سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
“کارگران مشغول مرگ اند!”
شرایط زندگی به گونه ای پیش رفت که بالاجبار به کارگری آن هم از سخت ترین انواعش تن دهم.12 ساعت کار سخت در روز و سه روز تعطیلی در ماه!کار با دستگاه هایی پرخطر،موادی مضر برای دستگاه تنفسی و همچنین خطرناک برای پوست.حقوقی حداقلی و بدون بیمه.دوازده ساعت کار در روز نه تنها جسم شما را خسته میکند بلکه ذهن را نیز کاملا از پا در می آورد و دیگر اجازه هیچ فعالیت فکری به شما نمیدهد.چند نفر را میشناسید که بعد از ساعتها سرپا ماندن،بار خالی کردن،کار با دستگاه های بزرگ و نظافت های پی در پی کتاب دستشان بگیرند و یا در حلقه های بحث و گفتگو بنشینند؟!این به نظر من مهمترین زیانِ کارگری با تعریف حال حاضر درجهان است. صاحبان ثروت دقیقا به دنبال همین موضوع اند،خستگی مفرط کارگران در راه بیشتر شدن ثروت مالکین و نیز پایین آوردن قدرت تفکر،تعقل و حرکت!این گونه نه نیازی است حکومت پول زیادی را صرف سرکوب تظاهرات و اعتراضات کند و نه به برنامه های تبلیغاتی پرخرجی نیاز است که طبقات پایین را به زندگی زرد و ابتذال گونه بکشاند!وقتی مارکس در سرمایه،افزایش ساعت کار کارگران را موجب لطمه خوردن سلامت آنها (اعم از جسمی و روحی)وبه تعاقب آن ضربه زدن به وضع جمع میدانست و میگفت با این روال،اخلاق و انسانیت در جامعه بشری از بین خواهد رفت دقیقا به همین موضوع اشاره داشت.افکار کارگر آنقدر تنزل می یابد که تمام فکر و ذکرش به ابتدایی ترین،جزئی ترین و روزمره ترین موارد معطوف میشود و هیچ ردپایی از فکر و ذهنی تاثیرگذار و محرّک در آن یافت نمیشود.اما اوضاع حتی به این میزان از بطالت هم ختم نمیشود.عدم آگاهی طبقاتی،فقدان مطالعه و فقر فکری سبب شده کارگر به جای آنکه صاحب زر و زور را عامل اصلی وضعیت خویش بداند و او را دشمن تلقی کند،بالعکس او را چون خدایی پرستش کند و به خود،هم نوع و همکارانش ناسزا و لیچار بار کند که مقصران اصلی شرایط کنونیِ وی اند!نمونه ای کوچک از این موضوع در محل استثمار ما همین چند روز پیش رخ داد؛بازرس تامین اجتماعی برای بررسی بیمه بودن یا نبودن کارگران وارد مجموعه شد و قصد داشت کد ملی چند کارگر را از آنها بپرسد تا در سیستم،استعلام وضعیت شوند،کارفرما که شاهد ماجرا بود وارد شد و با توسل به انواع دروغ توانست بازرس را قانع کند که این ها نه کارگران مجموعه بلکه خود،مالکین و صاحبین این دم و دستگاه اند و هریک سهمی در ان دارند!اما نکته جالب توجه پس از این موضوع یعنی بعد از رفتن بازرس رخ داد،آنجا که کارفرما برای کارگران از معایب بیمه شدن میگفت،از اینکه حقوقی که به ما میدهند طوری است که میتوانیم خودمان را بیمه کنیم ،از اینکه آنها(نهادهایی چون تامین اجتماعی)دشمن شما هستند و هرموقع آنها را دیدید هیچ حرفی با آنها نزنید و امثالهم…چند کارگر بعد از شنیدن این حرفها مصمم شدند که اگر یکبار دیگر آن شخص یا هر بازرس دیگر از هر نهادی را ببینند او را زیر بار کتک بگیرند!این همان کاری است که بورژوازی میکند!جابجا کردن مظلوم و ظالم،مُحِق و حقخور،خوب و بد و حق و باطل!نمونه بارزش را همه در قضیه فلسطین و اسرائیل دیدیم،رسانه ها کاری کردند که بسیاری فریب خورده و حتی برای مظلومیت اسرائیل اشک بریزند!شکی نیست قوانین مربوط به کار در ایران بسیار ناعادلانه و یکطرفه است و حتی در معدود مواردی که قانون به ظاهر به نفع کارگر است هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد اما نکته اینجاست کارگر به چه وضعی دچار شده که میخواهد طرفِ کارفرمایی را بگیرد که نه حداقل حقوق را به وی میدهد،نه او را بیمه میکند،نه طبق ساعت کار از او کار میکشد،نه مرخصی میدهد و از همه مهمتر نه قراردادی با وی میبندد؟کارگر نه تنها دیگر نمیداند چه به نفع و چه به ضررش است بلکه حتی نمیخواهد بداند!تنها چیزی که کارگر بدان می اندیشد اول ماه است که اگر شانس با وی یار باشد و کارفرما طبق معمول زیر حرفش نزند بتواند اندکی از مایحتاج خود و خانواده اش را تامین کند.تجربه فروشندگی،انبارداری،نظافت و باربری در این سالها به خوبی به من گوشزد کرده بود کارگران وضع اسفباری دارند و حالا شرایط وخیم تر شده و میتوان گفت زیر این فشار،با این حجم از بی عدالتی و تحت این ظلم و جور،کارگران مشغول مرگند!آنچه کارگر امروز نیاز دارد نه برگزاری میتینگ هایی در اروپا،نه نوشتن مقالاتی پر از واژگان غامض و پیچیده و نه تلاش برای افزایش میزان عیدی هاست!کارگر به تغییر نیاز دارد.تغییری که تنها با اتحادیه حاصل میشود و اتحادیه ای که تنها با مبارزه بدست می آید و مبارزه ای که فقط از راه آگاهی ممکن است و آگاه شدنی که تاوان خواهد داشت و تاوانی که سنگین خواهد بود اما ناگزیر!آیا زمان آن فرانرسیده سهممان را برای رهایی طبقه کارگر برای یک زندگی عادلانه همگانی ادا کنیم؟سهمی که اینبار باید کمی بیشتر از حرف زدن باشد؟!
“ستاره سرخ”