سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
“یاغی”: جستجوی هویت در میان موسیقی، خشونت و جنگ – معرفی فیلم
فیلم Rebel (یاغی)، ساختهی عادل العربی و بلال فلاح، روایتی تکاندهنده و پیچیده از سرنوشت دو برادر مراکشیتبار در اروپا است که یکی در سوریه و دیگری در بلژیک با نسخههای مختلفی از خشونت، کنترل و بحران هویت مواجه میشوند. فیلم با ترکیب ژانرهای مختلف، از درام اجتماعی گرفته تا سینمای جنگی و حتی عناصر موزیکال، تلاش میکند تصویری همهجانبه از عواملی که جوانان مهاجر را در اروپا به حاشیه میرانند و در نهایت برخی از آنها را به دام گروههای بنیادگرا و افراطی میاندازند، ارائه دهد.
کمال، شخصیت اصلی فیلم، در بلژیک زندگی میکند و همانند بسیاری از جوانان مهاجر در اروپا، با مشکلات اقتصادی، تبعیض و بحران هویت روبهرو است. او که استعداد و علاقهی زیادی به موسیقی رپ دارد، در دنیایی زندگی میکند که حاشیهنشینی اجتماعی، فرصتهای محدود و نگاه تبعیضآمیز جامعهی میزبان، او را به سمت خلاف و درگیریهای خیابانی سوق داده است.
فیلم در همان آغاز، کمال را در تقابل با پلیس بلژیک نشان میدهد. این درگیریها صرفاً یک برخورد فردی با قانون نیست، بلکه بخشی از تجربهی گستردهتر بسیاری از مهاجران در اروپا است که اغلب از سوی سیستم قضایی و پلیس هدف قرار گرفتهاند. کمال به عنوان یک جوان مهاجر، در جامعهای که او را به عنوان یک «دیگری» میبیند، نه میتواند به طور کامل در فرهنگ اروپایی ادغام شود و نه هویت مراکشیاش را به شکل اصیل حفظ کند. این سردرگمی هویتی، که در بسیاری از جوانان نسل دوم مهاجران مشاهده میشود، زمینهی شکلگیری بحرانهای عاطفی و اجتماعی در زندگی او را فراهم کرده است.
در سوی دیگر ماجرا، نسیم، برادر نوجوان و کوچکترکمال، در بلژیک زندگی میکند و با مادرشان بزرگ میشود. برخلاف کمال که در دنیای موسیقی و خلافکاریهای خیابانی درگیر است، نسیم بیشتر در محیط مدرسه و فضای مجازی تحت تأثیر قرار میگیرد. فیلم بهخوبی نشان میدهد که چگونه تبلیغات گروههای افراطی مانند داعش، دقیقاً بر روی همین بحران هویت کار میکند و تلاش دارد با ارائهی یک تصویر فریبنده از «برادری اسلامی»، جوانانی را که از جامعهی میزبان احساس طردشدگی دارند، جذب کند.
تغییر رفتار نسیم، نشاندهندهی روندی است که بسیاری از نوجوانان مهاجر در اروپا تجربه میکنند؛ او ابتدا تحت تأثیر ویدئوهای تبلیغاتی داعش قرار میگیرد، سپس نسبت به فرهنگ اروپایی احساس انزجار پیدا میکند و در نهایت به تدریج از خانواده فاصله میگیرد. فیلم تأکید میکند که این روند، لزوماً نتیجهی گرایشهای مذهبی نیست، بلکه ناشی از سرخوردگی و جستجوی هویت است. داعش بهخوبی از این خلأ استفاده کرده و با ارائهی یک «پاسخ ساده به مشکلات پیچیده»، این جوانان را به سمت خود میکشاند.
کمال، که خود زمانی از طریق موسیقی و هنر به دنبال ابراز وجود بود، پس از سفر به سوریه، به یکی از ابزارهای تبلیغاتی داعش تبدیل میشود. این بخش از فیلم یکی از جنبههای مهم کارکرد رسانهای گروههای افراطی را نشان میدهد: آنها نهتنها از رسانه برای جذب نیرو استفاده میکنند، بلکه از مهارتهای فنی افراد در جهت تولید ویدئوهای تبلیغاتی بهره میبرند. کمال که زمانی دوربینش را برای ساخت موزیکویدئوهای رپ به کار میبرد، اکنون مجبور است خشونت و وحشت داعش را به تصویر بکشد. این تقابل، نشاندهندهی شکلی از تسلیمشدن در برابر یک سیستم ایدئولوژیک است که از هنر به عنوان ابزاری برای انتشار ترس استفاده میکند.
یکی از مهمترین ویژگیهای روایی فیلم، استفاده از سکانسهایی شبیه به موزیکویدئو است که نهتنها بخشی از داستان را روایت میکنند، بلکه به شکلی استعاری، احساسات و تحولات ذهنی شخصیتها را منتقل میکنند. این سبک، یادآور سینمای تجربی و موزیکال است، اما در Rebel کارکردی فراتر از زیباییشناسی دارد: این صحنهها، تنها برای زیبایی بصری یا ایجاد تنوع روایی نیستند، بلکه به عنوان ابزاری برای بازتاب وضعیت ذهنی شخصیتها به کار میروند. در لحظاتی که کمال یا نسیم درگیر تصمیمهای سرنوشتساز خود میشوند، این صحنههای موزیکال بهعنوان ابزاری برای بیان تضادهای درونی و روانی آنها عمل میکنند. در یکی از صحنههای مهم، کمال در حالی که در سوریه با کابوس خشونت مواجه است، در ذهن خود با موسیقی و حرکات موزون، ناامیدی و اشتیاق گمشدهی خود را بیان میکند انگار آخرین نشانههای انسانیت او از خلال موسیقی مقاومت میکنند.
در یکی از تأثیرگذارترین سکانسها، کمال در حالی که در سوریه در محاصرهی خشونت قرار گرفته، در ذهن خود به یک اجرای موسیقی وارد میشود؛ جایی که با حرکات موزون و ضرباهنگ رپ، آخرین نشانههای هویت قبلیاش را زنده نگه میدارد. این صحنهها نهتنها تضاد بین گذشته و حال او را برجسته میکنند، بلکه نشان میدهند که چگونه هنر میتواند حتی در دل یک دیکتاتوری ایدئولوژیک، به عنوان آخرین پناهگاه فرد باقی بماند.
فیلم Rebel تلاش دارد تصویری عمیق و پیچیده از سرنوشت مهاجران در اروپا و قربانیشدن آنها در بازیهای سیاسی و ایدئولوژیک ارائه دهد. اما در برخی لحظات، همچنان در دام کلیشههایی میافتد که سینمای غرب اغلب دربارهی کشورهای جنوب جهانی و مهاجران ترسیم میکند.
عشق در دل جهنم؛ بارقهای از امید در میان تاریکی
در میان خشونت و سرکوب بیرحمانهی داعش، فیلم Rebel یکی از لطیفترین و در عین حال تراژیکترین بخشهای خود را در قالب داستان عشق کمال به زنی به نام ینان روایت میکند. ینان، زنی جوان است که همانند بسیاری از زنان دیگر، در سایهی وحشت داعش به اسارت گرفته شده و مجبور به زندگی در ساختار مردسالارانهای است که او را از هرگونه انتخاب، آزادی و استقلال محروم میکند. داعش، با تحمیل قوانین سختگیرانه بر زنان، آنان را به ابزاری برای تسلط ایدئولوژیک خود تبدیل کرده است چه از طریق ازدواجهای اجباری با نیروهای این گروه، چه از طریق استفاده از آنها به عنوان نمادهای تبلیغاتی برای جذب جنگجویان خارجی.
اما در میان این سیاهی، رابطهی کمال و ینان نقطهای از امید را به نمایش میگذارد. برخلاف بسیاری از مردان داعش که زنان را تنها بهعنوان دارایی تلقی میکنند، کمال که هنوز در درون خود نشانههایی از انسانیت را حفظ کرده با ینان رفتاری متفاوت دارد. عشق میان این دو نهتنها فرصتی برای نشان دادن لطافت و مقاومت در برابر یک سیستم وحشیانه است، بلکه گویای این واقعیت است که حتی در دل تاریکترین شرایط، میل به آزادی و محبت خاموش نمیشود.
وقتی کمال متوجه میشود که ینان قصد فرار دارد، او نهتنها مانع نمیشود، بلکه برای نجات او از این کابوس کمک میکند. این لحظهی کلیدی، شکاف میان دو نوع تفکر را در فیلم برجسته میکند: یکی تفکری که انسانیت را در خدمت ایدئولوژی میخواهد و دیگری که انسانیت را بهعنوان نیرویی مستقل و والاتر حفظ میکند. در حالی که بسیاری از افراد تحت سلطهی داعش بدون هیچ مقاومتی تسلیم ساختار خشونتبار آن میشوند، کمال در نهایت تصمیم میگیرد که دست به عملی بزند که زندگیاش را برای همیشه تغییر خواهد داد.
فرار ینان، نمایانگر تلاش زنان برای گریز از سلطهی نظامهای مردسالارانه و استبدادی است. سرنوشت او، اگرچه در فیلم مشخص نمیشود، اما به نوعی استعارهای از مبارزات زنان سوری و دیگر زنان در مناطق تحت سلطهی داعش است که نهتنها در برابر این گروه، بلکه در برابر ساختارهای تبعیضآمیز تاریخی و اجتماعی نیز مقاومت کردهاند.
فیلم ” یاغی” تنها داستان واقعی دو برادر نیست، بلکه دربارهی سرنوشت هزاران جوانی است که میان دو هویت، دو فرهنگ، و دو آیندهی متضاد گیر افتادهاند. فیلم نشان میدهد که چگونه مشکلات اجتماعی، تبعیض، و بحران هویت، بستری برای رشد افراطگرایی فراهم میکنند و چگونه رسانه و تبلیغات، در هر دو جبهه چه در خیابانهای اروپا و چه در کشورهای جنوب جهانی نقشی کلیدی در شکلدهی به واقعیت ایفا میکنند.
این فیلم، با وجود برخی نقاط ضعف، اثری تأثیرگذار است که هم مخاطب را به فکر وامیدارد و هم او را با یک تجربهی بصری منحصربهفرد مواجه میکند؛ تجربهای که در آن، موسیقی، جنگ، تبلیغات و هویت، درهمتنیده شدهاند تا تصویری تلخ اما واقعی از دنیای امروز ارائه دهند.