سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
پرسش و پاسخ
متن پیاده شده چند پرسش از رفیق یدی شیشوانی بمناسبت چهل و هفتمین سالگرد حماسه سیاهکل
نظرتان درباره زمینه های شکلگیری سازمان و نقش مبارزه مسلحانه چیست؟
درباره علل وزمینه های تولد و عروج فدائیان خلق مطالب زیادی گفته ونوشته شده است که البته هرآنجا که بنا برکتمان حقایق و تحریف تاریخ نبوده، بسی ارزشمندند است ومیتواند بعنوان تجربیات تاریخی مورد استفاده نسل جوان مبارزین قرار گیرد و آنجا هم که با هدف تحریف تاریخ وکتمان حقایق استواراست البته، میتواند ذهنیت نسل جوان را مغشوش کرده و آنها را از دانستن حقایق تاریخی واستفاده از تجربیات نسل گذشته انقلابیون بازدارد.
میدانید که هیچ پدیده اجتماعی درتاریخ بدون زمینه های اقتصادی اجتماعی وحتی فرهنگی بوجود نیامده و سازمان فدائی هم استثنائی براین قاعده کلی نبود .
سازمان فدائی که حامل اندیشه آزادیخواهانه وسوسیالیستی بود از ژرفای تاریک استبداد حاکم برایران پدیدار شد
نتایج شکست مبارزات توده های مردم درفاصله 1320 تا32 ، تشدید تضاد بین مناسبات تولید فئودالی با سرمایه داری درحال رشد. پیش آمدن ضرورت رفرم های ارضی و سپس مدرنیزاسیون شتابناک و ازبالای هیات حاکمه به همراه تمرکز قدرت وثروت درالیگارشی دربار ، تاسیس کارخانه های مختلف صنعتی ، کشاورزی ، توسعه نیازهای زیربنائی، گسترش صنعت ساختمان، شکل گیری قشر بورکراتیک سرمایه داران ، بدنبال آن نیاز صنایع نوپا به نیروی کار ارزان وجلب قشرجوان به دانشگاه ها برای تربیت متخصصین ،مهاجرت میلیونی دهقانان درنتیجه اصلاحات ارضی وجای گرفتن اینها درحاشیه شهرها و جذب بخشی از آنها در کارخانه هاکه هنوزبدرستی ازذهنیت روستائی کنده نشده بودند و… بنابراین علاوه بر فشار استثمار شدید درمحل کار، فشار ناشی ازحزن واندوه جدائی ازولایت و بازگشت به زندگی ساده روستائی نیز حالت فرهنگی و روحی ویژه ای در بخش بزرگی ازاین نیروی کار مهاجر بوجود آورده بود. انعکاس این وضعیت اجتماعی، درفرهنگ، ادبیات وسینما و نحوه اعتراضات و مطالبات آن دوره نیز که عمدتا درخفا صورت میگرفت، تبلور داشت و این گروه های میلیونی کنده شده ازروستا ها،هنوز اعتماد واطمینان لازم به افراد و گروه های شهری وعناصر روشنفکر نداشتند و یک نوع دره عمیقی بین خود وآنها میدیدند.بعلاوه قشری از دانشجویان این بار از طبقات متوسط وپائین جامعه ، فرزندان کسبه وکارمندان به دانشگاه ها راه یافته بودند که روحیه ومطالبات این اقشار اجتماعی را درمحیط های داشگاهی و محافل سیاسی بازتاب میدادند .ازطرفی رژیم سلطنتی، استبداد و خفقانی را برپا کرده بود که هیچ مخالفتی باخود را برنمیتافت وانبوه مطالبات سیاسی و اقتصادی وفرهنگی هیچ روزنه ای برای بازتاب نمییافت وامیدی برای خلاصی از آن وضعیت وجود نداشت.
مجموعه اینها و عوامل دیگری که دراین گفتگو فرصتی برای ذکر آنها نیست، شرایطی را پدید آورده بود که دیگر احزاب و سازمانهای سنتی قادربه نمایندگی اعتراضات طبقه کارگر واقشار زحمتکش جامعه نبودند. سرکوب ودیکتاتوری مطلق جلوی هرگونه تشکل و تحزب و مبارزه ومخالفت را میگرفت و عملا فاصله زیادی بین پیشرو وتوده بوجود آمده بود که براحتی قابل ترمیم نبود. این تضاد وتناقضات دراوایل دهه چهل به شکل گیری محافل مختلفی انجامید که بیشتر درتلاش بودند برغم وجود استبداد وخفقان راهی برای شکست بن بست مبارزه پیدا کنند .مبارزه ای که بتواند قدرقدرتی استبدادحاکم را بشکند وازآنچنان قدرت تبلیغی وترویجی برخوردار باشد که سرانجام به بسیج طبقه کارگر وتوده ها منجرگردد.
وضعیت احزاب موجود چگونه بود
درآن شرایط با توجه به ترکیب طبقاتی جامعه دریک طرف جریانات چپ اپورتونیست رفرمیست نظیر حزب توده و ملی و یا ملی مذهبی بودند که اساسا شیوه انفعال را پیشه کرده بودند ویا مثل جبهه ملی به پیشبرد مبارزه مسالمت آمیز درچهارچوب قوانین حاکم بسنده میکردند که میدانیم چنین اجازه وامکانی حتی به آنها هم ندادند ویا جریانات و روشنفکرانی که توده هارا به کرامات شاه امید وارمیکردندویا مذهبی های حول وحوش خمینی بودند که از یک موضع ارتجاعی با رفرم های شاه به مخالفت برخاسته بود و نمود برجسته آن درشورش خرداد 42 بروز یافت وازطرف دیگر بدلیل گسترش قشر خورده بورژوازی و نیزتغییر ترکیب طبقه کارگر که عمدتا دهقانانی بودند که هنوز دردیگ نظام سرمایه داری جوشیده و پخته ئنشده بودند، وارد محیط کارگری شده و ترکیب قدیمی آنرا که دارای حداقلهائی از آآگاهی طبقاتی و سوسیالیستی بودند، به هم زدند. انعکاس این وصعیت درعرصه مبارزه سیاسی و فعالیت های جمعی باعث شده بود که گرایشات مذهبی و غیر مذهبی وسوسیالیستی دراین تلاش ها حضوری پررنگ داشته باشند. میشه گفت که درابتدا گرایش سوسیالیستی وچپ عمدتا درمیان کارگران ویا آن قشراز دانشجویان وجوانان روشنفکربرجسته بود که نظیر جزنی و هم گروه هایش از سنت چپ وحزب توده میامدند. ومیدونیم که برخی ازرفقای بنیانگذارسازمان وتئوریسین مبارزه مسلحانه نیز قبلا گرایشات مذهبی داشتند، نظیر تئوریسینهای برجسته سازمان ،رفقا پویان واحمدازه که بعد ها به مارکسیسم گرویدند. درحالیکه بطور مثال رفقای کارگری هم بودن نظیر جلیل انفرادی، اسکندر صادقی نژاد که خیلی قبل از تشکیل سازمان مارکسیسیت بودند ومن افتخارآشنائی وهمکاری با آنها را داشتم، درزمانیکه کارگر آلمینیوم سازی بودم ونیز درسندیکای فلزکار مکانیک که این رفقا فعال بودند ورفت وآمدداشتند. درنهایت تلاش تئوریک وراهجوئی های چندین ساله گروه های مختلف و محافل مارکسیستی، تحولاتی را در ذهنیت بسیاری ازاین جوانان دانشجو بوجود آورد که درنهایت درپیشرو ترین و منسجم ترین آنها منجر به تدوین تئوری مبارزه مسلحانه شد . یعنی شرایط و زمینه هایی که به آنها بطور مختصر اشاره کردم سرانجام به تاسیس دو سازمان جدید منجر شد. واین تحولات اقتصادی و اجتماعی دراین دوسازمان بازتاب یافت .که یکی از آنها سازمان چریکهای فدائی بود که از سوسیالیسم و منافع طبقه کارگر حرکت میکرد ودیگر سازمان مجاهدین که عمدتا قشر مذهبی خورده بورژوازی را نمایندگی مینمود .البته گروه های مختلف دیگر هم درهمین راهجوئی ها تشکیل شدند که بیشتر به کارسیاسی معتقد بودند و یا خود مستقلا به مبارزه مسلحانه رسیده بودند .البته چون فرصت نیست به شرایط جهانی آنموقع و جنبش های چریکی و مسلحانه که دراغلب کشورها درجریان بود و طبیعتا گروه های مارکسیستی درایران نیز ازآنها تاثیر میپذیرفتند، اشاره نمیکنم. ازجمله تاثیر اختلافات چین وشوروی، جنگ ویتنام، انقلاب کوبا و جنبشهای دانشجوئی دراروپا ، اینها نیز درتحولات فکری چپ درایران موثربودند. خلاصه این عوامل نه تنها درایران بلکه اغلب کشورهائی که در آنها استبداد و دیکتاتوری حاکم بود، در انتخاب راه مبارزه مسلحانه موثربودند.
میگویند رهبران سازمان به توده ها وطبقه اعتقاد نداشتند و میخواستند تنها با مبارزه مسلحانه رژیم را سرنگون کنند؟
این گفتار وبرداشت اشتباه است. آنها هم معتقد بودند که انقلاب بدست توده ها صورت میگیرد. بدون بسیج توده ها امکان تحولات عمیق اجتماعی ممکن نیست. به این صورت نبود که گویا خودشان به نیابت ازتوده ها میخواهند و میتوانند رژیم را سرنگون کنند و خواست ها و برنامه خودرا متحقق نمایند. منتهای مراتب مشکل قضیه اینجا بود که اساسا امکان ارتباط گیری به آنصورت کلاسیک که ازطریق مثلا شرکت درمبارزات روزمره کارگران و توده های مردم درظرفهائی نظیر سندیکا و یا انجمن های مدنی ویا احزاب صورت میگیرد و یا ازطریق تشکلهای محیط کا و انتشار علنی نشریات و غیره ، این ممکن نبود. ازطرفی درفاصله کودتای 28 مرداد و شکلگیری مبارزه مسلحانه علاوه بر سرکوب حزب توده و کشتار کادرهای آن و ..تقریبا عناصر پیشرو کارگری را هم دردرون مراکز تولید به نحوی تسویه کرده بودند و یا نظارتی شدید روی آنها اعمال میشد ودرنتیجه عملا روشنفکر و پیشروی که بخواهد با این عناصر ارتباط برقرارکرده و آنها را درهسته هائی با کمیت و کیفیت لازم متشکل کند و ملزومات ارتقاء سطح آگاهی و سازمانیابی آنها را فراهم کند ، تقریبا میتوان گفت ناممکن و بسیار ضربه پذیر بود. درزیر سرنیزه سرکوب و وجود انبوه دهقانانی که درنتیجه اصلاحات ارضی ازروستاها کنده شده ودرحاشیه شهر ها به ذخیره عظیم نیروی کار تبدیل شده بودند وموانع دیگری که اینجا جای تشریح آنها نیست نیز باعث میشد تا دامنه اعتراضات و اعتصابات نسبت به حالا بسیار محدود باشد .یعنی زمینه عینی هم مثل حالا که روزانه شاهد ده ها اعتصاب و تجمع هستیم نبود و بعد اینکه خود خواستگاه جنبش چریکی هم بیشتر دانشگاه ها بودند ، جوانانی که به سوسیالیسم گرویده بودند اما بخاطرجوان بودن وروابط اجتماعی عمدتا محدود درمحیط دانشگاه و عناصر دانشجو باعث میشد روابط ارگانیک و لازمه کارو مبارزه دردرون محیط کار و طبقه کارگر نداشته باشند. و نمیتوانستند داشته باشند.البته روشن است که منظور من ارتباط ارگانیک است نه اینکه اینجا و آنجا ارتباطی باکارگران نبوده باشد کما اینکه فعالین کاگری هم درمبارزات سازمان شرکت داشتند، اما این به معنی داشتن رابطه ارگانیک نیست. درآن موقع وضعیت اینگونه بود.
اینها همان موانع تاریخی هستند که بین پیشرو و توده فاصله عمیقی ایجاد کرده بود و طبقه حاکم هم مرتب با تبلیغات و ایجاد جو رعب و وحشت به آن دامن میزد . مبارزه مسلحانه میبایست این دیوار را می شکست و این فاصله را برمیداشت.
آیا موفق شدند؟
من می گویم تاریخ نشان داد که موفق بودند. صدها هزار نیروی جوان و کارگر و دهقان درجریان قیام و درروند بعدی آن سمپات سازمان شدند و به آن اعتماد کردند.این همان نیروی آگاهی و بسیجندگی بود که مبارزه مسلحانه و پایداری تا پای جان حاملین آن درتوده مردم ایجاد کرد. یعنی اگر قصد شکستن فاصله عمیق بین پیشرو و توده و ایجاد اعتماد بین این دو مدنظر بود، این کار براستی انجام شد و جز تحریف کنندگان با قصد و منظور تاریخ ، چه کسی میتواند آنرا نفی کند . اما اینکه سازمان چریکها موفق نشد ازاین پتانسیل استفاده کند و طبقه کارگر و رحمتکشان را به پیروزی برساند و به آرمانهای آزادیخواهانه وبرابری طلبانه توده های مردم زحمتکش ایران جامه عمل بپوشاند ، این به خیلی از عوامل تاریخی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و نیز اشتباهات خود این سازمان برمیگردد که جای بحث آنها اینجا نیست.
سئوال بعدی اینه که این تجربه چه دست آوردی برای مبارزات امروز دارد
اگر منظورت مبارزه مسلحانه و تجربیات آن دوران است، باید بگویم ،اولا اینکه مبارزه مسلحانه یکی از اشکال مبارزه طبقه کارگر و محرومان است و درطول تاریخ بوده و با هیچ توجیهی نمیشود آنرا نفی و ازدستور خارج کرد. تاوقتی که نظام طبقاتی حاکم است و اقلیتی از مافیای قدرت و ثروت براریکه قدرت نشسته و مشغول سرکوب و اعمال ظلم وستم واستثما و تحمیل بی حقوقی به توده های مردم هستند، نفی این شکل از مبارزه درواقع امر، خلع سلاح طبقه کار گراست و بس. ودرطول بیش از صد سال مبارزه که ازدوران مشروطیت به این طرف رادرنظر بگیریم مبارزه مسلحانه درمبارزات آزادیخواهانه تاریخ ایران نقش مهمی بازی کرده که این مقاطع را میشود یکی یکی برشمرد و گفت که کجا موفق بوده وکجا نبوده، اما اینکه به کار گیری این شکل از مبارزه درهر موقعیت وزمانی مثمر ثمر خواهد بود، این یک بحث دیگری است که مربوط میشود به تحلیل دقیق و علمی شرایط مشخص ازاوضاع مشخص آن جامعه وتوازن قوا و سطح مبارزات درآن مقطع.. اما به نظر من همیشه باید بعنوان شکلی ازمبارزه درنظر گرفته وبرای آن تدارک لازم را انجام داد دراین زمینه مسلما تجربه نزدیک به یک دهه مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق درسهای مهمی برای آموزش دربردارد. منتهای مراتب به جای الگوبرداری ساده ازاشکال مبارزات آن دوره، میباید تمام تجربیات تاریخی و تجربه سازمان چریکهای فدائی خلق که با حماسه سیاهکل آغازشد را مد نظرقرارداد ودید که چگونه میتوان از این تجربیات در جهت پیشبرد مبارزه کنونی وآینده سود جست.
دراین فرصت کوتاه لازم میدانم تاکید بکنم که نباید ازنظر دوربداریم که متاسفانه درشرایط کنونی هم تضاد بین عین و ذهن و به عبارت دیگر نیروهای پیشرو و جنبش های خود بخودی و حرکتهای کارگری وجود دارد و سیاست سرکوب طبقه حاکم دراین چهل سال وضعیتی را بوجود آورده است که پیشرو نتواند ارتباطی ارگانیک با طبقه وتوده ها برقرارکند .وقتی ارتباط لازم عملی و مبارزاتی بین پیشرو وتوده وجود نداشته باشد، طبیعتا اعتماد لازم هم نیست که به رهنمود های برنامه ای و سازمانی پیشرو عمل بشود. درنتیجه میبینیم که حرکت های اعتراضی عظیم از آنجاکه فاقد برنامه و آگاهی طبقاتی و رهبری موثراست، درنهایت به پیروزی نمیرسند.این که اعتصابات عمومی سلاح برنده طبقه کارگر است درآن شکی نیست ، اما اگراعتصابات عمومی به قیام مسلحانه فرانروید، دست آوردهای اعتصابات عمومی هم همچون اعتصابات عمومی دوران قیام 57 هدر میرود. دراواخر سال پنجاه وهفت اعتصابات عمومی توانست کمررژیم سلطنتی را بشکند اما ثمره آن درنهایت شد این رژیمی که چهل سال است برمقدار ما حاکم است و کارگران هنوز ازحق تشکل سندیکائی نیز محرومند، تاچه رسد به تشکیل حزب مستقل خود.علاوه برهمه اینها واقعیت این است که اشکال مبارزه را میدان مبارزه تعیین میکند و همیشه این رژیمهای سرکوبگرهستند که اعمال قهر و سرکوب وبستن هرروزنه ای ، پیشرو و درنهایت توده های تحت ستم واستثمار را به دست بردن به اسلحه ناچار میسازند. تجربیات به جای مانده ازمبارزات مسلحانه چریکهای فدائی خلق نشان داد که مبارزه مسلحانه درزمان خوداش هم تابوی قدرقدرتی طبقه حاکم را شکست و هم اعتماد توده های زحمتکش مردم را به پیشرو تامین کرد. البته این شدنی نبود جز با فداکاری و ازخودگذشتگی پیشرو و صداقت درگفتار و کردار . به عبارت دیگر درس بزرگ سیاهکل به محک آزمایش کذاشتن تئوری با عمل بود که سرانجام دریک شرایط بحرانی درتوده های وسیع زحمتکشان تجسم مادی یافت. علیرغم هراشتباهی که درعمل رخ داده باشد،اما این را دیگر نمیتوان انکار کرد که درمصاف محرومان با طبقات حاکم وجهبه آزادی و ارتجاع و استبداد، سیاهکل یکی از وقایع مهم تاریخی کشور ما محسوب میشود و اگر بصورت علمی به آن نگریسته شود، میشود ازاین تجربه درپیشبرد وظایف انقلابی بهره های فراوان برد ودرسهای زیادی آموخت.