سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
خرداد ، ماه به خاک و خون غلطیدن ده ها فدایی مبارز و کمونیست است . کسانی که با پا فشاری بر آرمانهای انسانی خویش برگهای پراز افتخار تاریخ مبارزه برابری طلبانه و آزادیخواهانه طبقه کارگر و زحمتکش ایران را رقم زدند . مطلب زیر نوشته فدایی شهید رفیق سعید سلطانپور ، شاعر توده های محروم و ستمکش درباره انقلابی بزرگ فدایی شهید امیر پرویز پویان است که هر دو آنها از شهیدان ماه خرداد میباشند .
من این گل را میشناسم
رها کنید مرا ، رها کنید شانه و بازویم را
رها کنید مرا تا ببینم
من این گل را میشناسم
من با این گل سرخ در میدان راه آهن
سلام داده ام
آ … ی
من این گل را میشناسم
در زندان بودم که خبر را شنیدم . عکس رفیق همراه رفقای دیگر در روزنامه چاپ شده بود چشمانم بر روی عکس خیره ماند … پویان … عجیب است … شروع کرده اند … به دنبال سفر به روستاها ، دوستیها با مردم مختلف … آن پیرمرد روستایی در قطار … آن جوان با لباسهای چرب و روغنی در قهوه خانه … آن یاد داشتها … آن طرز لباس پوشیدنهای مختلف … همانند مردم بود … همانند مردم حرف میزد … آن کتابها … آن ترجه ها … آن ناپدید شدنهای ناگهانی … روزی در مشهد … روزی در روستاهای گیلان … روزی در شهرهای لرستان … روزی در تبریز … همیشه در میان خلق و کمتر در میان ما روشنفکران … براستی عجیب بود و آن روز … بر روی چمن دانشگاه … مشغول ترجمه نوشته ای از جرج جش بود . کنارش نشستم . سرش را بلند کرد . آن سیمای سبزه گون . آن چشم پر نفوذ و مهربان و لهجه بومیش : ” نیروهای انقلابی ایران تاوان خیانت حزب توده راپس میدهنند این خیانت تاریخی را تنها با حرکتی تاریحی میتوانیم پاک نمائیم ” . ” این دیکتاتوری فرسوده گردیده ، خلق باید ایمان بیاورد ” . ” حرف زدن در مورد مارکسیسم بدنیست ، اما عمل کردن به آن بسیار سخت و دشورا است . ” و سپس با لحنی ساده از من سئوال کرد : ” میتوانی گریم کردن را به من یاد بدهی ؟ ! ” برایم عجیب بود و به آرامی به من گفت : ” تئاتر را دوست دارم ، ممکن است بیاییم و رفقا را گریم کنم … و آن شب …زمستان بود و نفس در سنیه انسان غ میزد . آن جسه مقاوم و پر جنب و جوش … آن جسه کوچک اما یکپارچه جنب و جوش و پر تحرک … میلرزید … با آن پیراهن و ژاکت تازه ، با آن کت معمولی … اصرار داشت که هوا سرد نیست . گفت : ” لباس زیادی دست و پای انسان را میگیرد ” .
گفتم : ” اینهم لباس است . گفت : خیلی اشرافیه و دستش را که در جیبهایش بود از آستر دست کتش بیرون آورد و با انگشتانش بازی کرد . خنده ام گرفت . او نیز میخندید : ” ممکن است توهم روزی لازم باشد آسترکتت را پاره کنی . ” منظورش را نفهمیدم . در آن هوای سرد هزارها متر با هم پیاده روی کردیم و در باره زندگی کارگران حرف زد . از زندگی دهقانان ، از سندیکاها ، از شرکتهای زراعی … از بانکها … از وامهای مردم فقیر و تهیدست ، و سپس از روشنفکران بورژوا حرف زد : ” هر کسی در خلوت و در حرف مبارزه است !! ” به او گفتم چه باید کرد ؟ ” خندید و گفت : ” اگر دقیقا به من بگویی که چه کاری نمیشود انجام داد. آن وقت به تو میگویم که چه کاری قابل انجام است . ” ساکت شدم : ” برای آنکه بدانی و آگاه باشی که چه کاری را نباید انجام دهی ، باید کار و فعالیت داشته باشی ، باید جامعه را بشناسی ، به روستاها بروی ، از کارخانه ها با خبر شوی ، باید بدانی که زیر این سقف چه روی میدهد . ” و آنوقت به آلونکهای پشت مجسمه اشاره کرد . از آن شب به بعد او را ندیدم . فکر میکنم همان شب با آن تکان سر و نگاه تیزش به آن آلونکها در میان همان آلونکها از من جدا شد . هر وقت به آن فکر میکنم آلونکهای آن شب سرد در جلو چشمانم ظاهر میشود و آن رفیق که مانند گوزنی که در گردش باشد در میان آن آلونکها از من دور شد . مبارزی هنرمند بود . گاهی اوقات شعر میسرود و گاهی اوقات داستان مینوشت . در انتقاد از هنر و هنرمند اگر چند نوشته بیش ندارد ، اما پایه گذار روش و متد مارکسیستی در انتقاد از هنر است . آن شب آخری که او را دیدم از خانه تیمی به تئاتر آمده بود و من از این موضوع اطلاعی نداشتم . رفیقی ساده و هشیار ، منتقد و مهربان … رفیقی انقلابی که بسیار مرا آموخت . رفیق کبیر پویان و رفقای او پایه گذار جنبش نوین کمونیستی ایران بودند . جنبشی که هم اکنون نیز ارزشهای تاریخی آن بخصوص در زمینه ارتباط خلاقانه تئوری و پراتیک و نتایج نوین آن سرفصل بحث و مبارزه تئوریک نیروهای انقلابی است .
( یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
امروز سی ویکم خرداد و سی و پنجمین سالگرد بخون تپیدن شاعر انقلابی ، شاعر کارگران و زحمتکشان وخلقهای تحت ستم واستثمار و شاعرآزادگان، سعید سلطانپور است . سی وپنج سال قبل درچنین روزی قلب گرم و مهربان سعید که همواره برای آزادی بشریت از ستم واستثمار وزوروسرکوب مبتپید ،اماج تیرهای کینه توزانه طبقه حاکم وسران مرتجع جمهوری اسلامی قرارگرفت.
سعید که درعمرکوتاه خود لحظه ای ازمبارزه علیه ارتجاع ، خودکامگی ولحظه ای ازتلاش برای آزادی و بهروزی توده های زحمتکش مردم غافل نشد، دریکی از بهترین لحظات زندگی اش ، درشب عروسی اش، ازکنار عروس ورفیق زندگی اش ، مادر،خواهر وخانواده ومهمانهایش ربوده شد .درفاصله دستگیری واعدام تحت شدید ترین شکنجه ها قرارگرفت ،انواع واقسام روشهای جنایتکارانه و شکنجه های جسمی و روحی برای شکستن مقاومت وی آزمایش شد تابلکه لب بگشاید و آنچه جلادان برتخت نشسته، دیکته میکنند در مصاحبه های کذائی برزبان راند. اما هیهات که با دلاوری ازسنگر طبقه کارگر وزحمتکشان و محرومان جامعه روبرو بودند. محرومانی که خود وی شرایط استثمار و زندگی طاقت فرسای آنها را زندان و شکنجه گاه بزرگی میدانست .
………
ما
این بامهای کوچک توفان
آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان
در بندهای سرد قزل قلعه و اوین و حصار
زندانیان خستهی این خاک نیستیم
زندانیان خستهی این خاک دیگرند
زندانیان خستهی این خاک
در بند کارخانه و کار ستمگرند
انبوه سرخ رنجبران اینجا
زندانیان خستهی زندان کشورند
……..
زندانیانی که آزادی با آزادی آنها وآزادی آنها با رهائی از ستم واستثمار ممکن است. وسعید سرانجام باایستادن دربرابر جوخه تیرباران، داغ شکستن اش رابر دل مستبدین و سرکوبگران حاکم گذاشت وزندگی اش درمبارزات طبقه کارگر ، زحمتکشان ،جوانان ، داشجویان وزنان جاودانه شد. همانطورکه سرود:
……
تو بر آنی که مرا پشتی نیست –
من برآنم که دمـاوندم هسـت
……
امروز ترنم اشعار سعید به همراه یاد زندگی پربار و مقاومت جانانه او دربرابر تیر و درفش مافیای قدرت وثروت حاکم، راهنما و روحیه بخش تمام مبارزین را آزادی و سوسیالیسم است و حقیقتا سخن اش آذری است گرما بخش دل انقلابیون وتلاشگران راه ازادی و سعادت و بهروزی انسان .
……………..
آن دلاور که قفس با گل خون میآراست
لبش آتشزنه آمد، سخنش آذر شد
آتش سینه ی سوزان نوآراستگان
تاول تجربه آورد، تب باور شد
وه که آن دلبر دلباخته، آن فتنه ی سرخ
رهروان را ره شبگیر زد و رهبر شد
شاخه ی عشق که در باغ زمستان میسوخت
آتش قهقه در گل زد و بارآور شد
……………
سعید یک فدائی کمونیست بود و به آزادی نوع بشر ازیوغ ستم واستثمار و زورو سرکوب نظام سرمایه میاندیشید وبرایش مبارزه میکرد و تا آخرین لحظه حیات اش به این آرمانهای انسانی وفادارماند.ما فدائیان کمونیست ضمن گرامیداشت یاد وخاطره شاعر انقلاب، رفیق عزیزمان سعید سلطانپور، باردیگرپیمان میبندیم که به آرمانهائی که رهائی توده های عظیم کاروزحمت و رهائی انسان از بند سرمایه را هدف دارند و سعید دردفاع ازآنها جان اش را فداکرد، وفادار مانده وبرای تحقق آنها ازپای ننشینیم.
یدی شیشوانی ۳۱خرداد ۱۳۹۵