سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
«سوسیالیسم ضروری وممکن است»پیش نویس متن سخنرانی در کنفرانس احزاب دراستکهلم22سپتامبر2018
خطاب به شرکت کنندگان در کنفرانس : این متن پیشنویس سخنانی است که من بعنوان نماینده یکی ازسازمانهای برگزارکننده این کنفرانس قصد دارم خلاصه ای ازآن را تاجائیکه وقت اجازه میدهد با کنفرانش و مخاطبین وسائل ارتباط جمعی مطرح بکنم .باتوجه به ذیق وقت تصمیم گرفتم قبل ازسخنرانی این متن راهرچند محدود،تکثیر کرده و دراختیار شما شرکت کنندگان درکنفرانس قراردهم تا اگر نظر ونقدی داشتید بعد ازاتمام سخنرانی با من مطرح بکنید.
میدانید که سازمانهای برگزارکننده این کنفرانس مبارزین پیگیر سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم هستند ودراین راه سالها مبارزه کرده اند این کنفرانس هم اولین نمونه همکاری این جریانات نیست ما علاوه برهمکاریهای نسبتا طولانی مدت درگذشته، بیش از هفت سال درشورای همکاری احزاب و سازمانها با نزدیک به بیست و پنج حزب و گروه وسازمان همکاری بسیار نزدیک باهم داشته ایم و بیانیه های سیاسی مشترک متعددی هم منتشر کرده ایم. این کنفرانس درواقع با توجه به اوضاع حساس کنونی خواسته است طرح آلترناتیو سوسیالیستی وشورائی را دراین برهه حساس ازطریق این کنفرانس با طبقه کارگر ،زحمتکشان ،جوانان ، زنان ،خلقهای تحت ستم واستثمار مطرح بکند و آنها را به مبارزه درجهت تحقق این هدف که هدف رهائی جامعه ازستم واستثمار وزور وسرکوب نظام حاکم است ، دعوت کند. من بعنوان نماینده سازمان اتحادفدائیان کمونیست سعی میکنم تا جائیکه وقت اجازه میدهد به سه نکته گرهی بیانیه این کنفرانس اشاره بکنم وآنرا توضیح دهم .
دونکته مورد بحث من مربوط به تیتر این کنفرانس و بیانیه آن است. یعنی ایا «سوسیالیسم ضروری وممکن است»؟ و سومی را ازدرمضمون وفراخوان این بیانیه استنتاج کرده ام وپاسخ میدهم که هم مربوط میشود به فراخوان اتحاد و هم بخشا راه حل های عملی را دربر میگیرد.
پس ابتدا ببینیم « آلترناتیو سوسیالیستی ضروری وامکانپذیر است.»؟
طبیعتا این ضرورت ازتحلیل اوضاع اقتصادی واجتماعی ایران و ازصفبندی طبقاتی استخراج میشود.
درباره اوضاع اقتصادی اجتماعی وسیاسی ایران به توضیح واضحات نمی پردازم .بویژه اینکه درمقدمه بیانیه کنفرانس نیز به این موضوعات پرداخته شده است .دریک جمله میتوان گفت، بحران گسترده اقتصادی وسیاسی تمام ارکان جامعه را دربرگرفته است. بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و اخلاقی و ایدئولوژیک. این بحران فراگیر درطول چهردهه حاکمیت رژیم اسلامی درایران ،تقریبا کم سابقه ویا بی سابقه است.
نتایج فاجعهبار این بحرانها را در گسترش فقر و بیخانمانی اکثریت مردم، بیکاری، ورشکستگی و تعطیلی واحدهای تولیدی،تورم افسار گسیخته، فساد و رانت خواری، اختلاس و ثروتاندوزی مافیای قدرت وثروت میتوان بوضوح مشاهده کرد.
این بحران عظیم اقتصادی و سیاسی مقارن است با درگیریهای کشورهای امپریالیستی برای تجدید تقسیم مناطق نفوذ ،سازماندهی و هدایت جنگهای نیابتی بوجود آمدن گروه بندیهای دول ارتجاعی وخطرات ناشی ازآن درمنطقه که اوضاع را پیچیده ترکرده است. یعنی باورود عامل خارجی بحران تعمیق و گسترده ترمیشودو این درحالی است که سیاست ارتجاعی رژیم دربحرانسازی دربیرون برای سرپوش گذاشتن برتضادهای داخلی و درپیش گرفتن سیاست سرکوب جنبشهای اجتماعی درداخل، کشوررا به سمت بحرانها و چالشهای عظیم تری سوق میدهد.
خلاصه کلام اینکه جامعه با تضادههای متعددی مواجه است ،تضاد بین کارگران وسرمایه دارن، تضاد بین کشاورزان خرد روستاها با باند دلالان ومافیای ثروت درعرصه تولید کشاورزی، تضاد میلیونها روستائی رانده شده از مناطق زیست و کارخود بادولت مرکزی ، تضاد بخش مهمی از خرده تولید کنندگان وصاحبان کسب وکارکوچک با تجار و انحصارات دولتی و نیمه دولتی ، تضاد بین ملیت های تحت ستم با ساختار متمرکز دولتی وتضاد بین مزد و حقوق بگیران بادستگاه دولت وطبقه حاکم …به این اضافه کنید تضادبین کشورهای امپریالیستی در رقابت برسر تسلط بربازار مصرف و نیروی کارارزان و منابع عظیم زیرزمینی ایران …
نا گفته نماند که بحران ساختاری اقتصادایران به پیش ازقیام بهمن 57 نیزبرمیگردد. بخشی ازاین بحران ها و این تضادهای غیر قابل مهار درساختاراقتصادی اجتماعی ایران، خود موجد انقلاب بهمن 57 بود. جمهوری اسلامی برسرکار آمد تاابن بحران هارا مهار کند. بیش از یک دهه را صرف سرکوب خونین انقلاب واضمحلال تشکلهای توده ای و جنگ و خونریزی برای تثبیت خود کرد . بعد ازاینکه ازسرکوب و جنگ فارغ شد، راه حل را درپیاده کردن برنامه اقتصادی نئولیبرالیزم یافت که انتخاب دیگری هم وجود نداشت. اما اعمال این سیاست اقتصادی درساختارهای کشورهای نظیرایران دارای تبعاتی است که آنهارا ازدیگرکشورهای پیشرفته سرمایه داری متمایز میکند.
درکشورهائی که اقتصاد کلان و منابع زیرزمینی و معادن و صنایع بزرگ، گمرکات و تجارت عمده خارجی … عمدتا دردست دولت بوده وجابجائی نیروی کار معطوف به گسترش پایگاه اجتماعی قدرت حاکم است، تغییردرساختاراقتصادی، نظیر خصوصی سازیها ،تحمیل ریاضت اقتصادی، انجماد دستمزد های واقعی برداشته شدن محدودیت های گمرکی و حذف سوبسید ها و تغییرات بزرگ درترکیب ارگانیک سرمایه با بیکارسازیهای وسیع، بنام تعدیل نیرو و تغییردر کاربری صنایع وکارخانجات و چنگ اندازی مافیایی قدرت وثروت به اقتصادکشاورزی به نابودی محیط زیست ومهاجرت میلیونی روستائیان منجر شده ودریک کلام اجرای سیاست های نئولیبرالی وتحمیل ریاضت اقتصادی بحرانهای ساختاری این جوامع را به ابربحران ها تبدیل میکند ودرنبود حقوق بیکاری مکفی و تامینات اجتماعی همه شمول، گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری که فاقد تشکل و تحزب لازم سراسری هستند با شورشهای وسیع اجتماعی اقشار مختلف مردم توام میگردد. مهاراین شورشها واعتراضات دوراه حل عمده دارد. یا نظیرکشورهای باثبات سرمایه داری ازطریق حقوق بیکاری و دادن کمکهای دولتی و نظیراینها، این تحولات را برای نیروی کار ومحرومان قابل تحمل ترمیکنند و ابعاد اعتصابات و اعتراضات آنها را محدود ترمیگردانند و یا نظیر کشورما، قدرت سرکوب و فساد و چپاول بیشتر را سرلو حه خودقرارمیدهند.
اکنون این سئوال مطرح است که آیا طبقه حاکم و دولت مذهبی آن قادربه مهار این بحرانها وحل این تضادها است؟
روشن واثبات شده است که طبقه حاکم ودولترمدان فاسد نه میخواهند ونه میتوانند شق اول را برگزینند و ازطریق رفرم درساختار اقتصادی وسیاسی و غیره، این بحرانهارا حداقل مهار و تعدیل بکنند .درکشورما قدرت سیاسی بادستگاه عریض وطویل اداری ونظامی فاسد به همراه طبقه حاکم وجناح بندیهای درون آن شق دوم را به کارگرفته اند. یعنی سرکوب حداکثری درداخل ودامن زدن به بحران درخارج . اکنون اقتصاد بحران زده ایران علاوه بر تحمل چالش در منطقه . با فشارتحریمهای آمریکا مواجه است که دراتحادبادولهای مرتجع منطقه جمهوری اسلامی را درمنگنه قرارداده اند که بدون شک درتشدید بحرانها زیمدخل است. البته ساده نگری است اگر تحرکات دول امپریالیستی و ارتجاع منطقه را تنها درارتباط با مهار جمهوری اسلامی مدنظرقراردهیم وفراموش بکنیم که استراتزی آمریکا درعین حال ازطریق دخالت درتحولات ایران مقابله باگسترش مناطق نفوذ چین وروسیه و اتحادیه اروپا وتسلط برمنابع موادخام وبازار منطقه ازجمله ایران را پیگیری میکند. جدال امپریالیسم آمریکا با جمهوری اسلامی را باید درچهارچوب استراتژی منطقه وجهانی آمریکا تحلیل کرد و عملکرد آنرا درایران مورد اریابی قرارداد.
خلاصه کلام تضاد های متعدد داخلی و خارجی درایران بقدری درهم تنیده شده است که درچهارچوب سیستم اقتصادی وسیاسی موجود، چشم اندازی برای برون رفت ازآن وجود ندارد.باتوجه به واقعیات موجود، ایران به یک تحول بنیادی نیازدارد یعنی یک تحول سوسیالیستی،یک تحول انقلابی که وضعیت اقتصادی واجتماعی وسیاسی و فرهنگی موجودرا دگرگون سازد و موقعیتی پیدیدآورد که توده های مردم بتوانند سرنوشت خودشان رادردست بگیرند. تظاهرهمین تضادها است که اعتصابات واعتراضات کارگری ودیگراقشاراجتماعی بی وقفه ادامه یافته و دردی ماه سال 96 ناگهان دربیش از 80 شهر بروز علنی یافت و مشروعیت رژیم را به زیرسئوال بردواحتمال ازهم پاشی و سرنگونی رژیم را در درچشم انداز قرارداد.
بعد ازحوادث دیماه 96 گروه های مختلف اپوزیسیون وپوزیسیون رژیم برتلاشهایشان افزوداند تا به هرترتیب شده عده ای رادور خود جمع کرده و باطرح آلترناتیو های مختلف پتاسیل حاصل ازجنبشهای اجتماعی رادرجهت اهداف خود کانالیزه کنند. یک سری به کمک کشورهای امپریالیستی و دخالت نظامی آنها چشم دوخته اند که درفقدان آلترناتیو کارگری و توده ای ونیاز آمریکا برای تغییر توازن قوا وتسلط بلا منازع برمنطقه، غیرمحتمل نیست که اینها آتش بیار معرکه جنگ و کشتار ودرگیریهای قومی و قبلیه ای درایران باشند. عده ای این رارد میکنند و حول رفرندام و مجلس موسسان و گذارمسالمت آمیز گرد آمده اند وعده دیگری بااعلام امکان اصلاحات درچهارچوب قانون اساسی خودرا مضحکه کرده اند. تداوم وتشدید ستم ملی وتبعیضات مذهبی نارضائی توده های زحمتکش زمینه را برای رشدجریانات ملی گرا فراهم میکند،چرا که امیدی برای حل معضلات خود درچهارچوب ایران نمییابند وچاره کاررادرجدائی وتشکیل دولتی مستقل میجویند. خلاصه انواع واقسام این آلترناتیو ها که ازمنافع اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر واکثریت محروم جامعه فاصله نجومی دارند و دربهترین حالت ادامه همان سیاست ها درشکل و شمایل دیگری هستند، به صف شده اند. اکنون صحنه سیاسی ایران به چند اردو تقسیم شده است .نظام جمهوری اسلامی باهمه جناحبندیهایش ،رانت خواران ،چپاولگران ،شکنجه گران جلادان وصاحبان سرمایه وثروتی که ازقبل ستم واستثمار وزورو سرکوب، فساد و دزدی وقاچاق مواد مخدر رویهم تلنبار کرده اند واردوگاهی که خودرا به اصلاحاتی که میدانند امکانپذیرنیست مشغول کرده است ویا اردوئیکه چاره کاررا بند وبست با کشورهای امپریالیستی و دول ارتجاعی منطقه میداندو… ودراین میان اردوگاه انقلاب تنها اردوئی است که منافع کارگران وزحمتکشان وخواست توده های تحت ستم واستثماررا نمایندگی میکند. این کنفرانس وبیانیه آن خودرا دراین کمپ میبیند.
این کنفرانس و مبانی آن نیز درهمین جهت تدوین شده و به شما وبه جامعه کارگری و کلیه زحمتکشانی که از قبل کار وزحمت خود امرارمعاش میکنند و به تمامی آنهائی که برعلیه ستم و استثمار وزوروسرکوب هستند و به طبقه کارگرکه قادراست توده هارا به انقلاب کشانده ومنافع آنهارا نمایندگی بکندواستقرار نظام شورائی و سیستم سوسیالیستی را متحقق گرداند، ارائه میگردد.بدین ترتیب ضرورت طرح آلترناتیو سوسیالیستی مبنائی اجتماعی و طبقاتی دارد.
اما درباره امکانپذیر بودن :دراینجا روشن کردن چند مورد برای کارگران پیشرو فعالین جنبش های اجتماعی ضروریست .
بیانیه کنفرانس خواستار همکاری نیروها درارائه آلترناتیو انقلابی و گفتمان سوسیالیستی شده است. این درهمه اتحاد هائی که تاکنون شکل گرفته است، ازجمله درمنشور شورای همکاری با بیش از بیست گروه وسازمان بیان شده ودرادامه بیانیه کنفرانس، این شش جریان نیز برآن تاکید کرده است .
امانباید فراموش کردکه انقلاب وتحولات بنیادی توسط توده های مردم صورت میگیرد. احزاب وسازمانها هرچقدرهم متحد ومنسجم باشند قادربه انقلاب کردن نیستند.
امااین هم واقعیتی است علمی ودرتجربه تاریخی اثبات شده که هرگاه موقعیت انقلابی فراهم نباشد توده هادست به انقلاب نمیزنند. هراندازه که ستم واستثمارفزونی یابد همیشه موجب یک انقلاب نمیگردد . چون تنها کافی نیست که طبقات پائین وضعیت موجودرا تحمل نکنند و نخواهند تحت وضعیت سابق زندگی بکنند. همچنین لازم است تا طبقات بالا نیزنتوانند مثل سابق حکومت کنند وحاکمیت خویش را بدون تغییرات ساختاری حفظ بکنند . بدون فراهم شدن چنین شرایطی انقلاب ممکن نیست.
درعین حال هرموقعیت انقلابی به انقلاب منجرنمیگردد،مگرعلاوه برفراهم شدن موقعیت انقلابی، طبقه انقلابی نیز باندازه کافی قدرتمند وآماده تسخیر قدرت سیاسی باشد.وگرنه نظام مستقر خودبخود سرنگون نمیشود.ما اکنون درشرایطی هستیم که بحران درحال بلوغ است و یک بحران سیاسی که دستگاه دولتی رانیز با شکافهای عمیق مواجه کرده است درسطح کشورقابل مشاهده است. ولی هنوز با اعتلای انقلابی کامل که موقعیت انقلابی را درپی داشته باشد، مواجه نیستیم.
درعین حال اگرموقعیت انقلابی نضج گرفته وفراهم شده باشد و توده ها هم دست به انقلاب بزنند . بازهم هرانقلابی لزومامنجربه پیروزی طبقه کارگر و اقشار و طبقات اجتماعی محروم نمیشود. درنهایت ممکن است قدرت بوسیله طبقه حاکم دست بدست گردد. نمونه های فراوانی میشود مثال زد اما انقلاب بهمن نمونه تاریخی وتجربه زنده ای است که نشان میدهد چگونه بدلیل عدم آمادگی طبقه انقلابی، نتیجه انقلاب به تسلط ضد انقلاب بدتری انجامید.
علاوه برفراهم بودن موقعیت انقلابی ،اما برای پیروزی طبقه کارگر وزحمتکشان جامعه درانقلاب، آمادگی ذهنی و آمادگی سازمانی هم لازم است . یعنی وجود عالی ترین شکل سازمانی طبقه کارگر مسلح به تئوری انقلابی وموازین سازمانی مستحکم. حزب کارگری که ازاعتماد وپشتیبانی توده های کارگر برخوردار بوده باشدوباهزاران رشته با توده های زحمتکشان ارتباط داشته باشد.
اکنون ما دراین بخش کمبود زیادی داریم، یعنی برغم روند آماده شدن زمینه های پیش گفته شده و برغم وجود اعتصابات گسترده کارگری و قیامهای توده ای اما این عامل ذهنی غایب است. یعنی اگر درگذشته مثلا دردهه 40 و50 تا آستانه قیام بهمن 57 تضاد بین موقعیت عینی و شرایط ذهنی در آمادگی نسبی جریان ذهنی و عقب ماندگی و گاه فقدان شرایط عینی تضاد اصلی بود، امروز بعد از گذشت 40 سال از آغاز سرکوبگریهای نیروهای پیشرو وچپ، این بار این تضاد خودرادر فراهم بودن شرایط عینی یعنی وجود اعتصابات گسترده کارگری واعتراضات عمومی فراوان و فقدان شرایط زهنی، یعنی حضوراحزاب و سازمانهائیکه دردرون طبقه وتوده ها نفوذ واعتبار داشته باشند وبعنوان احزاب طبقاتی درسازماندهی و رهبری جنبشهای اجتماعی اثرتعیین کننده داشته باشند، نشان میدهد.
یعنی بنا برتعریف و تبیین علمی دررابطه با زمینه های لازم پیروزی وضرورتهای مترتب برآن،ظاهرا ما فاقد شرط سوم برای پیروزی انقلاب بوسیله کارگران وزحمتکشان هستیم.یعی فاقد حزب طبقه کارگر که بخوبی سازمانیافته باشد و ازپشتیبانی اکثریت کارگران برخوردارباشد وقص علیهذا هستیم.به تعبیر دگماتیستها وپاسویست ها و چندمرحله ای ها وامثال اینها گویا تا این شرایط آماده نشود امکان بروزانقلاب و پیروزی آن میسر نیست .ایا باید صبر کرد تا این شرایط یعنی حزبی حداقل با استحکام حزب بلشویکها برای کمونیستها و طبقه کارگر فراهم شود ؟ چیزی که دراین چهل سال فراهم نشده است . یا اشکالی ازاتحاد ها واشکالی ازمبارزه این کمبود راجبران کرده وراه رسیدن به تشکل های مورد نظر راهم فراهم میکند ؟
خیلی پیش ازانقلاب 57 یعنی دهه ها است که مسئله تشکیل حزب طبقه کارگر با آن مشخصات لازم امکانپذیر نشده . حزب طبقه کارگر که هیچ، احزاب خورده بورژوائی و بورژوائی ورشکسته هم قادر به ایجاد حزب مطلوب خود شان نبوده اند. ازاحزاب تشکیل شده از 60 هفتاد سال قبل بگذریم که اکنون هیچکدام آنها دارای آن مشخصه های تعریف شده نیستند واز موقعیت گذشته خودنیز برخوردارنیستند. مدتها است که بورژوازی درکل جهان بویژه درکشورهای سرمایه داری پیرامونی اجازه رشد و استحکام این احزاب را نداده است. بعد از دوران گذار سرمایه داری به فاز بالاتر امپریالیسم وتوسعه نئولیبریالیسم وتسلط بانکها وانحصارات چند ملیتی براقتصاد جهان، نظام سرمایه وسود تلاش میکند چه بوسله سرکوب و چه با بکار گیری فریب و خلع سلاح ایدئولوژیک وسیاسی طبقه کارگر، سازمانیابی احزاب انقلابی طبقه کارگر را غیرممکن کند .
ازدهه 60 و70میلادی به اینسو این سوال درمقابل فعالین و سازمانهای انقلابی کمونیست و سوسیالیست همواره وجود داشته است که اگر بدون حزب انقلابی طبقه کارگر انقلاب به پیروزی نمیرسد، پس درشرایط سرکوب چگونه میتوان حزبی با مشخصات یک حزب واقعی انقلابی را سازمان داد؟ منظور حزبی طبقاتی انقلابی و استواردرمیان خودطبقه و مورد حمایت اکثریت آن وهدایت کننده آن برای تسخیر قدرت سیاسی بعنوان یک طبقه، درحالیکه ازشکلگیری اتحادیه های صنفی مستقل کارگری نیز جلوگیری میکنند؟
آنهائیکه فعالیت های دهه 40 و50 خورشیدی درایران را بیاد دارند و یا تاریخ این دوره ازتحولات جنبش کمونیستی و کارگری را خوانده اند، میدانند که پاسخ به این سوال گره اصلی و مهمترین چالش کمونیستهای آن دوره بوده است.رفقای مانظیر مسعود احمدزاده ها پویان ها جزنی ها و ده ها کادر وتئوریسین دیگر درپاسخ به همین سئوال بود که حرکت نوئی را سازمان دادند. اکنون بعد از یک دوره کوتاه بهارازادی درسال 57 بیش از چهل سال است که مهمترین معضل ما کمونیستها وکارگران پیشرو وآگاه همین است . دراین دوره بیش از سه اتحاد با تلاش و کوشش بی وقفه ما و جریاناتی که اینجا ودراین کنفرانس هستند برای رفع این کمبود شکل گرفته، انرژی فراوانی صرف شده و نیروی زیادی بخرج داده شده و مباحث بی انتهائی صورت گرفته است، ولی هنوز این سئوال درحد ماکرو نیز پاسخ خودرا نگرفته است.نه اینکه کمونیستها دراین راه تلاش نکرده اند ،تلاش کرده اند ولی تلاشها به نتیجه نرسیده است.
تجربه دهه ها تلاش نظری وعملی مبین این واقعیت است که درشرایط سرکوب فعلی رسیدن به چنین حزبی با آن مشخصات ممکن نیست. نه اینکه نمیشود حزب تشکیل داد، هم اکنون احزاب کمونیست کم نیستنداما این احزاب مثل سازمانها دارای پیوند ارگانیک با طبقه نیستند وازویژه گیها، نفوذ و توانائیهای احزاب واقعی پرلتری برخوردارنیستند.
لذادرشرایطی که جنبش درراه اعتلای انقلابی گام برمیدارد، حزب مورد نظرکه حداقل بخش بزرگی ازطبقه کارگر آگاه به منافع طبقاتی خودرا پشت سرداشته باشد وجود ندارد ودرشرایط بغرنج کنونی نمیتواند هم وجود داشته باشد،واگر تلاشهای وحدت طلبانه چهاردهه اخیر به سرمنزل مقصود نرسیده است دلایل معینی دارد که دراینجافرصت پرداختن به آنها نیست. لذا میباید رویکردمان به جنبشهای اجتماعی موجود و مسئله اتحادهای اجتماعی تغییر یابد و با ضربان جنبش و تحولات احتمالی پیش رو هماهنگ گردد . نه دچارشدن به خورده کاری ودنباله روی ازجریان خودبخودی وآرزوی تشکیل شدن حزبی با چنین مشخصاتی ونه خود را جایگزین چنین حزب طبقاتی تصورکردن …فقدان چنین حزبی را جبران نخواهند کرد. باید ازهم اکنون فهمیده باشیم، اینها پنداری بیش نیستند . ما ناچاریم وناگزیریم رویکرد نوینی نسبت به طبقه کارگر و نسبت به زحمتکشان و نسبت به توده های تحت ستم ونسبت به مضمون وشکل اتحادها واشکال مبارزه درپیش بگیریم .
اینکه باید به شکلدهی به تشکلهائی فکر بکنیم که هرچند ابتدائا ممکن است کوچک و مخفی و یا نمیه علنی باشد، اما درعین حال با ید بتواند به تشکلهای توده ای علنی نظیر شوراها ارتقایابد. یعنی درشرایط بحرانی فعلی کار تبلیغی و ترویجی و سازمانی باید حول ارگانهای اقتدارتوده ای که تنها آلترناتیو نجات بخش طبقه کارگر واکثریت محروم است، متمرکز شود . بجای صرف انرژی و امکانات درجهت معضلات ریزو درشتی که اطاقهای فکری طبقه حاکم برای مشغول کردن و منحرف کردن تلاشهای پشروان کارگری بوجود میاورند، لازم است دانسته باشیم که ما بدون ارتقاء سطح آگاهی طبقاتی خود ودرک و هضم آلترناتیو خود و بدون درک و فهم هدف خود و بدون سازماندهی پایه های ارگانهای اقتدار خود، بدون معطوف شدن فعالیت عملی مان درمیان طبقه وتوده ها و درواقع هیچ چیز نیستیم .باید به کارکردخود طبقه متکی بود. درعین حال به مکانیسمهای تشکیلاتی وتاکتیکهائی دست یافت که بتواند فاصله میان توده و پیشرو را پرکند. تبلیغ و توریج ارگانهای شورائی بمثابه اقتدارتوده ای وخودمدیریتی کارگران وزحمتکشان با اتکا به دموکراسی پرلتری ،حفظ استقلال طبقاتی کارگران ومرزبندی سیاسی ایدئولوژیک و عدم آمیزش باجریانات بورژوائی چه دردرون وچه دربیرون ازحاکمیت واینکه طبقه کارگر ومحرومان جامعه بدون مرزبندی طبقاتی با نظام سرمایه وسرکوب قادر به دفاع ازحقوق پایه ای خود نخواهند شد تا چه رسد به دست بردن به حاکمیت شورائی و سمت گیری سوسیالیستی.
همانطورکه اشاره کردم مدتها است که طبقه سرمایه دارایران چه دردوره سلطنت و چه جمهوری اسلامی اجازه نمیدهد که طبقه کارگر بعنوان طبقه برای خود متحدشود و دارای استحکامی سازمانی و اهداف و واراده ای واحد باشد. بویژه درکشورهائی نظیر کشور ما این امرتنها زمانی ممکن است که طبقه کارگر درمسیر تحولات جامعه به موقعیتی برسد که قدرت سیاسی رابه چالش بکشد. یعنی دردوره ای که بحران انقلابی موقعیتی را فراهم میکندکه قدرت کارگری بصورت شوراهای منتخب کارگران ازدل تحولات اجتماعی زاده میشوند . درجریان تولد شوراها است که اتحاد طبقات محروم و سایر مزد و حقوق بگیران که جزو طبقه کارگر تعریف نمیشوند ولی منافع خودشان را دراهداف طبقه و زیر هزمونی ان میابند، متحد میشوند.آنگاه اکثریت عظیم برای اکثریت عظیم واقعیت مییابد. نقطه مرکزی بیانیه کنفرانس هم همین است که ما بعنوان بخش متشکل و رزمنده طبقه ویک سازمان کمونیستی آلترناتیو شورائی وسوسیالیستی را درمقابل سایرآلترناتیوها ارائه دهیم و اینکه چگونه میتوانیم ضمن شرکت درمبارزات جاری آگاهی سوسیالیستی ورزمندگی انقلابی و اشکال و لازمه تشکلهای اقتدار توده ای را درمیان طبقه وزحمتکشان جامعه به گفتمانی مسلط تبدیل بکنیم.
اما درتشریح موقعیت جامعه گفتیم که درشرایط حساس به سرمیبریم حوادث اجتماعی منتظر آمادگی پیشرو نمیمانند. ماضعیف هستیم و برای رسیدن به شرایط مطلوب و تاثیرگزار راه درازی درپیش داریم .
وظایف پیشرو و پیشگامان کارگری بادرنظرگرفتن احتمال اعتلای انقلابی و فراهم شدن موقعیت انقلابی همانطورکه دربیانیه هم ذکرشده است، ضمن شرکت درمبارزات جاری تلاش گسترده وبیوقفه برای مسلط کردن گفتمان سوسیالیستی و آلترناتیو شورائی درمیان طبقه کارگر و متحدان آن است. ارائه راهکارها ونوعی ازسازمانهای علنی ،نیمه علنی و مخفی که بتواند ازپتانسیل ارتقا به شوراها و توانائی تاثیرگزار برآنها برخوردار باشدو کادرها و رهبران عملی را متحد بکند. اگر روند حوادث به سمت اعتلای انقلابی برود و چشم اندازموقعیت انقلابی فراروید همزمان با طبقه کارگر درمیان متحدین طبقه کارگر، یعنی آنهائی که منافع خود را دراهداف جنبش کارگری میبینند، نظیر معلمان ،دانشجویان ،بیکاران، زنان جوانان، هنرمندان ، دهقانان و سربازان، بطورکلی اقشار محروم جامعه نیز تشکلهائی فراخواهند روئید. تجربه نشانداده است که احزاب وسازمانهای پیشرو کمونیستی و محافل کارگری درشرایطی نیستند که بتوانند به وحدت حزبی برسند ودرصورت اتحاد هم فاقد آن توانائی هستند که بتوانند وحدت طبقه کارگر را تامین بکنند. لذا درشرایط فعلی میتوان جبهه نسبتا نیرومندی ازنیروهای انقلابی شامل محافل،سازمانهاو تشکلها درمیان طبقه کارگر ومتحدین آن، یعنی همه جنبشهای اجتماعی انقلابی که ازسیستم شورائی و خودمدیریتی بعنوان آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی دفاع میکنند ومنافع خودرادراستقرار دولت شورائی وکارگری میبینند، را سازمان داد .
جبهه نیروهای انقلابی مدافع آلترناتیو شورائی نه براساس اشتراکات برنامه ای ونه براساس باورهای ارزشی ،یلکه براساس یک سیستم نظم اقتصادی و اجتماعی که منعکس کننده منافع واهداف طبقه کارگر وتوده های زحمتکش مردم است ، میتواند بوجود آمده وگسترش و تحکیم یابد. یعنی نظمی شورائی
درعین حال این جبهه ناچاراست جایگاه معینی را برای مبارزات قهرآمیز دردستورکار خود داشته باشدو اینکه کی چگونه این شکل ازمبارزه بکار گرفته میشود وخصلت تبلیغی، تهیجی، تدافعی ویا تهاجمی خواهد داشت، امری است که مثل همه دیگر ملزومات برنامه ای و استراتژی این جبهه ملهم از سطح واشکال مبارزات بخشهای گوناگون طبقه کارگر .متحدین آن خواهد بود این ساختار باید ابتدا با همه آنانی که میتوانند بخشی از این جبهه انقلابی باشند به بحث و گفتگو نهاده شود.درعین حال احزاب ،سازمانها و محافل کمونیستی و کارگری ضمن همکاری ومبارزه مشترک حول اهداف جبهه ، میتوانند درراستای حل مسائل تئوریک ونزدیکیهای حزبی وسرانجام وحدت حزبی گام بردارند.
پیام کنفرانس به کارگران وزحمتکشان ونیروهای انقلابی و چپ جامعه این است که آلترناتیو سوسیالیستی ممکن وضروری است ما باید ازمنافع طبقه کارگر وزحمتکشان بدون اما واگر دفاع کنیم و برای تحقق آلترناتیو سوسیالیستی تمام امکانات مادی و معنوی خودرا بکارگیریم .
یدی شیشوانی 22 سپتامبر 2018 استکهلم