سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
در امتداد آبان: دربارهی ضرورت و امکان تشکیل هستههای سرخ
مقدمه: چندی پیش رفقای نشریهی «سرخط» با ارجاع به مضمون یکی از شمارههای نشریهی منجنیق1، فراخوانی2 دادند به نیروهای چپ برای هماندیشی و تولید متن حول شیوههای بدیل سازمانیابی در موقعیت کنونی؛ با این توضیح که الگوی طرحشده در نشریهی منجنیق، مشخصاً ناظر بود بر ایجاد یا تقویت نوعی از سازمانیابی در قالب واحدهای خُردِ مستقلی (هسته) که بهلحاظ درک از استراتژی انقلابی کمابیش همسو هستند. از آنجایی که انگیزه و الگوی محوری در این رویکرد، با دغدغهها و تجارب و بازاندیشیهای جمع کوچک ما نسبت به مقولهی سازمانیابی همخوانی نزدیکی دارد، بر آن شدیم که به این دعوت و ابتکارعمل خوشامد بگوییم. پس، در این نوشتار میکوشیم ضمن بیان دلایلمان برای گزینش چنین شکلی از کار جمعی و برشمردن برخی از مختصات آن از زاویهی دید خویش، بهسهم خود این ابتکار عمل را تقویت نماییم. با این امید که چنین حرکتی در میان فعالین چپ مقبولیت و گسترش بیابد، کانون اصلی متن حاضر شرح دلایلیست که از دید ما این شکل از سازمانیابی را در موقعیت کنونی ضروری و ممکن میسازد. نیازی به تأکید نیست که گسترش این حرکت، در وهلهی نخست مستلزم دامنزدن به چنین بحثی در میان نیروهای چپ انقلابیست و متن حاضر نیز پیش از هرچیز همچون گامی در این جهت تدوین شده و منتشر میگردد.
۱. ضرورت تشکیل هستههای سرخ
تلاش برای شکلگیری هستههای سرخ، تلاشیست برای ایجاد یک سنت قابل اعتماد و کارآمد برای بسط مبارزهی سازمانیافته در شرایط کنونی. ضرورت تشکیل هستههای کمونیستی، از ضرورت سیاسی روز و سطح تاریخی مبارزات طبقاتی ناشی میشود. تا پیش از دیماه ۹۶ ایجاد تشکلهای مبارز چپ معطوف به تشکیل جمعهای کمابیش علنی حول مبارزات جاری بود. اشکالی از همکاریهای شبکهای هم وجود داشت که بیشتر مبتنی بر روابط تصادفی موجود بود، نه لزوماً الگوهایی از پیش اندیشیده. بهبیان دیگر، شکل سازمانیابی بهمثابهی یک پرسش تاریخی باز و مبرم هنوز چندان مسالهسازی (پروبلماتیزه) نشده بود. خیزش ۹۶ و سرکوب خونین آن بار دیگر بهروشنی نشان داد که مناسبات قدرت بین ستمدیدگان و حاکمان بهشدت نامتوازن است و اینکه پاشنهی آشیل نیروهای چپ، مسالهی تشکلیابی است. این رویداد نشان داد که این تصور ضمنی نیروهای چپ که با شدتگرفتن مبارزات طبقاتی و بهمیدانآمدن مبارزهطلبانهی تودههای تحت ستم، گره تشکلیابی باز خواهد شد، نادرست بوده است. یعنی این تصور که با ورود این نیروی جدید به زمین سیاست، رویکرد دیرین حاکمیت در سرکوب بیامانِ نطفههای تشکلیابی در میان نیروهای چپ و کارگری دیگر کارآیی نخواهد داشت و لذا در سطح جدید آرایش نیروها، موازنهی نابرابر پیشین از میان خواهد رفت.
بنابراین، اگر خیزش دیماه ۹۶ را نقطهی عطفی در شدتگرفتن مبارزات طبقاتی تلقی کنیم، شکست نهایی آن (در ساحت مستقیمِ سیاسی)، حاکی از تشدید نیاز به کار سازمانیافته است. خصوصا که معلوم گردید محافل و سنتهای باقیمانده از گذشته از قابلیتها و سیالیتهای عملی و نظری لازم برای پاسخگویی به این نیاز برخوردار نیستند. شاید چنین بهنظر برسد که پایهگذاری هستههای سرخ شروعکردن از نقطهی صفر برای تجدید فرآیند سازمانیابی، متناسب با شرایط امروز است؛ شرایطی که سرکوب مستقیم و بیحد و مرز مهمترین مولفهی آن است، چرا که دستگاه حاکم بهخوبی از شکنندهبودن موقعیت خویش در اثر تشدید شکافها و بحرانهای جامعه و گسترش فزآیندهی نارضایتیهای عمومی آگاه است. ولی درواقع مصالح اولیه برای این تجدید فرآیند سازمانیابی تا حدی در دسترساند، چرا که هم اینک نیز جمعها و حلقههای زیادی از نیروهای چپ انقلابی وجود دارند که هر یک جداگانه فعالیتهای خود را دنبال میکنند. پس، چالش اصلی هدفمندکردن این فعالیتها بر اساس یک استراتژی کلان و یک الگوی بدیل و منعطف سازمانیابی، و سپس برقراری حدی از پیوندها و تقسیمکار میان آنهاست.
انتخاب فُرم هسته برای شروع فرآیند سازمانیابی ناشی از نیاز عملی به کنارگذاشتن موانع متداولیست که سازمانیابی در مقیاس بزرگتر را در شرایط خفقان کنونی دشوار میکنند. در همین راستا، برای مثال، تشکیل یک هستهی کوچکْ بسیاری از فاکتورهای واگرایانهای که تلاش برای سازمانیابی را ناکام میگذارند کاهش میدهد. خصوصا که سیطرهی چهار دهه خفقان و سرکوبِ استبدادی، عملاً سنت کار سازمانی، گرایش به جمعگرایی و فرهنگ کار جمعی را زایل ساخته است؛ چرا که حاکمیت با حذف سازمانهای سیاسی و سرکوب هرگونه تشکلیابی، عملاً زمین واقعی برای تمرین و پرورش چنین خصلتهایی را از نسلهای پسا ۵۷ سلب کرده است. درعوض، بهموازات یک مسیر تاریخی-جهانی، ترویج و نهادینهسازی فردگرایی نولیبرالی موجب رواج و تثبیت نگرشی فردی و فردمحور به جامعه و کنش اجتماعی-سیاسی شده است. در عصر شکست ناگزیر سوسیالیسم اردوگاهی و متأثر از هژمونی ایدئولوژی نولیبرالی، سویههای اقتدارگرایانهی سازمانهای چپگرای گذشته و جزمهای ایدئولوژیک آنان در نادیدهانگاری خودانگیختگی فردی، بهمنزلهی دلایلی کافی برای نفی نفس سازمانیابی تلقی میشوند. در چنین شرایطی و در سایهی دایمی خطرات و هزینههای کار جمعی (خصوصا سرکوب)، طبیعیست که گردآمدن و گردآوردن افراد (حتی از یک طیف سیاسی همسو) برای سازمانیابی با دشواریهای مضاعفی همراه باشد. فراتر از آن، حتی در میان کسانی که در کلامْ ضرورت سازمانیابی را تأیید میکنند، در حوزهی پراتیکِ سازمانیابی اغلب موانع بزرگی پیدا میشوند. از جمله آنکه خصلتهای فردگرایانهی درونیشده در زمانهای ناساز عملاً همچون مانعی جدی برای آغاز، تداوم یا گسترش این تلاشها ظاهر میشوند. برای مثال، برجستهشدن خودمحوری فردی در برابر اتوریتهی کار جمعی (اقتدار سازمانی)، یا گریز از دیسیپلینپذیری با ارجاع به آزادی فردی و مواردی از این دست، دلایل معمول گریز از تشکلیابی یا تعهد مستمر به کار متشکل هستند. با این اوصاف، شاید روشن باشد که شکل و الگوی سازمانیابی یک دادهی ثابت و معلومِ تاریخی نیست، بلکه باید در هر دورهای متناسب با شرایط و نیازهای انضمامی-تاریخی هر جامعهی معین، از نو بازاندیشیده و آزموده شود.
۲. اهداف و مشخصههای هستهی سرخ
انتظار اصلی ما از هستههای سرخ آن است که بهعنوان واحدهایی پایهای و امکانپذیر برای تمرین و تحقق کار جمعی در مقیاسی خُرد، زمینهای مادی برای ایجاد تشکلهای آتی کمونیستی را فراهم سازند. در این راستا هستهها میتوانند در سپهر نیروهای چپ فضایی از گفتگوها و تعاملات پیگیر و سازنده حول پرسشها و نیازهای بنیادین ایجاد کنند و گامهایی عملی برای غلبه بر پراکندگیهای موجود و فضای ناامیدی و سرخوردگی (بیافقی) بردارند. با توجه به آنچه در انتهای بند پیش گفته شد، انتخاب شکل هستههای سرخ ازجمله با نظر به این قابلیت است که در فضای دشوار و پرسنگلاخ کنونی، امکان عینی شکلگیری حداقلهایی از کار جمعی مداوم و منسجم را فراهم سازند. در این شکل ویژه و خُرد، برای مثال، وجود پیشینی آشنایی شخصی و شناخت و اعتماد فکری-سیاسی در بین اعضا، کمک مهمیست برای تسهیل بحثهای ضروری مقدماتی و شکلگیری تقسیم کار و دیسیپلینِ ضروری برای پیشبرد اهداف تعیینشده. باید خاطرنشان کرد که در غیاب خودآگاهی سیاسی بسندهی فردی و جمعی نسبت به چرایی و ملزومات این کار، شکلگیری هستههای سرخ خواهناخواه در سطحی صوری و بهگونهای سستبنیاد رخ خواهد داد، که در ادامه احتمالا خود به محمل جدیدی برای نمایشگری و رویارویی اگوهای فردی یا رقابتجوییهای محقر محفلی بدل میشود و بدینترتیب ایدهی اولیه بهسادگی دچار نقض غرض میگردد. برای اجتناب از این پایان تلخِ محتمل، لازم است که خصوصا مرحلهی امکانسنجی برای تشکیل هسته با دقتعمل سختگیرانهای نسبت به وجود و پرورش خودآگاهی سیاسی نزد اعضای بالقوه همراه باشد؛ همچنان که پس از شروع فعالیت هسته نیز تقویت و تعمیق مستمر این خودآگاهی همچنان ضرورتی بنیادی خواهد بود.
۳. تقسیم کار
هر هستهی سرخ بیگمان با مسالهی عام استراتژی و نیازهای مبارزه در شرایط مشخصِ موجود سروکار دارد که پاسخدادن به آن لازمهی جهتگیری سیاسی منسجمِ و پویشِ عملی هدفمند آن است. بنابراین، بخشی از فعالیت درونی هسته معطوف به روشنترسازی خطوط استراتژیک و انضمامیسازی دلالتهای عملی آن خواهد بود. اما مسالهی تدوین استراتژی انقلابی در شرایط تاریخی حاضر وظیفهای بزرگ است که تنها میتواند از مسیری جمعی و طی فعالیتی مستمر و پردامنه انجام گیرد. پس، پاسخِ جزئی هر هسته به این مساله تنها در تعامل با دیگر پاسخها و بازاندیشی جمعی مستمر میتواند به غنای لازم برای شالودهسازی مشی و کنش سیاسی هسته دست یابد. در عینحال، ضمن تلاش برای فهم خطوط اصلی این استراتژی (ازطریق چرخهی بازاندیشی درونی و تعاملات بیرونی) میتوان و میباید از روند مبارزهی طبقاتی و گشایشها و نیازهای آن بهعنوان قطبنمای عملی و سیاسی بهره گرفت. در همین راستا، هر هسته بنا به ترکیب علایق و تواناییهای اعضای آن میتواند و میباید فعالیتی را رو به بیرون سازمان دهد که معطوف به پاسخگویی به نیازهای عمومی جنبش باشد؛ آن دسته از نیازهایی که فهم آنها و نحوهی پاسخگویی به آنها لزوماً مستلزم تاملات ژرف و پردامنهی نظری نیست. هر هسته میتواند تواناییهای خود را مقدمتا در جهت پاسخ به شماری از این نیازها سازمان دهد تا بدین واسطه بهعنوان واحدی سیاسی موجودیت بیابد و در پیوند با دیگر هستهها قرار گیرد.
تحقق این کارکردهای همبسته، نیازمند تقسیم کاری آگاهانه در درون هسته است؛ و از آنجا که هسته در عین حال ظرفی برای تمرین کار جمعی در جهت توانمندسازی و تربیت نیروست، ضروریست که هر یک از اعضای هسته ترکیبی از وظایف نظری، سیاسی، فنی-اجرایی و سازماندهی را بر عهده گیرد. هرچند باید بهخاطر داشت که حتی در این سطح خُرد هم افراد لزوماً از تواناییها و قابلیتهای یکسان برخوردار نیستند، پس باید درکی فرآیندمحور را (در مقابل درکی مکانیکی و صوریاندیش و نامنعطف) مبنای کار قرار داد. در ساحت بیرونی، پس از شکلگیری و پیوندیابی هستههای سرخ، میتوان بنا به حوزههای قابلیت و تمرکز کاری هستههای مختلف، حدی از تقسیم کار را در بین هستهها ایجاد کرد، تا همکاریهای مکملِ آگاهانه و هدفمند جای موازیکاریهای پراکنده و فرساینده را بگیرد.
۴. پیوندیابی هستهها
در الگوی قدیمی و سنتی کار سازمانی چپ (ازجمله در ایران)، رابطهی هستههای سرخ عمدتا بهصورت سلسلهمراتبی و متمرکز بوده است. فارغ از مزایا و معایب این الگو در دورهی تاریخی کاربست آن، در شرایط کنونی و ازجمله درغیاب سازمانهای بزرگ سیاسی، الگوی مورد نظر ما برای پیوندیابی هستهها، مبتنی بر پیوند شبکهای در دو سطح خودگردان و فدرالیستیست. این الگو ترکیبیست از حفظ خودمختاری نسبی هر هسته در عملکرد خویش، با نوعی از هماهنگی و تقسیمکار بین هستهها. رشتهی پیونددهندهی هستهها، درک نزدیک آنها از خطوط استراتژیک مبارزهی انقلابی و نیازهای عمومی جنبش در مقطع کنونیست. این الگو، هم با نیازهای موقعیت عینی حاضر (خصوصا فقدان تشکلهای سازماندهندهی مبارزهی جمعی و سرکوب بیوقفهی تشکلیابی و کنشهای سازمانیافته) سازگاری بیشتری دارد و هم کمک میکند تا بتوان از نارساییهایی الگوهای پیشینِ سازمانی فراتر رفت. در اینجا سنتزی از دستاوردهای مبارزاتی گذشته و بازاندیشی انتقادی نسبت به محدودیتها و بازدارندگیهای آنها مبنای کار خواهد بود، تا در فرآیند آگاهانهای از آزمون و خطا بتوان از اشکال سازمانی گذشتهْ فراروی دیالکتیکی کرد. برای مثال، این الگو باید بتواند پاسخی عملی و انضمامی برای این پرسش بیابد که چگونه میتوان درمقابل اقتدارگرایی و بوروکراسی درونی سازمانهای سیاسی چپ و یا ایزولهشدنِ آنها از جامعه در شرایط سرکوب، به خودانگیختگیها و ابتکارات اعضا و فعالین و نیز به امکانات پیوندیابی با بدنهی ستمدیدگان و مبارزاتِ جاری آنها وزن بیشتری داد؛ و درعین حال، این پرسش مهم مطرح است که چگونه میتوان این خودانگیختگیها و ابتکارات و پیوندها را فعال و هماهنگ ساخت تا برای تامین اهداف تعیینشده کارآیی عملی داشته باشند و خصوصا در مقابل دستگاه سرکوب کارآمد باشند.
هستههای شکلگرفته در داخل کشور – بنا به شرایط سرکوب – نیازی نیست پیوند مستقیمی با هم داشته باشند، اما هستههای خارج از کشور بنا بر پایینتر بودن خطرات امنیتی میتوانند تعامل و پیوند بیشتری با هم داشته باشند. بر این اساس، رابطهی هستهها در خارج کشور میتواند برای مثال به شکل فدراتیو (با ساختاری افقی و غیرمتمرکز) باشد؛ درحالی که در داخل کشور هستهها با حفظ هرچه بیشتر خصلت خودگردانی (autonomy) و مخفی خویش، میتوانند بهطور غیرمستقیم، ازجمله بهواسطهی خروجیهایشان و یا ازطریق ارتباطات مکتوب در تعامل قرار گیرند. بههمین ترتیب، ارتباط بین هستههای داخل و خارج نیز، تا فراهمشدن شرایط لازم، نمیتواند ارتباطی مستقیم یا ارگانیک باشد. بلکه هستهها تا جای ممکن از جهتگیریها و فعالیتهای هم مطلع میگردند، تجارب و دیدگاههایشان را مبادله میکنند و به یکدیگر بازخورد میدهند، و مشترکا میکوشند پرسشها و نیازهای بنیادین (خواه در حوزهی استراتژی و خواه گرههای اساسی برای پیشبرد پراتیک) را شناسایی کرده و راهکارهایشان را به بحث بگذارند.
با این همه، یکی از وظایف مشترک همهی هستهها، دامنزدن به شکلگیری هستههای جدید از طریق تبلیغ فعالِ این الگو و نشاندادن نمونههای عینی برای آن است. یعنی هر هسته تا جای ممکن میباید بهطور مستقیم و غیرمستقیم نقش یک تکثیرکننده (multiplicator) برای گسترش این الگوی سازمانیابی را ایفا کند.
بیگمان بخش مهمی از ملزومات کار جمعی در این الگوی مشخصِ سازمانیابی تنها در پروسهی عمل آشکار خواهد شد. خود این الگو تنها طی پراتیک جمعی و تعاملی و با بازاندیشی انتقادی دربارهی نقاط ضعف و قوت و ظرفیتهایش میتواند بهطور انضمامیتر و کاربردیتری تصحیح و تکمیل گردد. بههمین ترتیب، شیوههای بهینه برای پیوندیابی هستهها نیز هرچه بیشتر در پروسهی عمل روشن خواهند گردید. خصوصا که در حین پیشبرد کار به موضوعات و مسایلی برخواهیم خورد که پاسخی پیشینی برای آنها وجود ندارد.
۵. حوزههای ممکن برای هدفگذاریهای عملی
برخی از این حوزهها با چشمپوشی از همپوشانیها و درهمتنیدگیها و تقدم و تاخر ضروری آنها عبارتند از:
الف) تاثیرگذاری بر آرایش قوای طبقاتی بهنفع جبههی کارگران و ستمدیدگان ازطریق کنشهای سازمانیافته و فعالیتهای رسانهای و سیاسی همبسته و سایر ابتکارعملهای ممکن؛
ب) بازسازی و انتقال اندیشهها و دستاوردهای نظری (گذشته و معاصر) چپ انقلابی در سطوح مختلف کاربستپذیری اجتماعی و مفصلبندی آنها با نیازهای عمومی جنبش، بههمراه جستجوگری مستمر جمعی برای سنتز دستاوردهای (نظری و عملی) تاریخی جنبشهای رهاییبخش در سراسر جهان؛
ج) مقابله با ایدئولوژی بورژوایی و نولیبرالی و گفتارسازیهای ضدانقلابی، از طریق نقد نظری و تولید محتوا؛
د) اجتماعیسازی اندیشه و رویکرد چپ یا تقویت گفتمان و رویکرد سوسیالیستی در فضای عمومی ( خصوصا در سطح همراهان بالقوهی چپ یا لایههای فعالتر کارگران و ستمدیدگان):
- یافتن و کاربست زبانی قابلفهم برای عموم
- جستجو و ایجاد میانجیهای مناسب ارتباطی برای پیوند با تودهی ستمدیدگان
- ارائهی بدیلهای ایجابی برای مسایل و مشکلات و پرسشهای انضمامی موجود
- دخالتگری فعال در تحلیل مسایل و روندهای سیاسی روز از منظر چپ انقلابی
- آگاهیرسانی انتقادی در حوزههای مقاومت و مبارزهی روزمره و سازوکارهای سرکوب
ه) سازمانیابی و مشارکت فعال در سازماندهی مبارزات جاری در محیط پیرامون خویش؛ و تقویت ایدهی سازمانیابی در اشکال نظری، عملی و گفتمانی در سطح جامعه (ازجمله نزد نیروهای چپ و فعالین بالقوه)؛
و) تقویت ارتباطات با چپ بینالمللی در ساحتهای رسانهای و فعالیتهای سیاسی-عملی و انتقال تجارب مبارزات جهانی و ایجاد همبستگیهای فراملی بین مبارزات ستمدیدگان.
۶. برخی ملزومات عملی آغاز به کار هستهها
الف) هر هستهی سرخ باید برای خویش اسم مشخصی را برگزیند تا بتواند در ارتباطات بیرونیاش کارآیی بهتری داشته باشد. اسم هسته نه فقط امکان میدهد تا هویت فردی اعضای آن پنهان بماند، بلکه دعوتی است برای اولویتدادن به فعالیت جمعی در برابر شکل رایج کنشهای فردی پراکنده (و اغلب توأم با نامجویی و عوارض مسموم دیگر).
ب) لازم است که فعالیت در این هستهها، اولویت اصلی فعالیتهای سیاسی اعضا باشد، نه مکملی جانبی برای سایر فعالیتها. در واقع فعالیت در یک هسته، باید نقشی انسجامدهنده به سایر فعالیتهای ممکنِ اعضا داشته باشد. یعنی مجموع فعالیتهای سیاسی جانبی اعضا باید معطوف به تقویت کارِ سازمانیافته در هسته یا دستکم در هماهنگی با آن باشد.
ج) از آنجا که محورهای اصلی فعالیتهای هر هسته رشد درونی (ارتقای قابلیتهای فکری و عملی اعضا) و دستیابی به اهداف تعریفشدهی بیرونی (خروجیهای واقعبینانه ولی مفید برای جنبش) است، لازم است هر هسته اهداف، برنامه و دستورکار مشخصی برای خویش تدوین کند که با اولویتبندی معقول و زمانبندی مناسبی همراه باشد. تنها در اینصورت است که بازبینی سازندهی روند فعالیتهای هسته ممکن میگردد.
د) برای برپایی یک هسته نیازی نیست که لزوماً از صفر آغاز کنیم، بلکه بهتر آن است که تا جای ممکن ساختارها و حلقههای فعال یا نیمهفعال موجود، که بعضا بهسختی شکل گرفتهاند و هنوز کارکردها و قابلیتهایی دارند، را بهسوی شکلگیری سطح بالاتری از کار هدفمند و سازمانیافته سوق دهیم؛ منوط به آنکه در آنها بهقدر کافی ظرفیت، جدیت و اعتماد متقابل و نیز انگیزه و همگرایی سیاسی لازم برای ورود به چنین مرحلهای موجود باشد. ازقضا چنین حلقههایی کم نیستند و وجود پیشینی آنهاست که در شرایط فعلی، الگوی مقدماتی سازمانیابی ازطریق هستههای خُرد مستقل را بهلحاظ مادی امکانپذیر میسازد.
ه) ضرورت پایبندی به ملزومات کار مخفی بهمعنای آن نیست که هستهها خود را از جامعه ایزوله کنند. برعکس، یکی از دلایل بنیادی شکلگیری هستههای سرخ، ضرورت تاریخی حضور فعال اندیشه و کنش چپ در متن جامعه و خارجشدن چپ از موضع انفعالی و انزوای اجتماعیست. آنچه این حضور را تحقق میبخشد نه هویت علنی هستهها و اعضای آنها، بلکه تکانههای خُرد مشخصیست که بهواسطهی مشارکت خلاق و فعالانهی آنها در اشکال روزمرهی مبارزهی طبقاتی و مقاومتها و مبارزات ستمدیدگان پدید میآید. از این نظر، نهفقط باید روابط و ظرفهای محلی موجود برای فعالیت سیاسی-اجتماعی را حفظ کرد، بلکه باید از آنها بهبهترین نحو استفاده کرد، چراکه آنها پشتوانهی اجتماعی و محمل فعالیتهای سیاسی هستهها هستند.
در پایان، خاطرنشان میکنیم که تاملات فوق مسلماً نارسا و ناتماماند و تصحیح و تکمیل آنها، و بهطورکلی گسترش و تعمیق این بحث مهم، نیازمند مشارکت فعال سایر جمعها و رفقاست3.
آبان ۱۳۹۹ – هستهی سرخ «علی مسیو*»
* پینوشت:
دربارهی علی مسیو
در بازخوانی تاریخ مبارزات فرودستان و زحمتکشان در دو سدهی اخیر، خصوصا تاریخ انقلاب مشروطه، به چهرههایی برمیخوریم که بهدلیل منش و کردار انقلابیشان نهفقط جایگاهی بهیادماندنی دارند، بلکه حضور تاریخیشان تا لحظهی حال امتداد مییابد و به مبارزان امروز الهام میبخشد؛ چهرههایی که گویی شبح پرشور و ناآرامشان هنوز بر فراز آسمان استبدادزدهی این جامعه در پرواز است تا به ما یادآوری کند که راهی که آنها برای تحقق آرمانهای برابری و آزادی گشودند، همچنان ناتمام مانده است. در این میان، به نامهایی برمیخوریم که درست در دورههایی که سرکوبگران حاکم از گسترش یأس و بیعملی در جامعه خاطرجمع و خرسند بودند، با اقداماتی بهموقع و هدفمند امید به حرکت و پیروزی را در تودهها برانگیختند و چراغ مبارزات ضد سلطه و ستم را افروخته داشتند.
علی موسیو (۱۸۷۹–۱۹۱۰) بیتردید یکی از همین نامهاست و بههمین دلیل، صرفاً یک فیگور تاریخی پایانیافته و مناسب حال پژوهشگران تاریخ نیست، بلکه یکی از سمبلهای مبارزه است که نام و یادش در دورههای مختلف ققنوسوار از خاکستر سرکوب و ستم و تبعیض سر بلند میکند. تلاشهای او و رفقایش درجهت فراهمکردن امکانات مادی و فکری برای انقلابیون، و خصوصا ایجاد «مرکز غیبی» در تبریز (بهعنوان الگویی برای پیگیری مبارزه در دوران شکست)، تلاش برای وصلکردن انجمنهای رزمنده به یکدیگر، و همچنین کوشش برای ایجاد پیوندهای تشکیلاتی انترناسیونال، نقشی غیرقابل انکار در فرازهای انقلاب مشروطه و شکستن سیطرهی استبداد صغیر و «فتح تهران» داشتهاند.
شاید همین فهرست تیتروار از زندگی سیاسی علی موسیو و یارانش، دلیل گزینش نمادین نام وی برای این هسته را توضیح بدهد.
1 . منجنیق – فلاخن ۱۶۲: کمیتهی جواد نظری فتحآبادی: «چگونه سازمان بیابیم؟/ ایدههایی برای سازمانیابی انقلابی».
2 . سرخط: «فراخوانی به تولید جزوات شناختی/ فراخوانی به سازمانیابی برای انسجام نظری»
3 . برای سهولت دنبالکردن این مباحث، پیشنهاد مشخص ما آن است که همهی متونی که در این موضوع نگاشته میشوند، با هشتگ «#هستههای_ سرخ» منتشر گردند.