سایت فدائی، ارگان رسمی سازمان اتحاد فدائیان کمونیست
مرگ شجریان و فرصت طلبی سرمایه داری عظمت طلب ایرانی
منتشر شده در نشریه راه سرخ شماره 6 مهرماه 99
مسعود/تهران
هفدهم مهرماه همراه بود با خبر فوت شجریان یکی از اساتید برجسته و بزرگ موسیقی سنتی ایران که به دلیل بیماری در سن هشتادسالگی رخ داد، موقعیت و نقش ارزشمند شجریان در موسیقی ایران بر همگان آشکار و غیرقابلانکار است و مرگ او فقدانی برای این هنر مردمی محسوب میشود، نکتهی اصلی نحوهی برخورد رسانههای سرمایهداری در چگونگی پوشش این خبر است که تمام تلاششان را بهکار بردند تا از او اسطورهای ملی و میهنی با چاشنی مبارزاتی بسازند. در شرایطی که مناسبات سرمایه با چالش بزرگی مواجه شده و رژیمی که با رسالت حفظ و تقویت این مناسبات ارتجاعی بر روی کار آمده اکنون با فساد گستردهای که تمام تاروپودش را در بر گرفته و به همراه تحریمهای وسیع آمریکا عملا ناتوان از انجام این رسالت است شبکههای تلویزیونی مانند B.B.C و منوتو و ایراناینترناشنال به صرافت افتادهاند و به گمان این که بعد از چهل سال دوران اسفناک رژیم فاسد پهلوی فراموش شده است نبش قبر کردهاند و با توصیف عظمت و اقتدار و پیشرفت ایران و ایرانی در دوران پهلوی سعی دارند چنین الغا کنند که تنها جایگزین جمهوری اسلامی باز گرداندن آن عظمت است و لیدر آنها پهلوی سوم [که بزدلی و ناتوانیش همیشه مورد انتقاد هوادارانش است] بهیکباره شجاعت به خرج میدهد و با طرح «پیمان نوین» همه را دعوت به برپایی اعتصاب و شورش برای سرنگونی رژیم مینماید و در داخل مرگ شجریان و دفن حماسیگونه(!) او در آرامگاه فردوسی شرایطی را فراهم میآورد تا ناسیونالیسم متوهم ایرانی خودی بنماید. واقعیت این است که شجریان به خوبی زیست؛ شهره آفاق گشت؛ از تمامی مواهب زندگی بهرهمند شد و در دورانی که بخش اعظم مردم این سرزمین توان تهیه سادهترین داروها را ندارند، مدت چهار سال تحت کاملترین و مدرترین مراقبتهای پزشکی قرار داشت و در دورانی که جوانان پاک و دلاور در آغازین روزهای زندگیشان در جایجای این سرزمین در گمنامی سربهدار شدهاند و میشوند، ایشان در سن هشتاد سالگی فوت میکنند و انبوهی جلوی بیمارستان و و بهشتزهرا و هنگام تشیع جنازه و خاکسپاری وی جمع میشوند درحالی که هزاران زن و مرد شجاع که هنوز لذت زندگی و عشق و خانواده و شادی و آسایش را نچشیده بودند و هیچ خواستهای برای خود نداشتند به دست دژخیمان جمهوری اسلامی به قتل رسیدند و در اغلب موارد نه تنها نامی از آنها در خاطرهها نماند بلکه در موارد بسیاری هیچ آثاری از جسم بیجانشان هم یافت نشده، هیچ جمعیتی در هیچ کجا نتوانستند برای اغلب آنها تجمع کنند، هیچ جمعیتی در سوگ آنها نتوانستند مویه و زاری کنند. مشکل این نیست که چرا عدهای دوستدار شجریان در سوگش تجمع میکنند بلکه مهم این است که بنگریم چگونه دستگاههای تبلیغاتی سرمایهداری برای ما اسطوره میسازند وچگونه ما را به بازی میگیرند. در دورانی که تودههای مردم درغم از دست دادن فرزندانشان حتی اجازه گریه کردن ندارند و همراه و همدردی نمییابند برای فردی که بیهیچ تردیدی از نویدها و لقمانها و رامینها و هزاران هزار انسان گمنامی که در دههی شصت، نودو شش، نودوهفت، آبان نود و هشت جان باختند، بالاتر نبوده ، عدهای چنین بیتاب و بیقرار میشوند؟ در دورانی که بیکاری و فقر بیداد میکند و رژیم قرون وسطایی و جانی با تمامی توان سرکوبش، میکوشد سکوت و رخوت گورستانی حاکم بر جامعه را حفظ کند، بخشی از سرمایهداری با خاکسپاری شجریان در آرامگاه فردوسی به دنبال نبش قبر و زنده کردن مجد و عظمت ایرانی بودند، مجد وعظمتی که در طول تاریخ فقط ملاکان و زمینداران بزرگ و اشراف و سرمایهداران امروز از آن بهره بردهاند و برای توده، همواره فقر و گرسنگی و استثمار و بیخانمانی به ارمغان آوردهاند. تودهها نیز به خوبی با شعار «مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه چه رهبر»جواب آنها را دادهاند، این تودههای آگاه و مبارز هستند که تعیین میکنند بهترین گزینه، برای جمهوری اسلامی چیست و تاریخ گذشتگان را هیچگاه از یاد نخواهند برد.
مسعود