سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
ایام هجر را گذراندیم و زنده ایم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!
ایام هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!
از بسکه غم به سینه ی من بسته راه
دیگر مجال آمد وشد نیست آه را!
با تاسف فراوان چند روز بعد ازمرگ علی اشرف درویشیان، هم زمان با فاجعه ی دلخراش زلزله ی کرمانشاه، شامگاه ۲۱ آبان ۱۳۹۶قلب مهربان وآزادیخواه وعدالت جو وانسان گرای فریدون چمنی نویسنده مردمی شاعر، منتقد ادبی وحامی محرومان و ازهمکاران کانون نویسندگان ایران دربیمارستان شریعتی تهران ازتپش بازایستاد وخطه ی استان کرمانشاه به ویژه مردمان زادگاهش در شهرکرندغرب را (بعد از مرگ سرخ برادرش فدایی انقلابی مهرداد چمنی) به سوگ دوچندان نشاند. به علت زلزله وپس لرزه های مداوم وازدحام مسیرِغرب کشور که احتمالن به این علت دوچندان می شد در کرج با حضورهزارتن ازدوستان وآشنایان درجوار دوست دیرینه اش درویشیان به خاک سپرده شد.هزینه ی برپایی مراسم وسالگردِ داخل و خارج کشور به صورمختلف برای زلزله زده گان در نظرگرفته شد.
ازجمله آثارمتعددش می توان از رمان درآن دیار دلگیر، برحریر باد (کوچ رنح آباد)، زن و شب و تنهایی و باغ بی پرچین و ده ها داستان کوتاه، مطالعه وپژوهش ملیت های ایران بویژه کورد را نام برد.
وی درمرداد ۱۳۱۷ در کرند غرب متولد شد ودوران تحصیل ابتدایی تا دبیرستان را درکرند و قصرشیرین و دبیرستان کزازی کرمانشاه به پایان رساند. نوجوان بود که درمسیروقوع جنبش های آزادی وعدالتخواهانه قرارگرفت. اهل ورزش ومطالعه بود راه های رفته ی دشوارزندگیِ خود ومحرومان را درادبیات تجلی ومادیت می بخشید. گاه اشعار ومقاله هایش درنشریات ادبی ومترقی زمانه اش بازتاب می داد. شاید بتوان گفت اولین جوانی بود که با انگیزه ی تحصیل وتغییر وچرایی ی محرومیت عمومی از زادگاهش گام درراه دشوارتری جهت آگاهی وشناخت جامعه اش نهاد. علیرغم میل وانگیزه شخصی، وارد دانشکده افسری شد اما سلاح او قلم اش بود. دررشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ملی تهران فارغ التحصیل شد. چند صباحی در دانشگاه تدریس کرد. درپیش و پسِ انقلاب درکنارمردم آزدیخواه وانقلابی قرار داشت.همکاری خود را با کانون نویسندگان ایران ادامه داد. اویک انسان واقعی، سوسیالیست آزادیخواه، انساندوست، متفکر با احساس وعاشق زندگی بود. به برابری حقوق زن و مرد فارغ از جنسیت یکسان ارج واهمیت می داد وهمواره درزندگی خصوصی واجتماعی اش نمود داشت. رنج ودرد مردم کشورش وسایرنقاط جهان درد او بود.از تاریخ و فرهنگ کشورو سایر نقاط جهان شناخت داشت. ازجنگ وخشونت که اصل ومفهوم زندگی رانفی می کرد بی زار بود. او به مردمانی که با هرنگرشی، به آزادی وحقوق خود ودیگران اهمیت می دادند ارج می گذاشت. درب خانه اش به روی مهمانان ومبارزان باز بود واز پیامدهای سیاسی واهمه نداشت.ازاین که مردم کشورش به ویژه کردها، ناخواسته به خاطر خواسته هایشان مورد بی مهری خصمانه قرارمی گیرند رنج می برد و اعتراض می کرد. او سرشارازروحیه ی اعتماد بخش واراده بود. نسبت به گرفتاری های دیگران بی تفاوت نبود ودررفع آن بدون تحمیل نظرش راهنما وراه گشا، ودرغم و شادی ها همراه بود. تاآخرین دَم حیات اندیشه ی آزادیخواهانه اش درجامعه حضور داشت. چون عاشق زندگی هدفمندش بود مرگ ومرگ افروزیِ بی وقفه را به چالش می کشید ومی گفت: «… بَرم روزی قرارت را»!
با این که خود به علت بیماری قند یک پایش را از دست داد ودر حال مداوای پای دیگرش بود، اما نگران علی اشرف درویشیان بود ودر تماس تلفنی افسوس می خورد که: «دریغ با تمامی روحیه ی بالایش زمین گیرشده.»
اوازقدمتِ تاریخیِ اختناق وتیغ سانسورکه ریشه درعدم آگاهی و عقب نگه داشته گی های جامعه داشت ونوشته هایش را بی نصیب نگذاشت شناخت ونفرت داشت.درتند پیج های سیاسی، توهم را بزرگترین مانع تاریخیِ آزادی وعدالت اجتماعی با شاخص های فرهنگی واقتصادی ویژه ی جامعه ای می دانست که ” کلید” بازگشایی قفل بسته و سنتی عرفی عادتی، آن را با امید واهی عقب نگاه داشته است و بخش هایی عظیم ازذهن جامعه را به خود مشعول نموده تا مانع خود اندیشی باشد،از این منظرمی دید وافسوس می خورد.
او یکی از فعالین وامضا کنندگان فراخوان ها دراعتراض به قتل زنجیری نویسندگان منجمله قتل فجیع مختاری و پوینده وبیانیه ی ۷۰تن نویسندگانِ آزادی یوسف بنی طرف، وجزامضا کننده گان بیانیه علیه هرگونه اعدام بویژه کودکان زیر۱۸ سال، همچنین دردفاع ازآزادی کارگران، حقوق کودکان کار، زنان و دانشحویان دربند، واعتراض به ضرب وشتم کارگران آق دره ، دست فروشان مترو و خیابان ووو بود.
حال او با زیباترین آرزوهای تحقق نیافته ی جهان دلخواهش، و زخمه های ازدست دادن عزیزانش (برادرکوچکترازخود فرامرزکه تازه به دنیا آمده بودبه ناگاه گردنش خشک شد ومُرد. ازتنهاعموی ورزشکاردلاورش که درجوانی مسموم اش کردند وخون بالا آورد. از پدری که برسنگ مزارش حک نمود: داغ دل هرلاله به هر دشت که پرسند گوید سخنِ مرگِ عباس چمنی را. برای برادرجوان ودانشجویش مهرداد، که بی توهم زیر شکنجه ی جلادان سرمایه در فروردین ۶۱ جان شیفته اش در راه آرمان خود رهایی کارگران وزحمتکشان نثار نمود وخود ساک لباس اش راازستاد مرکزی سپاه پاسداران کرمانشاه تحویل گرفت، حک نمود : به دریای خونت ای شهید بگذارآزادی شنا کند به پایمردیت ای مرد مانده است درمانده خصم، که دیگر چه ها کند.!؟ و بلاخره بر سنگ مزارمادر، این نماد رنج ومقاومت مادران جوان از دست داده، نگاشت: درماتم مرگ پسرم داغ دلم کشت مرا، می رود مادر بی چاره به راه پسرش! و برای خواهری که پس از سال های مدید به دیدارش به اروپا آمده بود کتابِ در آن دیار دلگیر، کوچ رنج آباد، با بیان مسرع اول شعرفوق کادو داد.) جهان را بدرود گفت. یادش گرامی باد!
اروپا / نوامبر2017
* تصویر دوم مزار درویشیان می باشد.
سریعا این پست برداشته شود. ایشان در این گروه هیچ دخالتی نداشته اند
ف،اگرمطلب را به دقت مطالعه کرده بوده باشیداین تحکم ضرورت نداشت و ادعای شما مبهم وبی اساس است.ایشان نویسنده ای مستقل و آزادیخواه بوده. درتمامی متن نوشتاری یادواره هم این امر رعایت شده است.مگر هویت انسان وانسانیت در “دخالت” داشتن یا نداشتن ” دراین گروه” یا آن گروه که منظورتان که مشخص نیست، خلاصه می شود؟ یا با نشر در سایت های جهانی تمبر وابستگی می خورد ؟ کمی بر روحیه ی سانسوری ونگرانی تان که در نوشته تان موج می زند فایق آیید.