سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
بی همه چیز ها!
اخیرا ، یعنی چند ماه پیش اشرف دهقانی نقدی نوشت به مصاحبه ایرج مصداقی با یک نفر ساواکی سابق، تحت عنوان "جنگ و گریز ساواک با چریک "افسانه" ای حمید اشرف از نگاهی دیگر"
ودرآن نقد اشرف دهقانی آقای پرویز معتمد را که بنا به گفته خوداش ازمهره های مهم ساواک بوده ودربازجوئیها و تعقیب و مراقبت مخالفین شاه نقش مهمی برعهده داشته است را،یک ساواکی «بی همه چیز» نامید . عنوان این نقد هست رفیق حمید اشرف در خاطرات یک ساواکی "بی همه چیز" !
بعداز این نقد قشقرقی به راه افتاد له و علیه طرفین . یعی مصاحبه کننده با ساواکی سابق که ایرج مصداقی باشد و نقد کننده که اشرف دهقانی. مطالب متعددی نوشته شد.برخی تلویزیونها ورادیو هابرنامه مفصلی درکوبیدن اشرف دهقانی ترتیب دادند . این که چی گفتند و چه نگفتند را نشنیده میگیریم. اما یک چیز را نشد ندیده و نشنیده بگیریم، آنهم دعوا بر سر به کاربردن لفظ « بی همه چیز» دررابطه با ساواکی مزبور بود.
دراین عکس العملها بیش از هرچیز بکار بردن «بی همه چیز »ازطرف اشرف دهقانی درنقد وبرخورد طرفین برجستگی خاصی داشت . انگاری طرف را نیش زده اند ،میگفتند که حرف بدی ازدهانش درآمده ، بی تربیتی کرده ، اصطلاح لات ولوت هارا به کاربرده!والی .. آخر. خلاصه چه عرض بکنم با همین یک حرف میخواستند بی آبرویش کنند ، سکه یک یولش گردانند تا او اوست دیگه به ساواکی و ماواکی گیرندهد. راست اش ماهم به فکرافتادیم که قضیه از چه قرار است خلاصه ازخدا پنهان نیست ازشما چه پنهان ماهم داشتیم بندوآب میدادیم که بلی، آقا چه عیبی دارد حالا ساواکی یک غلتی کرده چرا شده «بی همه چیز»! یا این آقای مصداقی هم که خودش یک پا مبارزاست و زندان دیده شاید هم راست میگه وحالا چرا بگیم «بی همه چیز»!! «بی همه چیز» یعنی چه ؟ یعنی یتیم است ؟ هیچکس و نداره ، حرومزاده است، یعنی طرف آهی دربساط ندارد!…..آخر اینها شد حرف حساب که آدم به طرف مخالف اش بزند؟ آنهم درروزگاری که میگند آدم باید با همه دگراندیشان و میگراندیشان حتی دشمن اش هم که باشد، تعامل داشته باشد. ازرمال و فالبین و چاقو کش و شکنجه گر و دروغگو ،محتکر و مال مردم خور ، تجاوزگر …هرچه که هست به عقاید اش احترام بگذارد! بانزاکت باشد و… اما نمیدانم اتفاقی افتاد یا نیافتاد که بخودم آمدم و کفتم هرچند که بلد نیستم ولی بگذار منهم مثل متفکر ها یه کمی تفکر بکنم . هرچه ورجه ورجه رفتم آرنجم را گذاشتم روی میزو دستم را زیرچانه ام بیشتر قاطی کردم، انگار به ما نیامده است که تفکر بکنیم.
بلاخره نتوانستم از حرف به این سادگی که مستمسک حمله جانانه به نویسنده اش شده بود، سردربیاورم ، که این چه گفته آن یکی چرا آشفته ؟! ازفحش خواهرمادر که بدتر نیست؟ یادم افتاد که دررادیو و تلویزیونها هی میگند «حرفها را باید شنید»
رفتم سخنرانیهای این طرف را و آنطرف راگوش دادم اما چیزی دستگیرم نشد. دیدم که نخیر فقط این نیست که طرفداران آقای مصداقی هپرند ،استدلالات این طرف هم قانع کننده نیست نه طرفداران و مدافعین آنکه گفته ونه آنکه منکراش است، قانعم نمیکند.
رفتم پیش عینکی ،گفتم آقا دستم بدامن ات معنی این «بی همه چیز» درزبان شیرین فارسی مخصوصا در این مقاله چیست ؟
یک نگاهی کرد وتا ابروهایش بهم گره خورد فهمیدم که خوشش نیامده و گفت :
ها اینکه نوشته ترکه دیگه مگه نه ؟ !! گفتم قربان ات گردم این چه ربطی به ترک بودن یا فارس بودن طرف داره ؟!تازه توخودت هم لهجه داری ! گفت: آخه استفاده ازاین لغت برازنده یک زن نیست که درمقابل مخالف اش حتی اگر ساواکی بوده باشد ،به کار ببرد. گفتم بازهم ربطی به ترک بودن طرف نداره . گفت ها تو هم مثل اینکه آری؟! گفتم منظور ، گفت: مثل اینکه لهجه داری ی !؟گفتم مرد حسابی ممدقلی زاده اهل… دیگه نکذاشت حرفم تمام شود و مجالم نداد .
گفت: ناراحت نشو حالا منظوری نداشتم شنیدم ترکه، پدرمن هم مهاجر بوده ولی خودم بچه تهرونم !!وانگهی خامنه ای هم ترکه ، بازاریها هم بیشترشان ترکند….اینکه ناراحتی نداره
وادامه داد: آقا آدم دراین دور و زمونه باید یک اندازه ای سواد ومطالعه داشته باشد،چه جوری بگم که تو به فهمی! این لغت ترافرازنده انسانواره نیست! عزیز من، اینها ازاین پیشرفتهای اروپاهم چیزی یاد نگرفته اند؟..
مشکل دوتا شد، حالا ماندم که «ترا فرازنده انسانواره» دیگر چیست که این یکی ندارد؟ نا امید شدم.
بالاخره این درزدم آن درزدم رسیدم به آقای چوخ بختیار محله مان ،یقه اش را گرفتم. گفتم چوخ بختیارجان گرفتارشدم کمکم کن . گفت چیه مگر ؟ گفتم اولا که معنی «بی همه چیز»، چیست که دراین مقاله اشرف دهقانی آمده است وکلی بدو بیراه بارش کرده اند ؟ مقاله اشرف رادادم دست اش و گفتم، دوما جواب این عینکی که میگه به کاربردن این لغت «ترافرازنده انسانواره» نیست، ازچه صیغه ای است؟!
گفت خنگ خدا
گفتم بله
گفت درکره ماه زندگی میکردی معنی بی همه چیز روهم نمیدانی؟ نانی که خوردی حرامت باد! منظوراش اینه که ،پدیداری درست ندارد به لحاظ تعین ها ونمودها ،حال اش خراب است!
این واژه گان «بی همه چیز»ذات پنداری انسان را مفهومی دگرسان میکند!! گفتم واویلا!
یقه چوخ بختیار دومی رو گرفتم ماجرارا گفتم و گفت
این حرفها آنهم در مقاله !برازنده نیست هرچند که طرف مقابل گیرم ساواکی وشکنجه گر بوده باشد. من خودم مخالف صددرصد ساواکیها هستم ، اما به کاربردن این لفظ های بی ادبانه خیلی چالش برانگیزه
این برخوردها با مخالف مال دوره پیشاروشنگری است. الحمدورالله حالا چهاردهه است که روشنگری حکیمانه دراقصی نقاط کشورمان و رسانه های عمومی و نمازهای جمعه برقرار است. دیگر این حرفها معنی و مفهومی ندارد ، عقب مانده است. بلانسبت ماهیت گوینده را میرساند!
دیدم نه خیر اوضاع بهتر نشد که بدترهم شد.یک دوره آموزشی هم میخواهد تا ما معنی این حرفهارا بفهمیم .بالاخره داشتم نا امید میشدم که یک باره به یاد تقی کوره افتادم . این «بی همه چیز »تکیه کلام اش بود. هروقت حاجی اکبر ازدروارد میشد ،میگفت «بی همه چیز» باز آمد.پشت سراش چند تا فحش آبدار هم حواله میکرد.
ازسرنوشت عجیب و غریب این تقی کوره که بگذریم خود داستانی است شنیدنی،همینقدر بگم که او درنوجوانی درکارگاه حلبی سازی کارمیکرد . ازکله سحر تا غروب آفتاب سگ دو میزد. سرصبح که میامد قبل از اینکه کارگرها بیایند میبایست همه جارا جارو کند، آت آشغالهارا بردارد و ببرد بیرون خالی کند .خرده آهن و حلبی های اضافی را ازدوربر دستگاه ها جمع آوری کند و باندازه لازم ورقه های آهن وحلبی را بیاورد وبگذارد کنار دستگاه ها که صبح کارگرها که میاند معطل این چیزها نباشند. تا زه حاجی که میامد به اندازه بقیه کارگرها کار دم دست اش می ریخت . این تقی کوره هم کارگر بود ومثل بقیه میبایست کار میکرد وهم شاگرد دم دست استاد ها و خود حاجی، از پرکردن آفتابه تا آوردن چائی را به او واگذار میکردند. همیشه درحال کار بود ودیگران هم اگر استراحتی میکردند او را میفرستادند دنبال آب و چائی آوردن و سیگارخریدن برای این و آن . این تقی کوره نقطه سیبل حاج اکبرهم بود. هروقت که به استاکارها زورش نمیرسید بهانه گیری میکرد وهرچه دم دست اش بود همراه با فحش های رکیک پرت میکرد طرف تقی کوره ، صبح که وارد کارگاه میشد با فحش های رکیک تقی را خطاب قرارمیداد و فریاداش آسمان را سوراخ میکرد. یک بارهم که آب زیادی تو دیگ کارپیت ریخته بود حاجی دنبالش کرده بود و سرآخر قیچی را پرتاب کرده بود به طرف اش و قیچی خورده بود به ستون و کمانه کرده بود و چشم تقی را ازحدقه درآورده بود که هیچ وقت خوب نشد وازاین کار وزحمت چیزی که نصیب اش شد همین لقب تقی کوره بود که روی اش گذاشتند.
القصه ،بواسطه همین رفتارها و فشا و آزار و اذیت حاجی اکبر ،در تقی نفرت عجیبی نسبت به او بوجود آمده بود. عادت داشت به محض اینکه حاجی از در وارد میشد بواسطه همین نفرتی که ازاوداشت، یواشکی رو به بقیه میکرد و طوری که حاجی نشنود میگفت « این بی همه چیز» آمد ، «بی همه چیز »فرستاده فلانجا «بی همه چیز» نمیگذاره برم مادرمو ببینم ،«بی همه چیز »فحش میده، میزنه ، توهین میکنه ، دروغ میگه ، دستمزدم و کم کرده .. خلاصه اسم حاجی شده بود «بی همه چیز»!!
بگذریم سرتان را درد نیارم ما هم فکر کردیم برویم سراغ همین تقی کوره شاید مشکل را حل کند و بگوید که معنی این «بی همه چیز» که عده ای را دیوانه کرده و عنقریب مرا هم دچار گیجسری بکند چیست.
به این زنگ زدم با اون تماس گرفتم بلاخره هرطور شده بود تقی را پیدا کردم . بعد از سالها گوشی را که برداشت ازصدایم شناخت . بعد از چاغ سلامتی یک راست رفت روی خاطرات و رسید به اینکه : حاجی یادته ؟
کدام حاجی؟
حاجی اکبردیگه ، همون بی همه چیز! یادته چه بلائی به سرمان میاورد؟
گفتم آری یادمه ، مگه میشه با آن اخلاق و رفتاروحشی اش فراموش کرد
گفت ها ، توکجایش را دیدی بعدها هرچه سن اش بالا میرفت و ثروت اش افزون مشد اخلاق و رفتارش وحشی تر.
یادته چشممو کورکرد؟ این بی همه چیز!
خلاصه درد دل اش باز شد ازاینکه دوازده ساعت مثل برده به کارش میگرفت ، با فحش های رکیک خواهر و مادر و جد آباد ش را یکی میکرد ،کتک کاری که پایانی نداشت ، آزارو اذیت پرت کردن چیزهای دم دست اش فروکردن سیم جوش داغ به ران اش ، تهدید به تجاوز ، تحقیر و توهین دروغگوئی و پول پرستی که بخاطراش ..
دیدم نه خیر مثل اینکه تمامی ندارد . گفتم تقی دیگه تحمل ش رو ندارم . بالاخره بگو بینم چی شد، مرده ویازنده است؟ گفت آن بی همه چیز هم به درک واصل شد .دیگر آخر سر سگ هم محل اش نمیذاشت، روزگار به کامش نچرخید، تنهای تنها شده بود.
گفتم تقی دست نگهدار، راستی به همین خاطر به ش میگفتی بی همه چیز؟! معنی این بی همه چیز چیست و یعنی چه ؟ منظورت اینه که اززیر بوته درآمده ، هیچکس و نداره ، حرومزاده است ؟
گفت عمو این حرفها چیه، ازحیوان هم بدتر بود . گفتم باشه درسته ولی چرا بی همه چیز؟
گفت: ببین من هم سواد مواد آنچنانی ندارم ولی این را میدانم که انسان تفاوتهائی با موجودات دیگر داره اینو که میدونی ؟گفتم اره
گفت : انسانی که یک زره شرف داشته باشد یک زره رحم ومروت سرش بشود، یک مقداری شخصیت و انسانیت حالیش بشه ، ازکرامت انسانی بوئی برده باشه، آن رفتار را با یک بچه فقیر ی که تازه براش کارهم میکند و ازقبل کارش سود میبرد، میکند؟ گفتم نه
گفت دیدی که این میکرد و هیچکدام این چیزها را که یک انسان باید داشته باشد رو نداشت و به خاطر پول و مقام از دروغ و ریا وازفشار و شکنجه آزار و اذیت، دیگران ابائی نداشت . رحم ومروت که هیچ، از آه وناله و گرفتاری و محنت دیگران هم لذت میبرد. برای همین میکفتم «بی همه چیز »! یعنی آدمی بود بدون چیزهائی که یک انسان باید داشته باشد ،چیزهائی که تفاوت بین انسان و حیوان ، آنهم ازنوع درنده اش رو روشن میکنه. من حتی شک دارم که درمیان حیوانات هم چنین موجوداتی یافت بشود .آه ، وقتی یادم میاد آتش میگیرم، آتش!
گفتم تقی دست مریزاد گیج شده بودم. داستان مقاله اشرف را برایش تعریف کردم و گفتم که ازاین تناقضات رهایم کردی. حالا میفهمم معنی این «بی همه چیز» چیست ! منظورت اینه که آن انسان نماهائی که آن چیزهای شاخصه انسان را ندارند. بی همه این چیزهایند، مگرنه ؟
گفت آری.
گفتم تقی، بعضی ها بی همه آنهایند وبعضی ها درحاشیه قدم میزنند وصف حال آنهائیکه با حاشیه های این «بی همه چیزی» حال میکنند زمانی شنیدنیست که به مقام و موقعیت آن ساواکی بی همه چیز دست یابند و یا مقابل شان چیز دندان گیری باشد تا ازحاشیه وارد متن بشوند .نگاه کنید به دوربرتان حتما خواهید یافت آنهائیراکه دراین حاشیه ها قدم میزنند .بگذار بی همه چیزها و آنهائیکه هنوز همه چیزشان را فدای پول و مقام نکرده اند، قصه تورا بشنوند و اگر یک جو از آن چیزهائی که تو میگی بارشان بود ازخجالت آب بشوند وقبل ازاینکه درچاه ویل بهیمیت و خباثت گرفتارشوند و «بی همه چیز» بشوند، شاید خودرا نجات داده ودیگران را به حال خود بگذارند.
خواننده عزیز ستون طنز ممدقی زاده ! حال که معنی این بی همه چیز رااززبان تقی کور شنیدیم ، این حکایت را دراینجا تمام میکنیم.
از آسمان سه تا سیب افتاد زمین، یکی مال تقی کوره که با «مصداقی »مشخص ذهن آقای مصداقی و مارا روشن کرد تا معنی دقیق «بی همه چیز» رابدانیم. و بفهمیم که بنی آدم اگر یکی ازاین چیزهای مربوط به انسانیت انسان را داشته باشد ، ناخن مخالفین حکومت مورد پسند خودرا نمیکشد، به زندانی دستبسته تجاوز نمیکند، اتوی داغ را پشت زندانی بی دفاع نمیچسباند ، کودکان را به بخاطر مشکوک بودن به هواداری از این و یا آن گروه، دستگیر و شکنجه نمیکند و بعد به چوبه دار آویزان نمیکند ..آیا میکند؟!
ودیگری مال اشرف دهقانی که «بی همه چیز» را مثل چوخ بختیار صمد بهرنگی معرفی و معروف کرد و آخری هم مال ممدقلی زاده که ….. !
حالا بنا به خواست چوخ بختیار،اگرساواکی راهم نمیبخشید لااقل فراموش کنید. اگرهم نمیکنید، نکنید او دیگر عصایش ازدست اش افتاده ومیکشد آن چه که باید بکشد و نگاه کنید به دوربر تان دراین دور وزمونه از این «بی همه چیزها»کم نداریم. بعد از خواندن این قصه خواهید یافت آنچه را که جستجو میکنید .
طنناز /ممدقلی زاده شهریور 93