سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
سیر دیگر گونه ی ” هنر ” در عصر ما
منتشر شده در نشریه” راه سرخ ” شماره 3 ارگان فعالین داخل کشور فدائیان کمونیست
شیرین فضیلت کلام
هنر برای انسان از ابتدا وسیله ای بوده برای بیان واقعیت پیرامونش. از همان ابتدا ابزاری شد در خدمت خلق ها و توده، مثل نقاشی های روی دیوار غارها که حیوانی را که قرار بود شکار شود نقاشی می کردند تا روح او ( به گمان خودشان ) به تسخیر درآید و به گاه شکار آسانتر به دام افتاد و یا تئاتر: از آئین های اولیه ی بشر ابتدائی زاده شد، آنجا که نمادها و نشانه ها را به حرکت در می آوردند، و رقص ها و حرکات نمایشی ترتیب می دادند، تا باران ببارد، تا خورشید بیاید، تا زمستان برود، تا بهار را فرا بخوانند، تا خاک را دعوت به باروری کنند.
هنرها از نیازهای بشر ابتدائی زاده شد که راز فصل ها را نمی دانست و طبعیت را بیگانه ای خشمگین می دید، انسان با زبان هنر با او بسخن در آمد.
آگاهی بشر و شناخت از طبیعت و پیشرفتش، او را از ستایش زمین و درخت و آسمان بی نیاز کرد و رقص و آئین ها و نقاشی ها بعنوان خلاقیت و زیبایی برای آدمیان ماند اما باز هم در بیشتر موارد هنر در خدمت انسان ها و جوامع انسانی بود هنر پیشه ها دوره گردی میکردند و نقاش ها بر درها و دیوارها می کشیدند، مجسمه سازها می ساختند و فاصله ای با توده ی مردم نداشتند. از آنجا که مالکیت خصوصی بهمراه وسایل تولید پیشرفت کرد و سرمایه انباشت شد و عده ای خاص مرحله به مرحله صاحب و مالک همه چیز شدند، هنر فرمایشی و مزدوری هم مثل انسان، برده ی پول و زور و سرمایه شد و هنر تقسیم شد: هنر متعهد و هنر فرمایشی و غیر متعهد، هنری که در میان طبقه فرودست جامعه ماند و چون گذشته ابزاری بود برای خلق ها که از الام رنج ها و شادی ها بگوید و زیبائی را در هم آوائی و همسانی خلق کند و هنری که خریده شد و عقیم شد تا در خدمت مالکان و ظالمان ، تهی از معنی، صرفا سرگرم کند و بخنداند، شکوه و جلال و بزرگی در و دیوار و سنگ صاحبان آنها را بستاید . و اینگونه شد که هنر سیری دیگرگونه را آغاز کرد .
و اینک هنر در این جغرافیا
هنر در ایران مثل تمامی جوامع سرمایه داری در خدمت بوروژازیست و دیگر توده نقشی در آن ندارد و آنرا رنگ و لعاب زده اند ، لباس فاخر پوشانده اند و میان قاب های طلایی برای فخر فروشی دست به دست می کنند. نقاشی های چندین میلیون دلاری، مجسمه های طلایی و سالن های مجلل تئاتری، سینمای چند بعدی و هنری که دیگر هنرصنعتی است بی مایه، عقیم و الکن.
بیائید سری به تئاترو سینما و تلویزیون بزنیم البته تلویزیون که نه، تلویزیون بعنوان قدرتمندترین رسانه تبلیغی تمام و کمال در دست قدرت هاست و از یک پادگان و ارگان نظامی حائز اهمیت تر .
سینما که روزی زیبائی و هنر را هنوز می توانستیم در آن ببینیم، نیز از این گزند در آمان نمانده، از ابتذال فضای بازی و هنرپیشگی که شهرت و چهره شدن بدنبال دارد میتوان قصه ها و داستان های تراژیکی نوشت که انسان به حال خود زار بگرید، تا مافیای تهیه کنندگان و گیشه ها و زد و بندها و امکانات و پول… ) بیضائی در فیلم “وقتی همه خوابیم ” تا حدی به این ابتذال اشاره می کند).
متاسفانه باید از تئاتر هم با همین یاس و نامیدی یاد کنیم، تئاتر فاخر در سالن های آنچنانی و بلیت های با قیمت های گزاف، تئاتر های بالای شهری که روشن فکر کافه نشین سیگار به لب در ظاهر به غم توده اسیر آنرا کارگردانی می کند، تئاترهای که اگر با یک چهره و ستاره اجرا شوند ضمانت و گارانتی است برای گیشه ای پر و فروش عالی .
اما چه کسانی بر صندلی های این تئاتر می نشینند ؟ در این اوضاع و احوال کیانند که بلیت های 200 و 300 هزار تومانی می خرند و یک ساعت به تماشای چهره ای که روی پرده های سینما دیده میشد و اکنون بر صحنه است، می نشینند؟ کدام طبقه وقت و هزینه امدن به این سالن ها را دارد؟
این تئاترها بروی صحنه چه می گویند؟ از کدام دغدغه حرف می زنند؟
بیائید فکر کنیم حتی گاهی هم از فقر و فلاکت و بدبختی بگویند که گریبان توده ی کف خیابان را گرفته، برای آن بورژواها و خرده بورژواها که بروی آن صندلی ها نشسته اند فقر دیگران هم بخشی از زیبائی های زندگی است که میتوان با آن وقت گذراند. آن عکاس را بخاطر می آورید که انتظار آن کرکس را عکاسی کرد، تا کودکی از گرسنگی بمیرد و او غذا بخورد .
هنر میتواند مثل خیلی چیزهای دیگر در جهان سرمایه داری هیولائی باشد، ابزاری برای خودنمائی، ابزاری برای برتری جوئی. میتواند آری میتواند، و باید بگویم هنر در ایران ( بطور اخص تئاتر و سینما ) تبدیل به چنین هیولائی گشته است .