی غرب آشنائی دارد ، با چنین سفسطه هائی در اواخر قرن بیستم در توجیه دیکتاتوری رضا خان بر می آید . باری در تاریخ 15 آذر 1304 مجلس موسسان ( با آن نوع از انتخابات که ذکرش در بالا گذشت) انتقال سلطنت به سردار سپه را تصویب کرد . با انتقال سلطنت به پهلوی ، نزدیک به بیست سال تلاش و جانبازی مردم ایران برای برقراری و تثبیت دموکراسی با شکست و ناکامی روبرو گردید . در شانزده سال بعدی ، مردم ایران و فعالین سیاسی و کارگری دچار دیکتاتوری خشن رضا خان میرپنج و فرماندهان نظامی ایالات و ولایات بودند تا این که در سوم شهریور 1320 با ورود نیروها ی متفقین به ایران ، حکومت پوشالی پدر بزرگ آقای رضا پهلوی در هم شکسته می شود . این اولین مرحله از تعطیلی تجربه ی دموکراسی در ایران به وسیله ی یکی از اعضای خاندان پهلوی می باشد . دومین مرحله ی براندازی دموکراسی و حکومت قانون توسط کشورهای امپریالیستی آمریکا و انگلیس صورت گرفت . در آن زمان مردم ایران بر علیه پدر آقای رضا پهلوی برخاسته و او از ترس جان به ایتالیا فرار کرده بود . کشورهای امپریالیستی در 28 مرداد سال 1332 با سرنگونی حکومت مردمی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق ، شاه فراری و وابستۀ خود را بر سر کار آوردند . محمد رضا پهلوی به سان پدرش با تکیه به سرنیزۀ ارتش و سازمانهای امنیتی در 25 سال بعدی با ایجاد خفقان ،بگیر و ببند ،اعدام ، شکنجه ، دزدی و غارت اموال عمومی بر کشورمان حکومت کرد تا اینکه در قیام 57 طومار سلسلۀ پهلوی برای همیشه برانداخته شد . امروزه اسناد و مدارک فراوانی از دزدی های کلان خانوادۀ پهلوی در دست است .بابا بزرگ رضا پهلوی که به قول معروف در هفت آسمان یک ستاره نداشت ،در مدت کوتاهی با دزدی و تصاحب زوری اموال مردم و دولت به یکی از بزرگترین مردان ثروتمند جهان تبدیل شد . پدر و مادر و عمه اش اشرف و خواهرش شهناز نیز تا توانستند این مملکت را چاپیده و ثروت های باد آورده را در بانکهای خارج روی هم تلنبار نمودند . ثروتی که امروز در اختیار فرح و رضا پهلوی است به دهها میلیارد دلار سر می زند که نتیجۀ چپاول دسترنج کارگران و زحمتکشان کشورمان می باشد . آنوقت فردی از خانواده ای با چنین سوابق مشعشع دم از حقوق مردم ، ایران دوستی ،عدالت و دموکراسی و تصاحب کشور صحبت می کند .آقای رضا پهلوی باید بداند که سلطنت در کشور ما برای همیشه به تاریخ سپرده شده و دیگر باز نخواهد گشت .این را حتی کشورهای حامی این آدم مفلوک و نادان هم می دانند . این کشورها از رضا پهلوی به عنوان اهرم فشاری علیه جمهوری قرون وسطائی حاکم بر ایران استفاده می کنند . آقای رضا پهلوی و سایر پهلوی طلبان در مبارزات کارگران و زحمتکشان کشورمان بر علیه جمهوری جنایتکار اسلامی هیچ جایگاهی ندارند و قطعا مردم ایران برای سومین بار فرصت و امکان نابودی نتایج مبارزات دموکراتیک و عدالت طلبانۀ خود را به این خانوادۀ پلید ، فاسد وابسته به امپریالیسم را نخواهند داد . در این هیچ شکی نیست .
افشانی نقده
آبان 1398/ 30 اکتبر 2019