اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

و نشست خورشید

و نشست خورشید

محمد ف آژن – کابل

 


ای تو سازنده ای دنیای نوین
کارگر – برخیز
جان به لب آمده
اشکم به فغان می سوزد
یاد آر
همت پاریس کهن
از کران تا به کران
غرش نبض زمان
مژده ناب بشر
اکتوبر
هان کجایی که بر نخ نخ خاک
خون جاریست
امپراتوری غارت
دست قحطی زدگان می گیرد!!

شرم باد هر نفس زندگی
این صبح و سحر
آزادی
گر نگیرم رهی تو
و نشانم شیهه مست ترا
بر دل خاک

کارگر
لنگر انداز به میدان نبرد
مرتدان گرد ستم را به دو چشمان
حقیر می مالند
نا رفیقان من افاده گران جلاد
نعره دارند ” زمان آمده است ”
من که در خشم تو ایمان جوان می بینم
ای تو زایش گر فردای بزرگ
فکر ها فاصله را بر چیده
عصر ها نزدیک اند
سو سوی هست در این خانه
در آن سا حه دور
تکیه بر بازوی دردمند ترین خواهیم زد
عزم آفاق تو آفتاب بزمین می طلبد
زجر زنجیر تو آهنگ جهان
اوج فریاد تو اکتوبر ما خواهد بود

کارگر
گر تنند بر رهی و اندیشه تو
بار اتم
چال صد حادثه را بر دارند
و جهان را به قفس گونه ای معلق به فضا
دور از دسترس انسان و گیاه
پر و خالی بکنند
و صدا را به هوا تیر زنند
دژ دیوار بکشند برتل هر کلبه و راه
آفتاب را نتوان پنهان کرد
فصل انسان که شاه فصل فصول
خواهد بود
عشق می آید و
می خواند و
می ماند پاک
زندگی باز درین مرز نشست
خواهد داشت

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.