اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

فرشته نگهبان « تا زمانیکه آخرین انسان شوروی زنده است، مردم شوروی زنده خواهد ماند»! (م. لوکاس

فرشته نگهبان

« تا زمانیکه آخرین انسان شوروی زنده است، مردم شوروی زنده خواهد ماند»!

(م. لوکاس)

پاول کراسنوف، ٨ ماه مه سال ٢٠٠٨

 

از موجودیت کمیته دفاع از خلقهای شوروی، من بطور اتفاقی اطلاع یافتم. در ماه مارس، نماینده کمیته به من گفت که، بزودی در مرکز تورنتو، ضیافتی بمناسبت ٨٢- مین سال تولد مایکل لوکاس، صدر کمیته، انسانی غیر عادی، نوه ژنرال مشهور، لوکاچ (کونیای سفید)، که در اسپانیا کشته شد، برگزار خواهد شد. من هم قبل از هر چیز، از روی کنجکاوی، برای دیدن «کمونیست»هائی از «گذشته» به آنجا رفتم. پیش از رفتن، در ذهن خود تصویری از «چگونگی آن» ترسیم کرده بودم. تصور می کردم یا ناچار خواهم بود به موعظه های دگم گونه از مارکسیسم گوش فرا دهم و یا با پیرانی روبرو خواهم شد که با یاد روزهای خوشی که با پول حزب کمونیست شوروی سپری کرده اند و اینک پناهگاه باطن خود روزگار می گذرانند. ولی، از بدو ورود متوجه شدم که، به سختی اشتباه می کردم.

احساس غریبی به من دست داده بود. گوئی، با واقعیت دگرگون شده ای مواجه شده بودم. نه تنها پلاکاردها دوره شوروی، همچنین، پلاکاردهای تازه ای، که روی یکی از آنها، شعار «توجه به آینده – به اتحاد شوروی!»، نقش بسته بود و تصاویر لنین، استالین، مرا به عالم دیگر برد. معلوم شد که تعداد زیادی بطور دائمی در اداره کار می کنند. ساختمانی کهنه ای که برای اداره کمیته در مرکز تورنتو، در سال ١۹۴۵، خریداری شده است، چنان تصوری ایجاد می کند که گوئی در اتحاد شوروی هستی. پلاکاردهای آویخته شده بر دیوار، عکسهای لنین و استالین، قفسه های پر از کتابهای روسی.

من، خود را در جمع چندین ده نفر که آرزومند احیای شوروی بودند، یافتم. اکثریت آنها غیر روس بودند. یونانی، انگلوساکسون، صرب، هندو، فیلیپینی… در سنین مختلف، از ١۶تا ٨۵ ساله. اینها، فقط آن تعدادی بودند که توان آمدن داشتند.

 چشم گیر تر از همه، خود صدر کمیته، مایکل لوکاس(لوکاچ)، کانادائی روس تبار(کارپاتو- روس)بود که، بمناسبت ٨٢- مین سال تولد وی جمع شده بودیم. در برخورد با وی در آن سنی که گفتم، هیچگونه احساسی از انتقامگیری و توطئه به آدم دست نمی دهد. ۶٠ ساله می نماید و رفتار و حرکت اش به کمتر از۵٠ ساله ها می ماند. برای رفتن به طبقه سوم، با چنان سرعتی از پله ها بالا می رود که از جوانان بسیاری ساخته نیست. به چند زبان، از جمله به زبان روسی، بسیارمسلط حرف می زند. در هنر موسیقی و نقاشی ماهر است. دهها سال است که روزانه ١٠ ساعت کار میکند.

 آدمی شوخ و خوش مشرب و بالاتر از همه، یادآور یک ریش سفید فرزانه است و به آداب و سنن باستانی پایبند. به موقع خود بسیار جذاب و بر حسب ضرورت، بسیار سختگیر می نماید. براحتی، جمع را تحت تأثیر قرار میدهد و انسانها را با ظرافت خاصی درک می کند، در جلب توجه جمع و اداره سمت بحث و گفتگوها تواناست. دارای افکاری روشن و منطقی است. رهبران همه احزاب مترقی جهان، وی را شخصا می شناسند. مایکل، از زمره آن هنرمندان، نویسندگان و سیاستمدارانی مثل فیدل کاسترو است که، زندگی خویش را صمیمانه وقف اهداف و آرمانهای خویش نموده و بر طول عمر خویش افزوده اند.

خواندن پیامهای تبریک کودکان از هر سوی جهان، پیامهای مردم عادی، مقامات دولتی، احزاب کمونیست و مترقی یونان، شیلی، برزیل، نپال و بسیاری دیگر پایان یافت. پیامها، اغلب با شعارهای؛ «درود بر استالین»، «درود بر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، زنده باد آموزشهای لنین و استالین!» پایان می یافت. فیدل، یک بطری عرق نیشکر رم، عرق مشهور کوبائی را هدیه فرستاده بود.مایکل لوکاس در «روسیه» عنصر نامطلوب شناخته شد. او، در زمان تخریب، در اتحاد شوروی بود و بلافاصله پس از بقدرت رسیدن یلتسین، از این کشور اخراج گردید. ممنوعیت سفر او به روسیه هنوز هم لغو نشده است. جالب است توجه کنیم که این شخصیت بالای ٨٠ سال، چه خطری می تواند برای  برای گروه حاکم داشته باشد؟ بله، مثل اینکه آدم خطرناکی است. با توانائیهای او، می توان به میان مردم رفت و با بهره گیری از روابط وی در جنبش بین المللی، می توان در مرکز قدرت نیروهای اوپوزیسیون ایستاد. زیرا، در توانمندیها شخصی وی، هیچ تردیدی نیست. یک انسان ٨٢ ساله، به چه چیزی غیر از این نیاز دارد. قدرت؟ پول؟ مسخره است. این ویژگی های وی، برای گروه حاکم و «اوپوزیسیونهای محفلی» و رهبران آنها، بسیار خطرناک است. حالا، مزاحمی را که پرانده اند، بار دیگر به روسیه و “اوکرائین مستقل” راه نمی دهند.

انجمن دوستی کانادا- شوروی، بیش از ٨٠ سال پیش تأسیس شده است. آنها، در سال ١٩١٨جنبش جهانی «دستها از اتحاد شوروی کوتاه» را راه انداختند. کارگران باراندازی و راه آهن از بارکردن محموله نظامی برای ارتشهای اشغالگران و گاردهای سفید امتناع کردند. این حرکت، به یک جنبش جهانی فراروئید. تحت تأثیر این جنبش، نیروهای دریائی فرانسه از بمباران شهرهای ساحلی دریای سیاه خودداری کردند و دولت فرانسه برای جلوگیری از شورش، مجبور شد آنها را فراخواند.

فشار همه جانبه جنبش، دولت انگلیس را وادار ساخت تا از ورود به جنگ برعلیه اتحاد شوروی به حمایت از لهستانی های سفید در سال ١٩٢٠، امتناع نماید.

عضویت در کمیته دوستی با اتحاد شوروی، مساوی بود با بازداشت، زندان، ضرب و شتم، شکنجه، حمله باندهای «ناشناس» و امثال آنها. آری! همه اینها در «جامعه دموکرات اروپا» اتفاق می افتاد.

انجمن روسهای کانادا، در زمان جنگ، برای اتحاد شوروی داوطلبانه پول جمع کرد. هزاران نفر خون اهداء کردند. پس از جنگ، وسایل و درمان زیادی برای کمک به یتیمان فرستادند.

اما، هدف اصلی «کمیته»، شناساندن ایده آلهای شوروی، حقانیت شوروی به مردم از هر طریق ممکن بود. این، یک جنگ ایدئولوژیک واقعی بود.

غرب، اتحاد شوروی را به محاصره اطلاعاتی درآورده بود، واقعیات شوروی را تحریف می کرد. پیشرفتهای شوروی، گوبلزها را خشمگین می ساخت. بلی، امروز هم اوضاع تغییر چندانی نکرده است. شما تعجب خواهید کرد اگر بدانید غربیها چه تصویری از شوروی ارائه داده بودند. مزخرفات زیادی می گفتند و هنوز هم می گویند. می گویند؛ در آنجا مردم را به حساب نمی آوردند… آمریکا در جنگ جهانی دوم پیروز شدند و شوروی به طرفداری از هیتلر وارد جنگ شد. البته، کمتر کسی به این چرندیات باور می کند. این، به یک شوخی بی شرمانه شبیه است. کسانی که این لاطائلات را جدی حساب می کنند، بسیار اندک اند. چرندیات بسیاری زیادی علاوه براینها نیز گفته می شود. هم آن وقت و هم اینک، کانادائیها و آمریکائیها می دانند که، شورویها، اولین فضانورد را به فضا فرستادند و در بسیاری از زمینه های علمی و تکنولوژیکی دیگر نیز اولین بودند.

کمیته دوستی، محاصره اطلاعاتی را در هم شکست. کنسرتهای بسیاری برگزار کرد. شرایط دیدار فضانوردان شوروی با مردم کانادا را فراهم ساخت و فیلمهای شوروی را که منعکس کننده واقعیات جامعه بودند، به مردم کانادا نشان داد. امکاناتی برای دیدار مردم شوروی با کانادائیها فراهم ساخت. توانست به مردم ثابت کند که، واقعیت غیر از آن است که “گزارشگران آزاد” غرب نشان می دهند. آنها شرایطی برای دیدار اولین زن فضانورد جهان، قطب شناسان، دانشمندان، هنرپیشگان، خوانندگان و اولین کسی که با کفش اسکی قطب شمال را طی کرد، با مردم کانادا فراهم ساختند.

کمیته همبستگی کانادا بلافاصله پس از کنگره بیستم، «کنگره خیانت» در سال ١٩۵۶، همراه با جامعه سمتگیری سوسیالیستی روسهای کانادا، رسما اعتراض خود را نسبت به تصمیمات کنگره اعلام داشت و خرشچف را در اتهام زنی به استالین و حوادث روی داده در شوروی متهم ساختند. همان وقت، ورود مایکل به اتحاد شوروی ممنوع گردید. بالاخره در سال ١٩٨٠، با اصرار فضانوردا، دانشمندان سرشناس و هنرمندان نامدار، روادید ورود به این کشور به وی داده شد.

آنها، همه این امور را داوطبانه، بدون دریافت حتی یک سنت، با صرف اوقات آزاد خود و بدون کمترین حمایت اتحاد شوروی انجام دادند. بدون اغراق همین طور هم بود. بسیاری ها تصور می کنند که، کمیته دوستی شوروی – کانادا(هندوها، یونانیها،…) تحت حمایت اتحاد شوروی بود. اصلا چنین نبود. این چنین جمعیتهائی، خود حامی خویش بودند. هزاران نفر از میان کارگران، نویسندگان، دانشمندان، دوستداران اتحاد شوروی و معتقدان به سوسیالیسم علمی به مثابه آینده خویش، با کمکهای مالی این جمعیتها را مورد پشتیبانی قرار دادند.

پس از ویران ساختن اتحاد شوروی، بسیاری از «کمونیستها»، پیش از همه، خیانت کردند. هنوز هم برعلیه شوروی لجن پراکنی می کنند. آنها، مثل بسیاری از احزاب کمونیست غربی، «توتالیتاریسم»، «استالینیسم» و امثالهم را بهانه قرار داده و تقبیح می کنند. آیا آنها از این طریق مردمی تر شدند؟ البته که نه! آنها سر در گم شدند و پشتیبانان خود را از خود راندند.

در آستانه ویران کردن اتحاد شوروی، «انجمن» کانادا در ۴٧ شهر کشور، ٨٠٠٠عضو رسمی و چندین ده هزار نفر هوادار داشت. در سالهای شکوفائی شوروی، انجمنهای مشابه بسیار زیادی در سراسر جهان، از جمله در غرب فعال بودند.

اگر چنانچه ما کار و فعالیت خود را بطور اصولی و منطقی سازماندهی کنیم، انجمن هائی مثل انجمن کانادا، می توانند، پایگاههای قدرتمندی برای امر تبلیغات ما باشند. رهبری حزب از سالهای دهه   ٧٠ قرن گذشته، فقط مبارزه بی امان ایدئولوژیک با غرب را منعکس می کرد. دهها سازمان غیر دولتی در سراسر جهان برای پشتیبانی از اتحاد شوروی آماده بودند.

در کبک کانادا ، در دوره بحران سنگین اقتصادی سالهای ٧٠- ٨٠ قرن گذشته، جنبش پرقدرت جدائی خواهی شکل گرفت و … اوضاع به حدی جدی بود که، دولت کانادا مجبور شد جنبش را به بی رحمانه ترین وجه سرکوب کرد.

امروز در روسیه، سازمانهای غیر دولتی، به یک زنجیره خطرناکی برای دفاع از منافع دیگر کشورها در روسیه تبدیل شده اند. سازمانهائی که نه تنها منافع آمریکا را نمایندگی می کنند، بلکه سازمانهای «تحت تأثیر»اسرائیل، کشورهای عربی، ترکیه و حتی، لهستان نیز فعال هستند و حوزه تأثیر خود بر جهان را گسترش می دهند.

انجمنهای دوستی با اتحاد شوروی، در ۴٠ کشور جهان، تشکیل یافته بود و هر یک به شیوه خاص خود، منافع کشور ما را مورد پشتیبانی قرار می دادند. علاوه بر اینها، همراه با احزاب کمونیست و مترقی زیادی، جنبشهای ترقیخواهانه ملی، انجمنهای جوانان، ورزشکاران، دانشمندان، دانشجویان و غیره از حقانیت اتحاد شوروی دفاع می کردند. برای نمونه، فقط در کانادا، ١۴سازمان ملی- مترقی، روسها، مجارها، ایتالیائیها و … در هماهنگی نزدیک با انجمن دوستی، در این زمینه فعال بودند که، در دوره های آغازین «نوسازی» آمادگی اتحاد در یک تشکیلات واحد را داشتند. گفته می شود که، این انجمن ها هم از لحاظ تعداد و هم از نظر میزان تأثیرگذاری، از کمونیستهای محلی پیشی گرفته بودند.

آنوقتها، همه کارتهای برنده در دست رهبری شوروی بود، می توانست با آنها بازی را ادامه دهد، دشمن را در تمام جبهه ها خسته کند. بگذار آژانسهای اطلاعاتی غرب در همه جا دشمن و سازمانهای تأثیر گذار را ببینند و در همه جا بدنبال ردیابی آنها باشند. و ما، در همه دنیا نقض حقوق بشر در غرب، در حاکمیتهای پلیسی را افشاء می کنیم. برای اینکار، نیازی به پیشتبانی مالی هم نیست. فقط ، داشتن آمادگی ایدئولوژیکی، کافی است، می توان با نمایش فیلم، برگزاری نمایشگاه کتاب، با نوشتن مقالات و غیره کاری کرد که، اطلاعات در اسرع وقت، به کل سیستم چنین تشکلهائی برسد و محاصره اطلاعاتی را بشکند. سازماندهی چنین نیروی تدافعی ممکن بود… ولی، جز سکوت مطلق و در بهترین حالت، چیزی جز حرافیهای بیهوده در میان نبود.

مسئله بسیار لایق توجه اینکه، در حالی که مردم زیادی علاقمند مهاجرت به اتحاد شوروی بودند، رهبری اتحاد شوروی  موضوع را از خلق خویش مخفی کرد.

در غرب «اردوگاه اتحاد شوروی» را طوری معرفی می کردند که، گویا همه مردم می خواهند از آنجا به غرب فرار کنند و هیچ “احمقی” حاضر نیست در «زندان شوروی» زندگی کند. در کشور ما، نیز چنان وانمود می کردند که اگر یک خانواده آمریکائی در صدد مهاجرت از آمریکا به اتحاد شوروی است، در عوض، هزاران نفر خواهان فرار از کشور می باشند. این، کار ایدئولوژیک بسیار دقیق و حساب شده، درست زمانی که، مسائل ایدئولوژیک در دستان یاکوولییف، این عنصر خائن متمرکز شده بود، اجرا می شد. برخلاف دوره رهبری استالین که، هزاران نفر از لهستان، مجارستان، رومانی، کشورهای حوزه بالتیک و کشورهای دیگر جهان بدون هیچ مانعی، به اتحاد شوروی مهاجرت کردند، رهبری بعدی شوروی، از صدور روادید ورود برای صدهزاران نفر از علاقمند مهاجرت به اتحاد شوروی از آمریکا و کانادا و از سراسر جهان، خودداری می کردند…این، واقعیتی است که، رهبری شوروی به اتحاد شوروی خیانت کرد. اتحاد شوروی که تحت رهبری استالین ساخته شده بود، به تدریج مواضع خود را یکی بعد از دیگری ترک و تسلیم کرد.

خائنانی که پس از نابود کردن شوروی، در رأس قطعات آن قرار گرفتند، به هر کسی که ممکن بود خیانت کردند. متحدان و دوستان شوروی نیز، روحیه خود را از دست دادند، بخشی از آنها از هم گسستند، گروهی دیگر، دچار سرخوردگی و افسردگی گردیدند و بخشی نیز با پشت کردن به اعتقادات و گذشته خود  و با خیانت به آرمان های خویش، به جبهه دشمن پیوستند.

در چنین شرایطی، مایکل و رفقای او، تصمیم گرفتند مبارزه را تا آخر، به عبارت درست تر، تا پایان عمر خود، ادامه دهند. آنها مصممانه می خواهند مبارزه را تا آنجا که حتی هیچ امیدی به پیروزی نباشد، حتی اگر بسیاریها آن را بیهوده تلقی کنند، و یا اگر خود روسها نیز به آرمانهای خود خیانت کنند، ادامه دهند. مایکل می گوید: «ما تحت تأثیر و یا حمایت هیچ چیز و هیچ کس نبوده ایم، احساس ما و دوستی ما، همیشه واقعی و خاصانه بوده است. دوستان، در هیچ شرایطی، بدون توجه به پیامدهای ناگوار مبارزه، خیانت نمی کنند. خلقهای شوروی دچار وحشت و سر در گمی شده اند. ما ناراحتیم از اینکه مردم شوروی در وضعیت بسیار وخیمی گرفتار آمده اند. در چنین شرایطی، در شرایط وحشت زدگی مردم، ما دوستان خویش را تنها نمی گذاریم. این تنها کار درستی است که باید انجام دهیم».

مایکل، بر پایه کمیته دوستی شوروی- کانادا و انجمن روسهای کانادا، کمیته جهانی همبستگی با خلقهای اتحاد شوروی را در زمان تسلط کامل دشمن بر شوروی، در دوره سخیف ترین خیانتها، فراموشی ها و محاصره کامل اطلاعاتی، در غرب و در قطعات شوروی، تشکیل داد.

مایکل لبخندی زده و می گوید: «استالینیستها هیچ گاه تسلیم نمی شود، شکستها نمی توانند دلیلی بر وحشت زدگی و سرخوردگی باشند، بلکه، باعث کارهای جدی تر و سنگین تری برای تغییر می گردند».

در حال حاضر، در کانادا، چندین ده نفر حق عضویت می پردازند. کم و بیش کارهای مفیدی انجام می دهند. اکثریت آنها، کمتر از ۵٠ ساله ها هستند. نیروهای تار ومار شده را پیدا می کنند، آنهائی را که خیانت نکرده اند، کسانی را که نتوانستند واقعیتها را ببینند، کسانی را که وحشت زده شدند ولی، بتدریج بوضعیت عادی برگشتند، دوباره جمع می کنند، بر آنها امید می بخشند. به زندانیان سیاسی کمکهای مالی می نمایند. مجله ماهانه ای بنام «کومپاس – ستاره قطبی» را، به چهار زبان منتشر می کنند. البته این مجله با تیراژ کم، یعنی ۵٠٠٠ نسخه  انتشار می یابد. یک سایت اینترنتی نیز به همین نام دارند (www.northstarcompass.org). ولی، اساسا فعالیتهای تبلیغی خود را از طریق مجله “چاپی” انجام می دهند.

امروزه، انجمنهای همبستگی با خلقهای شوروی، دوباره جان گرفته اند. هم اینک در ١٧ کشور جهان، از جمله، در آمریکا، کانادا، هند، فیلیپین، سنگال، بلژیک و … فعالیت می کنند.

مایکل می گوید: «تا زمانیکه یک انسان شوروی زنده است، اتحاد شوروی زنده خواهد بود. من مطمئنم که خلقهای شوروی خود را باز خواهند یافت. هنوز هم روسها خود را انسان شورائی می نامند. ما، به آرمانهای شوروی وفادار خواهیم ماند و اطمینان داریم که خلقهای شوروی دوباره بیدار خواهند شد و آنها را پاس خواهند داشت».

«ما نمی توانیم زندگی شما را در کشورتان سامان دهیم، ما نمی توانیم بجای شما انقلاب کنیم و دولت شما را برپا سازیم. این، فقط در توان خود شماست. ولی، ما می توانیم به احزاب دوست کمک کنیم، ما حاضریم به همه آنهائی که در راه آزادی میهن خویش مبارزه می کنند، کمک کنیم».

مایکل در یک صحبت خصوصی با ناراحتی گفت: «آن مردمی را که تو دیدی، همه زندگی خویش را آگاهانه در راه شوروی و آرمانهای آن گذاشتند».

ویروس بی اعتقادی با خصوصیات و خیانتهای خود، همه خلق را گرفتار ساخت. قدرتمندترین کشور جهان را، بدون شلیک حتی یک تیر، از میان برداشتند. با این همه، انسانهائی مثل مایکل خیانت نکردند. پس ما چه؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.