اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

پدیدۀ جهانی خشونت علیه زنان

بیست و پنجم نوامبر برابر با چهارم آذر ماه روز جهانی رفع خشونت از زنان است.
فارغ از اینکه کدام کشور و تحت سلطه کدام مذهب زندگی می کنند ، این حق طبیعی هر زنی است که در خانه و اجتماعی امن و ایمن زندگی کند.
خشونت علیه زنان فقط معضل زنان نیست بلکه معضل یک اجتماع، و اِعمال خشونت علیه تک تک آحاد جامعه است.در جوامع اسلامزده و دیکتاتوری درجات این خشونت به مراتب بیشتر و ابعاد گسترده تری بخود میگیرد.
برخلاف آن تعریفی که فمنیستها و رفمیستها از انقیاد زنان و خشونت رسمی و غیر رسمی بر زنان بدست میدهند خشونت بر زنان، صرفا یک رفتار و ناهنجاری اخلاقی و اقتدار طلبانه از طرف مردان و جامعه مرد سالار نیست که گویا رسما میخواهد اخلاق نهادینه شدۀ و برابرِ در جامعه را محکوم کرده و آن ارزشها را به سخره بگیرد، و یا خارج از نرمهای یک سیستم در قدرت، زنان را به انقیاد درآورد.بلکه این پدیده وحشیانهنتیجه و مولود سیستمی است که هم خود موجد این خشونت است و هم بخاطر حفظ حیاتش به آن نیاز دارد و در ابعاد مختلفی آنرا توجیه می کند. در جامعه طبقاتی،خشونت بر زنان بخشی از لمپنیسم فرهنگ سرمایه داریست که از تار و پود فرهنگی این سیستم تغذیه می کند و بخشی از خشونت کلی و همگانی نظام سرمایه داریست.
یک نگاه حتی اجمالی به گوشه و کنار دنیا، چه جوامع غربی و چه جوامع دیکتاتور زده مذهبی ای چون خاور میانه و افریقا نشان میدهد که خشونت در تمام بافت طبقاتی –اجتماعی این جوامع تنیده شده و در نمودها و قالبهای متفاوتی خود را اشکار می کند. جوامع غربی از قِبل مبارزات و مقاومتهای تاریخی و سازمانیافته زنان و جنبشهای انقلابی،اعمال خشونت اشکال پنهانتر و به درجاتی کمرنگتر یافته درحالیکه دامنه این خشونت در جوامع اسلامزده ابعاد وسیع و وحشیانه تری بخود گرفته است.
مذهب و در شرایط خاص جهان امروز مذهب اسلام، نه فقط خشونت علیه زنان را رسما تشویق و توجیه میکند بلکه آنرا در قوانین قضایی و آموزشی اش هم نهادینه کرده و به ضرب تهدید و ارعاب، و شکنجه و قتل، آنرا به فرهنگ رسمی و اجباری تبدیل کرده است و به چالش کشیدن این فرهنگ خشونتزا جرم محسوب شده و به بدترین شکل ممکن سرکوب گشته است.
زنان و کودکان دختر بسیاری در هر گوشه دنیا هر روزه وجه المصالحه اختلافات و جنگهای خونین باندها و شبکه های مافیایی مواد مخدر و یا گانگسترهای مذهبی قرار میگیرند.
بختک ددمنشان داعش و جنایات هولناکی که بر زنان عراق و سوریه نازل کرده اند شاید یکی از عریانترین توحش در این یکی دو قرن اخیر بوده باشد. ولی نه منحصر بفرد بوده نه اتفاقی. جنایت رژیم جمهوری اسلامی نسبت به زنان که به درازای عمر سیاهش سابقه دارد، همان توحش و همان خشونت را به زنان بشیوه های مختلف اعمال کرده است. از سنگسار و اعدام گرفته تا تجاوز و کودک آزاری و ضرب و شتم علنی و اشکار. و البته موج اسید پاشیهای اخیر که بدست ایادی خود رژیم فاسد انجام شد.
در نقاط دیگر دنیا همچون کلمبیا، مکزیک، آرژانتین، هند، لبنان، پاکستان و افغانستان و جاهای دیگر زنان بسیاری قربانی اسید پاشی و تجاوز گروهی گشته اند و یا ربوده شده و هرگز ردی از آنان بجا نمانده است. و این همه در کنار شنیع ترین و دلخراشترین خشونتهای سیستماتیک خانوادگی اتفاق می افتد.
مواردی چند از جنایتهای بیشرمانه اخیردر خاور میانه و آسیای جنوبی:
-موج اسید پاشی در اصفهان که متعاقب آن، آب پاشیدن هایی که با انگیزۀ تمسخر و تحقیر به زنان صورت گرفت و از قِبل به وحشت انداختن زنان و ایجاد یک فضای رعب آور ظاهرا با انگیزۀ یک تفریح مشمئزکننده برای جماعتی از اراذل.
-مسکوت گذاشتن جنایتی که مطابق قوانین شریعه و توسط دادگاه های اسلامی در ارتباط با زنان انجام میشود. این دادگاه ها که به موازات قوانین قضایی دولتی حکم سنگسار، کشتن، مثله کردن و تحقیر زنان در معابر عمومی را صادر کرده و به اجرا میگذارد در ظاهر امر غیر قانونی هستند ولی جنایاتشان بدون کیفر می ماند. نمونه های آن بویژه در کشورها و مناطق اسلامزده ای چون پاکستان و افغانستان و هند فراوان است.
-رُبودن، گروگان گرفتن، تجاوز و خرید و فروش زنان در بازارهای بردگی گانگسترهای اسلامیستی چون بوحرام و داعش و باندهای مافیایی تجارت سکس.
-اهانت و بیحرمتی کردن به زنان توسط شوراها و نهادهای مذهبی خارج از دولت. که نمونه اخیر آن را میشود در حکمی که توسط شورای روستایی در شمال هند علیه زنی متهم بقتل صادر شد که به موجب آن صورت این زن را با ذغال سیاه کرده و بعد او را برهنه سوار بر خری دورِ دهکده چرخاندند.
– و اخبار بیش و کمی که همه حاکی از قربانی کردن زنان دارد در پیشگاه: نظام نکبت آفرین سرمایه داری، مذهب، جنگ، باندها و دسته جات تبهکار صنعت سکس و مواد مخدر.
براستی چرا با اینهمه تلاش و روشنگری و افشاگری و مبارزات بی وقفه کمونیستها و آزادیخواهان و مدافعین حقوق زنان، آمار قربانیان این توحش نه رو به نزول بلکه شکل و فرم جدیدی پیدا کرده است،و حتی نرخ این خشونت در برخی از کشورها که بیش از این کمتر و یا رقیق تر بوده است ابعاد بیشتری پیدا کرده است؟
فشرده و بطور خلاصه میشود رابطه مستقیم افزایش خشونت علیه زنان را ( فارغ از عوامل محلی) با این عوامل توضیح داد:
1-عامل اقتصادی
یکی از این عوامل اوضاع سخت و نابسامان اقتصادی است که خود بستر مناسبی برای افزایش میزان جرم و جنایت اجتماعی است و رفتارهای خشونت آمیز را بازتولید می کند.
بدنبال سیاستهای ریاضت اقتصادی و موج فقیرسازی نئولیبرالیسم در بسیاری از کشورهای دنیا، اقشار بسیاری از طبقات محروم از لحاظ مالی بسرعت گرفتار بیکاری و تخلیه کامل درآمد شدند. در بیشتر این کشورها هر چقدر نرخ بیکاری افزایش داشته بهمان اندازه هم میزان خشونت در جامعه بیشتر بوده است. چه در معیار اجتماعی اش و چه در چارچوب خصوصی تر خانوادگی، قربانیان قریب به اتفاق این خشونت زنان و کودکان دختر بوده و هستند.
در این چنین شرایطی، زنان بسیاری برای زنده ماندن به تن فروشی وادار شده اند و دختران کم سن زیادی در ازای اندکی پول به قاچاقچیان سکس فروخته شده اند. محیط و مناسبات حاکم بر زندگی این زنان و کودکان مملو از آزار و اذیت و تجاوز و قتل و جنایت است و این به مراتب، آسیب پذیری این قشر از زنانرا نسبت به زنان دیگر شدت می بخشد.
2-افزایش دامنۀ مبارزات زنان علیه تعرض به خود
عامل دیگر، وضعیت جنبش برابری طلبانه زنان است. در هر جامعه ای که درجه حق طلبی زنان بیشتر بوده است تلاش برای سرکوب و به عقب کشاندش هم گسترده تر بوده چه توسط نهادها و ارگانهای رسمی رژیم حاکم، چه توسط باندهای اجیر شده و اشرار که از طرف خود همان ارگانهای دولتی بسیج و هدایت شده اند. در کشورهای اسلام زده ای چون پاکستان و افغانستان و ایران دامنه این پدیده شوم به افراد معمولی جامعه هم سرایت کرده است. مردان این جوامع نه فقط در مقابل زنانی که خواستار حقوق برابرشان در خانه و اجتماع میشوند از اسید برای خفه کردن این زنان استفاده می کنند که از کتک، که از تجاوز، که از سنگسار و قتلهای ناموسی . قوانین قضایی این جوامع که بر اساس شرعیات و فرهنگ ارتجاعی و ضد زن اسلام پایه ریزی شده است، دست این مجرمین را باز گذاشته و توجیه اسلامی می کند و یا اگر بخاطر اعتراضات عمومی مجبور به پیگرد قانونی آنان گشته ولی با کیفرهای بسیار سبک، موقت و کوتاه مدت این جنایتکاران را برای ارتکاب قتل و حملات جدیدتری به زنان به جامعه باز می گرداند.
جنبش مقاومت زنان ایران هم عمری به دارازای عمر رژیم جمهوری اسلامی دارد. این جنبش نسلهای جدیدتر و متعرض تری را در خود جای داده است که به آن اسانی که رژیم امیدوار بوده است که با قوانین مرد سالارانه و فرهنگ زن ستیزش کنار بیایند، کوتاه نیامده اند.
زنان و دختران جوان ایران هر روزه حجاب اجباری رژیم را با “بد حجابی” به چالش کشیده اند. “بد حجابی” به یکی از معضلات اصلی، همیشگی و چاره نشده رژیم در ارتباط با زنان تبدیل شده است. ولی مقاومت زنان علیه تعرضات رژیم فقط شامل حال عدول از مقررات پوشش نیست بلکه زیر پا گذاشتن مرزها و قوانین اسلامی حاکم بر عدم تعامل با پسران جوان، مهمانی رفتن و تفریح داشتنهای مختلط و کلا از لذت بردن و تفریح کردن و شاد بودن بوده است.در تمام این مواردجوانان بویژه زنان لاینقطع دست به تمرد علنی زده و با ماموران انتظامی درگیری فیزیکی پیدا کرده اند.
واقعیت این است که رژیم نمی تواند میلیونها زن را دستگیر کند و به زندان بیاندازد. نه اینکه نخواهد بلکه سعی هم کرده که خیابانها را از بد حجابها با آن قوانین و مجازات بدحجابی که چند سال پیش تصویب کرد، خالی کند ولی از آنجا که این ” بد حجابان”تعداد اندکی نیستند، عملااز مرعوب کردن میلیونها زن و دختر جوان عاجز مانده است.
موج اسید پاشی در راستای این عجز و درماندگی رژیم،و موعظه های زمینه ساز برای ضرورت بکارگیری “امر به معروف و نهی از منکر” با ابزارهای جدیدتری، اتفاق افتاد. این ابزار جدیدتر رژیم اسلامی برای مرعوب کردن بد حجابها بود. ولی این جنایت آنچنان اکراه و تنفری در میان توده ها بوجود آورد که مسئولین رژیم، با شتابی مذبوحانه سعی کردند دستهای پنهان و کثیف خودش را در سازماندهی این عمل شنیع بشوید. همانطور که در قتلهای زنجیره ای کرد، همانطور که در ترورهای مکرر عناصر و چهره های اپوزیسیون کرد، همانطور که در شکنجه ها و تجاوزهای کهریزک کرد، همانطور که همیشه رذیلانه نهان و آشکارا کشته و مُثله کرده است و انکار هم کرده است.
استفاده ابزاری رژیم از این وسیله توسط آدمکشان مزدبگیرش ، دلیل دیگری هم دارد. و آن قوانین باز و یا به تعریفی بی قانونی نسبت به دسترسی به مواد شیمیایی ای که پتانسیل آسیب و تخریب بلادرنگ و بیواسطه را دارا هستند. همچنین ارزانی قیمیت اسید، هم این ماده را به یک ابزار سهل الوصول برای کشتن و دفرمه کردن زنان بدست عاملین این جنایت تبدیل کرده است و هم فرار کردن و از محل جرم دور شدن را بسیار سریعتر و آسانتر می کند. این دلایل به رژیم اجازه توجیه کردن میدهد که هر کسی میتواند اینکار را انجام داده باشد. رژیم اسلامی رذیلانه توجیه کرد که هر کسی براحتی میتواند برای تسویه حساب شخصی و یا کینه های خصوصی به این چنین اقدام ننگینی روی آورد که دست رژیم در یافتن این مجرمین آنچنان هم که انتظار میرود، باز نمی گذارد.
3-برآمدن جنبشهای ارتجاعی اسلامی و احیاء فرهنگ بردگی زنان و برابری-ستیزی خونریزانه این دژخیمان
اسلام سیاسی نه فقط با قدرتگیری سیاسی اش در خاور میانه و بخشی از افریقا، بلکه با نفوذ در فرهنگ برخی از جوانان معترض به سیاستهای اشغالگری و جنگ طلبانه آمریکا، در دیگر نقاط دنیا، به جنایت و خشونت هار و عریان چهره دیگری داد.
از اشرار بوکوحرام و آدمکشان داعش گرفته تا طالبانها و جمهوری اسلامی ها و انواع و اقسام احزابِ الله در دیگر نقاط دنیا، اعلام موجودیت خودشان را با قتل و عام و دزدیدن و تجاوز به زنان مُهر زده و جشن گرفته اند.
زنان بسیاری در دستان این اشرار سر بریده شده و یا در بازارهای بردگی فروخته شده و اگر زنده مانده اند در ایران و هند و پاکستان قربانی اسید شده اند.
زنان در این جوامع غنائم جنگی محسوب میشوند. کنیز و ابزار نیازهای جنسی هستند. بجرم ساحرگی زنده زنده در آتش سوزانده میشوند(اشاره به 7 زنی است که در تانزانیا در سال جاری به این جرم در آتش سوختند).
هر آنچه ابزار و آلت و شیوۀ تخریب کننده در دنیا یافت میشود، در گوشه گوشه این دنیا علیه زنان بکار گرفته شده و موضوع اعمال خشونت علیه زنان را به پدیدۀ جهانی و همه گستر تبدیل کرده است.
ولی درجه، دامنه و تکرر آن در کشورهای اسلام زده به مراتب بیشتر بوده که آنهم بواسطه قوانین شرعی- مذهبی امری عادی و پیش بینی شده توجیه گشته است و فرهنگ مردسالارانه حاکم، مقصر اصلی را خود زنانِ قربانی معرفی می کند. پرونده سازی ریحانه جباری و بدار اویختنش توسط آدمکشان رژیم اسلامی یکی از صدها نمونه اخیر این مورد است.
در نگاه این اشرار، این زنان هستند که نرمهای مذهبی و شرعی را بهم ریخته و موجبات این خشونت را بوجود آورده اند.اگر “بد حجاب” هستند، اگر مورد تعرض جنسی قرار گرفته و از خود به دفاع بلند میشوند، اگر مثل آن دندانپزشک عراقی بیمار مرد قبول میکند، اسید و دار و ذبح باید پیش بینی شده باشد وتوسط خود این زنان با تابعیت از فرهنگ و قوانین شریعه از رخ دادنش جلوگیر شود.
آری،خشونت علیه زنان در مناطق تحت سلطه اسلام واسلام سیاسی چهره ای بسیار کریه تر و خونبارتر دارد. و طبعا یک مبارزه بین المللی و همبستگی جهانی را می طلبد که این ویروسهای ویرانگر را از جامعه انسانی بطور کلی ریشه کن کرد.
خشونت علیه زنان محدود به یک فرهنگ، ملیت، منطقه و کشور خاصی نیست. ریشه خشونت علیه زنان، امر مدوام سیستم مردسالار سرمایه داری جهانی است. و این واقعیت حکم میکند که هر گونه مبارزه ای علیه ستم به زنان نمی تواند بدون ارتباط و جدا از مبارزه طبقاتی علیه این نظام سود محور به سرانجامی برسد.
زنان در سیستم سرمایه داری بوسیلۀ مذهب و فرهنگ بومی، و تعریفها و انتظارات کلیشه ای یک فرهنگ مرد سالارانه به گوشت دم توپ نکبت های برآمده از اوضاع اقتصادی و سیاسی-مذهبی جامعه تبدیل شده اند.
زنان به این معنا نه تنها وجه المصالحه تثبیت دولتیِ ارتجاعی ترین قوانین ضد بشری در جامعه میشوند بلکه بشکل وحشیانه ای موضوع کشمشها واختلافات خانوادگی- قبیله ای، موضوع حسادتهای همسران، بدگمانی های مردان خانواده، جنگهای باندهای قاچاق، و قربانی کشورگشایی های اشرار مسلح مذهبی قرار میگیرند.
رهایی زنان از آپارتاید جنسی و پایان دادن به خشونت علیه خود راهی جز همبستگی در صفوف خود و جوش خوردن به دیگر جنشهای اجتماعی دنیا ندارد. جنبش زنان با پیوستن به مبارزه بی امان طبقاتی علیه سیستم سرمایه داری میتواند حیات شوم هر گونه مذهب و فرهنگ و رسم و رسومات ضد انسانیِ زن ستیز را خاتمه دهد. و این ممکن نمی شود، مگر با مشارکت فعالانه در هر جنبش و حرکت مبارزاتی خُرد و کلان موجود در جامعه، و دخالتگری موثر در آن، نه فقط در خدمت اهداف و مطالبات بلادرنگ اش، بلکه در راستای تامین اهداف درازمدت و طبقاتی اش در سرنگونی نظام مرد سالارانه سرمایه داری.
پیروز باد مبارزات حق طلبانۀ زنان جهان
پیروز باد سوسیالیسم

نوشین شفاهی

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.