اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

تجربه خودمدیریتی دموکراتیک «روژاوا» پیروز میدان خواهد بود.

«روژاوا » نمونه ای است تاریخی درمیان جنبش هائی که درسراسر کشورهای خاورمیانه بخون کشیده شدند. اما برغم شکست های موقتی، باردیگر ققنوس وار ازخاکسترخود برمیخیزند، خیابانها و میدانها را به تصرف خود درمیاورند. قیامهای اخیر درسودان، مصر، لبنان،عراق واعتراضات واعتصابات درایران…نمونه های بارزی هستند.

ماهیت و مضمون همه این جنبشها از همان آغاز تا کنون مشترک بوده است . پایان دادن به ساختارهای اقتصادی وسیاسی که با روند تکامل جامعه و توقعات توده های مردم، خوانائی ندارند .ساختارهائیکه برای توده های تحت ستم واستثمار، بقول معروف نه به بارهستند ونه بدار. سازش بین ایلات وعشایرو سران قبایل و مذاهب ،احزاب دست نشانده ودست ساز، که همچون مافیا شریانهای اقتصادی این جوامع را دردست گرفته اند و قدرت وثروت حاصل از دسترنج توده ها و غارت منابع زیرزمینی وروی زمینی را بین خود تقسیم میکنند .این مافیاها درچهارچوب مناسبات سرمایه داری خود راتجسم «دولت ملی» میدانند ،درعین حال کارگزار سرمایه جهانی و بانک ها وشرکت های چند ملیتی حاکم براقتصاد ومالیه جهان هستند.

سلطه طولانی مدت استعمار و تقسیم وبازتقسیم  این سرزمین ها بین دول پیروز جنگ جهانی اول ومتوقف شدن رشد اقتصادی واجتماعی نرمال برای گذار به یک جامعه بورژوائی … به پدیداری حاکمیت هائی دراین منطقه منجرشده است که میتوان آنها را «همبود» نام نهاد. حاکمیت هائی که عمدتا  محصول سازش ازبالای سران قبایل ، مذاهب، عشایروافراد بانفوذ اقشار صاحب مال وثروت هستند که هرکدام بفراخور موقعیت خود به یک ویا چند کشورامپریالیستی و دول مرتجع منطقه وابسته هستند .توده های مردم این مناطق بلحاظ ترکیب ملی ،مذهبی و طبقاتی ،همواره تحت ستم ملی ،جنسی و طبقاتی و مذهبی بوده وهستند.ازاین رو از ابتدای شکلگیری این کشورها ،استبداد ،غارت وتشدید ستم واستثمار  به همراه ترویج عقاید خرافی و مذهبی وفرقه ای،ودامن زدن به این اختلافات، روشی بوده است که بدینوسیله حاکمان محلی وکشورهای امپریالیستی، این مناطق را تحت کنترل مطلق، اداره کرده اند . سرکوب مداوم احزاب و تشکلهای چپ و رادیکال و مدافع منافع کارگران وزحمتکشان ،باعث شده تا درفقدان تشکل وتحزب، قیامهای متعددی که دراین مناطق با خواست ازادی برابری ورفع ستم های ملی و طبقاتی ویا تبعیضات جنسیتی  شکل گرفته اند، سریعا سرکوب شوند و یا ازطریق فعال نمودن اختلافات فرقه ای، ملی و مذهبی و عشیره ای، جنبش توده ای برای آزادی ، رفاه  و برابری رابه سوی درگیریهای داخلی سوق داده وسرانجام فرو خوابانده شوند.

با گسترش جهانی سازی سرمایه داری و نئولیبیرالیسم، خاندانها و گروه های حاکم براین کشورها با قرض گرفتن ازبانک جهانی و صندوق بین المللی پول، به کارگزاران نهادهای سرمایه جهانی درپیاده کردن سیاستهای نئولیبیرالیستی و تحمیل ریاضت اقتصادی وبهره کشی بی حد وحصر ازتوده های کارگر وزحمتکش ومحروم ،به الیگارشیهائی تبدیل شدند که ازطرق رانت ،فساد وتصاحب مراکز تولید و تجارت وتقسیم آن درمیان باندهای وابسته بخود، عمده ثروت کشور را درید اختیارخود گرفته اند. درحالیکه میلیونها نفر بیکار، بی مسکن و فاقد تضمین شغلی، شاهد ثروت اندوزی ودزدی وغارتگری گروه حاکم  ووجود شکاف عظیم طبقاتی درجامعه هستند . بهار عربی درواقع آغاز قیامهای توده های کارگرو زحمتکش این کشورها برعلیه چنین ساختارهائی با امید دگرگونیهای بنیادی بود . که درفقدان تحزب وتشکل و بویژه درنبود احزاب چپ انقلابی  با دخالتهای دول امپریالیستی و دولتهای مرتجع منطقه که هرکدام بدنبال تامین منافع خود بودند ،به سمت جنگهای داخلی ،فرقه ای ونیابتی رانده شدند وبا راه انداختن کشتار و ویرانی و آوارگی میلیونها نفر، درهم کوبیده شدند.

اعتراضات اجتماعی در سوریه

وضغیت سیاسی و اجتماعی سوریه نیز جدا ازوضعیت سایرکشورهای خاورمیانه نبوده ونیست . کودتای حافظ اسد با پرچم ناسیونالیسم در1970نتوانست بمثابه نماینده سیاسی یک طبقه اجتماعی شکل گرفته (دراینجا بورژوازی) باساختارسیاسی مترتب برآن ظاهر شود. بلکه با تسلط اسد بردستگاه نظامی امنیتی، زیرچتر حزب بعث ،همبودی را سازمان داد که خاندان اسد درراس آن قرارگرفت وبیش از چهل سال با مشتی آهنین به حفظ واداره کشور تا برآمد بهار عربی ادامه دادند وهنوزهم برسرقدرتند. درزیرحاکمیت خاندان اسد وگروه های وابسته به آنها درسوریه، همه احزاب و تشکلهای مستقل سرکوب وهرصدای آزادیخواهی درگلو خفه میشد.دراین میان توده های زحمتکش کرد درشمال سوریه، حتی بعنوان شهروند نیز برسمیت شناحته نمیشدند .

باوزیدن نسیم بهارعربی درسوریه و  شروع تظاهرات توده ای، مردم قیام کننده ازیکطرف با سرکوب نیروهای نظامی وامنیتی رژیم سوریه مواجه شدند وازطرف دیگر موقعیت ژئوپلتیک سوریه  قدرت های رقیب جهانی ومنطقه ای را وارد میدان نبرد برسر کسب موقعیت برتر نمود. بدین ترتیب برآمد توده های تخت ستم واستثماردرفقدان تشکل و تحزب ورهبری انقلابی درگرداب جنگهای نیابتی و دخالتهای امپریالیستی گرفتارشد. قیام توده های مردم با صدها هزارکشته ومیلیونها آواره وویرانیهای بی حد وحصردرخون غرقه شد.درحالیکه آزادی ، برابری، رفاه و پایان دادن به حکومت الیگاریشی حاکم ودگرگونی درمناسبات اقتصادی وسیاسی، از جمله خواسته ها واهداف مهم اعتراضات واجتماعات اولیه بود . نود ونه درصدیها،علیه یک درصدیهائی که به شیوه مافیائی دست دردست انحصارات امپریالیستی و موسسات بانکی توده های مردم را ازهرگونه شراکت دراداره امور بدور نگهداشته بودند.

خود مدیریتی رژاوا

جنبش رژاوا که تحت عنوان «خودمدیریتی دموکراتیک» درچنین شرایطی شکل گرفت ودرفرصت مناسبی که با خروج نیروهای نظامی اسد ازمنطقه بدست آمد، اعلام موجودیت کرد،همچون همه جنبشهای اجتماعی سالهای اخیر درخاورمیانه وسایر کشورهای جهان، ازهمان مضمون رهائی بخش وضد نظام اقتصادی وسیاسی حاکم برخوردار بود. اما جنبش رژاوائیها از ویژگی وامکاناتی برخورداربود که سایر جنبشها چه درسوریه وچه درسایر کشورهای منطقه ازآن برخوردار نبودند .توده های مردم ساکن رژاوا شامل کردها دراکثریت  به همراه ترکمن ها ،عرب ها ، سوریانیها ،مسیحیان و گروه های قومی و مذهبی مختلف ساکن این منطقه، ازاین شانس برخورداربودند که ازهمان آغاز اعتراضات توده ای تحت آموزش کادرهای یک حزب منسجم و باتجربه ودارای انسجام سیاسی ونظری(پ-ک-ک) خودرا حول پلاتفرمی دموکراتیک سازمان داده و به سازمانیابی ازپائین، یا همان خود مدیریتی دموکراتیک ،تحقق بخشند.آنها بدون تردید دگرگونی های سوسیالیستی را دردستورنداشتند وباتوجه به فقدان ملزومات اقتصادی وسیاسی برای سوسیالیسم  وساختارهای موجود دراین منطقه، نمیتوانستند چنین هدفی را متحقق کنند.ونیزبرغم تمامی انتقاداتی که به این حزب،خط سیاسی و اندیشه های رهبری آن درباره مسائل جامعه شناسی ومبانی تئوریک آن درتبیین جوامع کنفدرالیسم دموکراتیک مطروحه از طرف آنها داشته باشیم ،اما جدا دانستن این جنبش ونتایج آن ازرهبری سیاسی و انکارآن، اگرازروی ناآگاهی نبوده باشد ناشی ازیک دیدگاه خرده بورژوائی فرقه گرایانه نهادینه شده یا تحتئه آگاهانه وجود رهبری سیاسی واهمیت آن درشکلگیری خود مدیریتی روژاوا است . آزمون خود مدیریتی مبتنی بر کانتون ها وشوراهای مردمی، ساختارسیاسی سکولار و برابری طلب وفرا قومی ومذهبی که موجودیت خود را درمیان جنگ و خونریزی  وتنش ها و منازعات مختلف درتحقق خواست ها ومطالبات توده های محروم حفظ نمود. بدون رهبری سیاسی و آمادگی لازم برای استفاده ازفرصت ها درمنطقه ای پرآشوب و بسیار سنتی و عقب نگهداشته شده، امکان ناپذیرمیبود .تحت این رهبری با کادرهای آزموده وباتجربه، تسلیح توده ها،اجرای برابری زن ،تامین حقوق اقلیت های ملی قومی زبانی ومذهبی سازمانیابی ارگانهای توده ای.. پایه های اتحاد قدرتمندی  را بوجود آورد تا زنان ومردان توانستند دوشادوش هم درمبارزه با جریانات خونریز، نظیرداعش و سنت های ارتجاعی مردسالار محلی، الگوی نوینی را برای اداره جامعه ارائه کنند .همین نقطه قوت بسیارمهم ازیک طرف جنبش را ازپشتیبانی افکارعمومی جهان برخوردارکرد، ازطرف دیگر مخالفت و تنفر نهان وآشکار دول مرتجع وقدرت های متنازع جهانی درمنطقه را درپی داشت .

برای هرعنصرآگاهی که سرنوشت رژاوا وتحولات منطقه را با مسئولیت دنبال میکرد . همچنین برای رهبران خودمدیریتی رژاوا (آنچنانکه خود قبل ازاین بارها اعلام کرده بودند)از پیش معلوم بود که نه کشورهای مرتجع منطقه ونه قدرتهای جهانی با استقرار واستمرارالگوی سیستم خودمدیریتی دررژاوا موافقت نخواهند کرد.ودراین میان دولت اردوغان که ازهمان آغاز باشکل گیری خودمدیریتی دموکراتیک دررژاوا اعلام دشمنی کرد، دنبال فرصت مناسبی بود تا فرمان لشکرکشی به این منطقه را باهدف امحاء سیستم خودمدیریتی و اجرای سیاست تغییرجمعیتی و ژنوساید درمورد کردها را صادر کند.

سرانجام روند تحولات منطقه و بند و بست پشت پرده ترامپ واردوغان، با موافقت ضمنی سایر قدرتهای درگیردرمنطقه، اردوغان فرمان حمله ددمنشانه ارتش ترکیه به رژاوا را صادر کرد. درهمان روزهای اول بمبارانهای وحشیانه و یورش گروه های ارتجاعی مورد پشتیبانی ترکیه به همراه ارتش این کشور، صدها نفر کشته وهزاران نفرزخمی وبیش از سی صد هزاراز توده های مردم آواره شدند . اما این حمله بلافاصله بامخالفت افکارعمومی مترقی جهان مواجه شد.اردوغان که با مقاومت نیروهای مردمی رژاوا ازیک طرف ومخالفت افکارعمومی جهان از سوی دیگر مواجه شد، با تنظیم توافقنامه ای باروسیه توقف عملیات نظامی را اعلام کرد.مفاد این توافقنامه شرایطی را برای نیروهای خودمدیریتی دموکراتیک رژاوا دیکته میکند که عملا ناظربراهداف اردوغان وقدرتهای دخیل درمنطقه میباشد،آمریکا نیز درتحقق همین هدف ازکردها میخواهد به سمت بیابانهای جنوب که وچاه های نفت کوچ کنند.دراین مطلب فرصت آنالیز اهداف وبرنامه های دول امپریالیستی ونتایج آن نیست. واینکه روند تحولات چه نتیجه ای دربرخواهد داشت قابل پیشبینی نیست ولی یک چیز محرز است وآن اینکه این جنبش پشتیبانی افکارعمومی جهان بویژه کشورهای منطقه مخصوصا چهارپارچه کردستان را باخود دارد ومشروعیت مبارزات رژاوا وخود مدیریتی مستقردرآن، ازالگوی خودمدیریتی بامضمون مترقی ورهائی بخش درچهارچوب ساختارهای نسبتا سنتی عقب مانده ناشی میشود که توده های محروم این منطقه درحد مقدورات تاریخی محل، توانستند درمبارزه ای بی امان وخونین ودلاورانه آنرا به بوته آزمون عملی بگذارند. توده های مردم را به حقوق وتوانائیهای خود آگاه سازند .تا وقتی که این جنبش خصلت مترقی، دموکراتیک ورهائی بخش خود را حفظ کرده باشد ورهبری آن چه درمیدان عمل وچه دردیپلماسی، استقلال خود را حفظ نمایند و تلاش کند به جای امید بستن به کرامات این ویا آن دولت امپریالیستی و یا منطقه ای ،خواست ها ومطالبات خود را با خواست ها ومطالبات سایرجنبشهای اجتماعی برعلیه نظامات حاکم درمنطقه هماهنگ سازد ،درآنصورت علیرغم شکست ها و عقب نشینیهای ناگزیردربرابر ارتش اردوغان ،اسد وامثال آنها، ودسیسه ها وبند وبست های دول امپریالیستی، ازآمریکا گرفته تا روسیه وغیره، پیروز میدان خواهند بود. بدون تردید این تجربه دربیداری توده های تحت ستم واستثمار منطقه ومبارزات آنها برای پایان دادن به ستمهای عدیده ملی ،جنسی وطبقاتی نقش موثری بازی خواهد کرد.سرنوشت سیستم خودمدیریتی دموکراتیک رژاوا علاوه برحفظ استقلال ازدولتهای امپریالیستی ودول مرتجع منطقه، به تدام مبارزه واستمرارحمایت توده های کارگروزحمتکش مردم منطقه وجهان گره خورده است.

یدی شیشوانی

مهر1398

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.