اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

زن و آزادی

تقدیم به طاهره قره العین و هزاران زن مبارز دیگر ایرانی که در راه آزادی و برابری و دفاع از حقوق زنان مبارزه کرده و جان باختند .

زمانی مارکس این معلم کارگران جهان گفت :« در ایالات متحده آمریکای شمالی تا زمانیکه برده داری قسمتی از این جمهوری را لکه دار می کرد هرگونه جنبش کارگری فلج گردیده بود ، رهائی نیروهای کار سفید پوست در جائیکه به نیروی کار سیاه داغ بردگی زده شده است ، امکان پذیر نمی باشد . اما در پی العا بردگی یکمرتبه زندگی جدیدی ظهور کرد ، اولین ثمره جنگ داخلی مبارزه و آژیتاسیون برای هشت ساعت کار در روز بود .».
امروزه این الگوی برخورد در مورد ستم دیدگی زنان در کل جامعه بشری و بویژه در جوامع عقب مانده بیشتر صادق است . راستی در جامعه ای که نابرابریهای اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و جنسی در مورد زنان بر زمینه اعتقادات مذهبی و سنت های ارتجاعی هزاران ساله ، توسط دولت قانونیت می یابد و رسمیت پیدا می کند ، در جامعه ای که طبقه سرمایه دار آن بشدت مذهبی ، زن ستیز و ارتجاعی ست حقیقتا هم ، بدون مبارزه توامان علیه این بردگی عهد عتیق که داغ ننگی است بر پیشانی جامعه ایران ، مبارزه بخاطر آزادی ، دمکراسی و سوسیالیسم محلی از اعراب نخواهد داشت .
سالها ستمدیدگی و بی حقوقی در جامعه بغایت مردسالارانه ایران و اعمال سیاستهای ارتجاعی ، تثبیت قوانین بربرمنشانه توسط جمهوری اسلامی در قبال زنان ، امروزه پیکار رهائی زنان را در سرلوحه مبارزه برای آزادی و دمکراسی قرار داده است که بدون سازماندهی این مبارزه سایر اشکال مبارزه برای دمکراسی و مبارزه طبقه کارگر برای سوسیالیزم پیشرفتی نخواهد کرد .
واقعیت اینست که ستم مضاعف بر زنان در جامعه ما ، با آداب و رسوم و فرهنگ ما که ریشه در باورهای مذهبی دارد ، آغشته است که تاثیر آنرا در تمامی سطوح جامعه از افراد کم سواد و بی سواد گرفته تا روشنفکران ، صاحب منصبان دولتی و نخبگان سیاسی می توان بوضوح مشاهده کرد . ادغام سیاست و مذهب در طی قرون متمادی و غلبه معیارهای مردسالاری در فرهنگ جامعه ما چنان مناسباتی را بوجود آورد که حتی تاثیرات خود را بر ذهنیت روشنفکران جامعه نیز بر جای می گذارد .
بی جهت نیست که بسیاری از روشنفکران جامعه ما که هنوز دارای فرهنگی مردسلار هستند عمق و مفهوم واقعی شعار « آزادی زن بهترین معیار آزادی یک جامعه است » ( بنقل از انگلس ) را درک نکرده اند ، و این عقب ماندگی یکی از ضعفهای مهم روشنفکران جامعه ما در برخورد به مساله دمکراسی و آزادی نیز هست . شکی نیست که چگونگی موقعیت کنونی زنان می یابد با ارزیابی از مجموعه شرایط تاریخی ، اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد . امروزه زنان اگر چه در جوامع طبقاتی بطور کلی و در جامعه ایران بطور مشخص از یکطرف بمثابه عضوی از نیروهای مولده همچون مرد تحت استثمار طبقه حاکم قرار دارند ، اما از سوی دیگر بعنوان زن از بسیاری حقوق و امتیازاتی که مردان در عرصه اجتماع و خانواده از آن برخوردارند ، محروم هستند .
از آن گذشته بدلیل عقب ماندگی اقتصادی و سطح پایین آگاهی و فرهنگ مردم ، مردسلاری خود در کنار سایر مصائب نظام حاکم بازتولید و با استثمار طبقاتی در هم میامیزد و زن را در موقعیتی قرار میدهد که زیر فشار استثفار و ستم چندگانه قرار گیرد . بهمین دلیل هم هست که وابستگی های طبقاتی ، فرهنگی و ایدئولوژیک زنان ، در رابطه با شعار و خواست آزادی زنان عکس العملهای متفاوتی را هم در کل جامعه و هم در میان خود زنان بر می انگیزد . بویژه در ایران اسلامی که خواستار تحمیل الگوها و مدلهای ارتجاعی بنیادگرایانه اسلامی هست نه تنها برخورد مردان بلکه حتی خود زنان از اقشار مختلف اجتماعی نیز نسبت به موضوع آزادی زن متفاوت است .   در ععین حال مذهب و باورهای مذهبی نیز نقشه ویژه ای در نحوه ستم کشی زنان و نیز درک از آزادی زن در جامعه ما بازی می کنند . با وجود این ، نباید فراموش کرد که پایمال شدن حقوق زنان و اعمال تبعیض جنسی در جامعه سرمایه داری تنها مربوط به نفوذ و پایداری باورهای مذهبی نیست بلکه ریشه در مالکیت خصوصی و مناسبات حاکی بر این سیستم هم دارد کما اینکه امروزه علیرغم تغییراتی که در نتیجه مبارزه زنان و دستاوردهای جنبش کارگری در کشورهای سرمایه داری پیشرفته بنفع زنان بوجود آمده و زنان به برخی از حقوق خود دست یافته اند و اگر چه برخی از  مظاهر زن ستیزی آنگونه که در جوامع عقب مانده مرسوم است دیگر وجود ندارد . اما هنوز در این کشورها هم شاهد تبعیض در انتخاب شغل ، میزان حقوق ، رفتار در محیط کار و خانواده هستیم و زن بمثابه کالا بنحو بسیار گسترده تری وسیله سوداندوزی سرمایه داران قرار میگیرد . اگر خرید و فروش دختران کم سن و سال و زنان جوان و وادار کردن آنها به بردگی جنسی را که به نحو گسترده در این جوامع رواج پیدا کرده است به آن اضافه کنیم عمق فاجعه نماینتر میشود .
اینها همه نشانه این است که مبارزه علیه تبعیض جنسی و آزادی و برابری زنان از مبارزه طبقاتی جدا نیست و هر گاه که در نتیجه مبارزات زنان و مردان آزادیخواه و سوسیالیست موردی از انبوه تبعیضات و ستم های روا شده بر زنان را بر میچینند ، نظام سرمایه داری بنا به خصلت خود به بازتولید مجدد آن به نحو دیگری میپردازد .
یعنی اگر باپیدایش مالکیت خصوصی و تقسیم جامعه به طبقات موقعیت ویژه اقتصادی و به تبع آن قانونی برای مرد بعنوان رئیس خانواده تامین شد ، وظیفه زن در تقسیم کار اجتماعی به خانه داری و مواظبت از کودکان و تامین رفاه و آسایش مرد محدود گردید و بدین ترتیب وابستگی اقتصادی دم افزون ناشی از مناسبات مالکیت خصوصی زن را به برده ای تبدیل کرد که ناگزیر از تابعیت از فرامین مرد شد و از وقتی که تکامل مالکیت خصوی زن را بمثابه نیروی کار وارد بازار کار و عرصه تولید نمود میشود گفت که از آن پس زن هم در خانواده و هم خارج از خانواده مورد بهرکشی و ستم دوگانه قرار گرفت و این وضع در نظام مبتنی بر طبقات کنونی نیز کماکان ادامه دارد و بطریق اولی زن که با آغاز مالکیت خصوصی به بردگی و ارسات مرد در آمد ( تمام قوانین مذهبی ، اجتماعی و سیاسی و سنت های ارتجاعی برده ساز در طول قرون و اعصار در تلاش قانونیت و مشروعیت بخشیدن به آن بوده و هستند ) آزادی و برابری کامل او و قرار گرفتنش بمثابه رفیق زندگی در کنار مرد ، همانا با لغو مالکیت خصوصی تحقق خواهد یافت . این مقاله میکوشد مساله را از این جنبه بشکافد .

اما ابتدا ببینیم در این رابطه مذهب چه نقشی در ستم دیدگی زن بازی میکند .

نقش مذهب :

برخی ها رابطه مذهب و تداوم ستم دیدگی مضاعف زنان را بیشتر در اسلام و قوانین آن جستجو کرده و عمده میکنند و عملا نقش و عملکرد مذاهب دیگر را به فراموشی میسپارند .

در مورد بنیادگرائی اسلامی و ستمها و تبعیضاتی که این مذهب نسبت به زن روا میدارد البته هرچه که هرچه بگوئی کم است . حقوق پایمال شده زنان و وضعیت آنان در حکومت اسلامی احتیاج به بحث ندارد ، اما ادیان دیگر از جمله مسیحیت و یهودیت نیز در پایمال کردن حقوق زنان در تاریخ دارای پیشینه ای بسیار ارتجاعی تر هستند که بهتر از قوانین متحجر اسلام و جمهوری اسلامی نیست .

داستان خلقت حوا از دنده اضافی آدم ، و یا فریب خوردن آدم از حوا ، اینکه حوا برای بر طرف کردن نیازهای جنسی آدم خلق شده است ، از آموزه های مسیحیت است و هنوز هم در مسیحیت ارتدوکس زن منشا گناه محسوب میشود . کشیشهای ارتدوکس برای پاک ماندن از زن دوری جسته و هرگز ازدواج نمی کنند . همانطور که گویا خود حضرت مسیح از زنی مقدس و باکره یعنی مریم « مقدس » متولد شده است .

در آئین مسیحیت ارتدوکس زن موظف است فقط بخاطر تولید مثل با مرد نزدیکی کند بجز آن نزدیکی با مرد از گناهان کبیره محسوب می شود . آئین هایی نظیر سنگسار کردن زنان فی الواقع از یهودیت به اسلام رسیده است . منتهای مراتب اگر دین مسیحیت در مواجه با تحولات اقتصادی ، مجبور به پذیرش رفرمهائی شد که به اصلاحات « پروتستانیسم » معروف است و رهبران مذهبی تلاش کردند تا با دور ریختن برخی آئین های بغایت ارتجاعی که با تحولات اجتماعی در تناقض بود خود را با مقتضیات زمان منطبق نمایند ، اما اسلام بر خلاف مسیحیت شاید بیشتر بدلیل ساختار جوامعی که در آن مرسوم است ، در مقابل اینگونه تحولات سرختی نشان داده بویژه در زمینه زن خواستار بازگشت بدوران قرون وسطی و شرایط زمانی کاتولیسیم و یهودیت ارتدوکس هستند ، افکار متحجر و جزم های کهنه ای که اساسا با حقوق و دستاوردهای بشری در تناقض قرار دارند . گذاشته از نقش مذهب ، ویژگی کشورهائیکه مذاهب مختلف در آنها رواج دارند نیز در پایداری و پابرجائی سنت های ارتجاعی و از جمله زن ستیزی ، نقش بازی می کنند . لذا علل پایداری این پدیده را نه تنها در ویژگی ادیان بلکه در ویژگی کشورهای خاوورمیانه که دین اسلام در آنها رواج دارد نیز باید جستجو کرد . سرمایه داری در این کشورها بعلت خصوصیت مختص خود بسیار ناموزون و ناهنجار رشد کرده است . شیوه تولید ما قبل سرمایه داری مدتها همچنان بخش مهمی از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی این جوامع را تشکیل می داده است و زمینه های مادی بقای قوانین متحجر و دوام ارزشها و سنن کهنه مذهبی فئودالی بویژه در مورد حقوق زنان را بازتولید میکند . در این قبیل کشورها مذهب بمثابه ایدئولوژی طبقات حاکم در طول تاریخ نقش اساسی ایفا کرده است . در مورد روابط زن و مرد نیز نقش مذهب و قوانین آن که به ریزترین مسائل خصوصی افراد نیز پرداخته است ، بسیار بارز و تعیین کننده است . در این رابطه ادیان عموما و دین اسلام خصوصا زن را جزئی از قلمرو مردان محسوب داشته و خواستار آن است تا مردان زنان خود را بمثابه مایملک خویش پنداشته و بر آن اساس با آنها رفتار کنند . زنان را مثل ابزار تولید ، زمین و احشام به مایملک خود در آورند و بر آنان استیلا یابند و در دفاع از این مایملک است که بطور مثال میبینیم حجاب تقریبا در همه ادیان مهم مرسوم بوده و جایگاه ویژه ای داشته است و امروزه شعار « اسلام مکتب ماست ، حجاب سنگرماست . » محصول همین طرز تفکر است ، که به شکل دگم و عقب مانده در برابر تحولات مقاومت میکند . پایداری این سنتهای ارتجاعی و تبدیل شدنشان به آداب و رسوم در نزد خانواده ها شرایطی را پیش میاورد که آنها احساس میکنند که اگر زن از خانه بیرون رود از کنترل او خارج شده است . از اینرو علیرغم اینکه حتی امروز که نظام سرمایه داری و نیازهای فزاینده خود زندگی زنان را در خانواده های سنتی نیز به کار در خارج خانواده مجبور نموده است . اما هنوز هم می بینیم این احساس وجود دارد که خروج زن از خانه و وارد شدنش به بازار کار در افکار بینادگرایان بمثابه از هم پاشی پایه های ارزش و تعرض به مالکیت خصوصی آنها تلقی میگردد . از اینرو زمانیکه بنیادگرایان سیستمهای ارزشی و اعتقادات خود را مورد هجوم می یابند و احساس می کنند که قلمرو زیر نفوذشان از کنترل خارج می شود از محل قدرت خود به دفاع  بر می خیزد . لذا برای نجات جامعه از امیال « سلطه جویانه » کمونیسم و یا فرهنگ مترقی تر دیگر جوامع ، ابتدا زنان باید زیر کنترل درآیند نمونه ایران بعد از قیام 1357 ، الجزایر ، ترکیه و افغانستان و نمونه های دیگر . اما چرا بخش وسیعی از نه تنها زنان سنتی بلکه تحصیکرده و روشنفکر و حتی زنان متمول و بورژوا نیز که خود قربانیان فردای این سیستم فکری هستند باینگونه جنبش های ارتجاعی پیوسته و از این اینگونه افکار ارتجاعی و زن ستیز حمایت میکنند ؟

زنان و نهضت های اسلامی :

با وجود اینکه سلطه امپریالیسم و استعمار در ابتدا مانع بزرگی در مقابل تحولات عینی انقلابی ، دمکراتیک و رشد آگاهی در این جوامع محسوب می شد ، معهذا در جریان تحولات درونی سرمایه و رشد انحصارات ، صدور سرمایه و صنعت ، بتدریج انجام یک سلسله رفرمهای بورژوائی و نیمه بورژوائی را ضروری ساخت . این رفرفها که با رواج سریع فرهنگ و شیوه زندگی جدید توام بود ، در موقعیت و مناسبات اجتماعی زنان نیز تحولات چندی را موجب شد ، فرهنگ سنتی و مذهبی فئودالی نه تنها در میان اقشار متوسط شهری بلکه در روستاها نیز انسجام قبلی خود را از دست دادند ، و ارزشها و نرمهای فرهنگ غربی که بویژه در میان نسل جوان این اقشار نفوذ فزاینده یافته بود ، بتدریج به دوگانگی فرهنگی و هویت و ارزشهای اجتماعی این اقشار منجر شده و آنها را با تضاد و تناقضات عدیده ای مواجه ساخت . شکسته شدن تدریجی مناسبات نظام نیمه فئودالی ، گسترش صنایع ، کارنجات ، رشد بوروکراسی و خدمات ، نه تنها نیروی کار روستاها و قصبات را به سوی شهرها روانه می کرد بلکه در رابطه با نیازهای متقابل بازار کار و نیاز خانواده برای تامین معیشت خود ، بتدریج تحصیل و کار کارگران زن را نیز به یک روند اجبار اقتصادی تبدیل کرد ، اما این هنوز نمی توانست به معنی رهائی نسبی زن از ستم دوگانه و تعصبات مذهبی و نابرابری حقوقی و جنسی محسوب شود . زنان شاغل نه تنها زیر فشار کار روزمره عمدتا با دستمزد کم قرار گرفتند بلکه در عین حال کار خانه داری ، بچه داری ، رسیدگی به شوهر و مهمانان و غیره و غیره نیز بر دوش آنها سنگینی کرد . گذشته از آن بدلیل تداوم رسوم و قواعد مردسالاری در فرهنگ جامعه و تلقیاتی که مرد از زن بمثابه کالا جهت برطرف کردن نیازهای مرد وجود داشت . در محیط کار نیز مورد سواستفاده ها و فشارها و اهانت های جنسی روسا و همکاران مرد خود نیز قرار می گرفتند . آداب و رسوم و قواعد سنتی در اجتماع و خانواده « کشف حجاب » ، فرهنگی مآبی و فرهنگ غربی در ادارت ، محل کار و محیط بیرون تشویق می شد و با توجه به سطح آگاهی و محدودیتهای زن در چنین جوامعی ، فشار طاقت فرسای استثمار و ستم دوگانه با بی هویتی و درهم ریختگی فرهنگی توام می گشت ، درست در چنین شرایطی که زن از هر سو زیر فشار جسمی و روحی قرار دارد تزها و بدیل های اسلامی ، امثال شریعتی ، آل احمد ، مجاهدین ، مطهری و نظایر اینها در ایران ، المهدی در الجزایر ، پاکستان ، کشورهای آسیای میانه ، ترکیه و مصر در میان بخشی از زنان تحصیلکرده نیز مطلوبیت و جذابیت یافت و در شرایطی که از جنبش قوی کارگری خبری نیست و نیروهای انقلابی یا سرکوب می شوند و یا بدلیل عدم شناخت نمی توانند راه حل و برنامه ای برای معضلات جامعه از جمله زنان ارائه دهند . ایدئولوژیکهای مذهبی عناصر لازم برای شکل گیری یک هویت مذهبی و بدیل اسلامی زنان را فراهم می آورند . بدین ترتیب می توان پی برد که چرا علیرغم مدلی که نهضت های اسلامی از زن ارائه می دهند ، گرایش به بنیاد گرائی اسلامی ، و یا اسلام منهای برخی ظواهر بنیادگرائی ، نه تنها در ایران بلکه در اکثر کشورهای خاورمیانه ، و آفریقا نظیر پاکستان ، ترکیه ، افغانستان ، اردن ، لبنان ، مصر ، مراکش و الجزایر و غیره نه فقط از جانب وابستگان به خانواده های سنتی بلکه از طرف بخشی از زنان تحصیلکرده و روشنفکر هم در یک دوره پذیرفته می شود ، هر چند که خود اولین قربانیان بنیادگرائی اسلامی در این جوامع هستند . بدین ترتیب ادغام سیاست و مذهب این بار بصورت مقاومت در برابر بی هویتی و بنوعی ابزاری برای هویت یابی زنان و تداوم مبارزه ظاهر می گردد و بمثابه ایدئولوژی اقشار تحصیلکرده در سنت صدها ساله بی حقوقی زنان ادغام می گردد . یعنی یک نوع بازگشت به مذهب صورت می گیرد ، بازگشت به موضع سنت پدران و مادران … نگاهی به رفتار و سنت های بخشی از زنان طبقه متوسط و حتی مرفه ایرانی ، که سالهاست در اروپا و آمریکا زندگی میکنند و بعد از لیفت و لیس های شبانه در کلوپهای مدرن رقص و قمار و عیاشی ، اما پهن کردن سفره حضرت عباس یادشان نمیرود و ده ها نمونه دیگر بیانگر تنها گوشه ای از واقعییت فوق است . در اینجا نیازی به شرح حضور و فعالیت زنان در حرکتهای اسلامی در خاورمیانه و آسیا و آفریقا نمیبینم نگاهی به جنبشهای ارتجاعی اسلامی چند دهه گذشته بویژه بعد از شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی و غائب بودن یک جنبش سوسیالیستی قوی این واقعییت را آشکار میسازد . برابری زن و مرد و ادغام مذهب و سیاست : از زمانهای قدیم تا کنون ، سواستفاده از باورهای مذهبی مردم یکی از ابزارهای پرقدرت حکومتگران محسوب می شده است . امروزه در جوامع سرمایه داری نیز دین بمثابه بخشی از دستگاه ایدئولوژیک دولت برای تحکیم پایه های نظام طبقاتی ، بکار گرفته می شود ، توسل جستن به جهالت توده ای و باورهای مذهبی و خرافی مردم ، ساختن و پرداختن اسطوره های مذهبی ابزاری است که دولتهای دیکتاتوری و غیردمکراتیک بوسیله آن افکار عمومی را فریب داده و سرکوب مخالفین خود را مشروعیت می بخشند . همانطور که گفتیم هر چند که اصلحات پروتستانی در مسیحیت در قرن شانزدهم زمینه های جدائی دین از دولت در نظام بورژوازی را فراهم کرده ، اما هنوز هم دخالت غیر مستقیم دین در سیاست در این کشورها به حیات خود ادامه می دهد . در پیشرفته ترین این کشورها نظیر سوئد که در آن بخش زیادی از مردم به دین و خدا باور ندارند نیز نمیتوان مدعی شد که بطور مثال دین از آموزش و پرورش جداست ، در این کشورها کلیسا در تعلیم و تربیت کودکان از همان دوران کودکستان با توسل جستن به مراسم و اعیاد مذهبی و کشاندن کودکان هر از گاهی به کلیساها و یا اجرای مراسم مذهبی در مدارس ، عملا افکار کودکان را از همان دوران طفولیت به باورهای مذهبی آغشته کرده و دخالت در امور آموزش و پرورش کودکان را بطریق دیگری پی میگیرند . اما بدلیل ویژگی تحقق سرمایه داری در ایران که اصلاحات در دین حتی به اندازه ترکیه دوران آتاترک نیز صورت نگرفت . بورژوازی ایران خیلی زود به سازش با روحانیت و ملاکین تن داد . مذهب چه در اپوزیسیون و چه در دستگاه دولت به حیات موثر خود ادامه داد . در دوران رژیم پهلوی هم برخی مخالفتها با سران روحانیت ، عمدتا به مخالفت با قدرت رهبران مذهبی محدود می شد تا ایجاد زمینه های رفرم در مذهب ، شعار « خدا ، شاه ، میهن » بیانگر تلاش رژیم شاه در بکارگیری مذهب جهت تحکیم قدرت دربار محسوب می شد . اشاعه دین ، اشاعه خرافات ، زنده کردن سنتهای ارتجاعی ، برتری نژادی و مذهبی ، هراس از آزادیهای مدنی و انزجار از سوسیالیسم جایگاه خاصی در سیاست طبقات دارا و قدرتهای حاکم بر ایران بازی کرده است ، از دیر باز ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و مذهب از جمله وسایلی بودند که برای سرکوب دمکراسی و قلع و قمع تشکیلات دمکراتیک و کارگیری بکار گرفته شدند . رضا شاه که خود در میان طبقه متوسط بعنوان « پایه گذار مدرنیسم » در ایران معروف شده و در عین پیاده کردن کشف حجاب اجباری ، خود روزهای عاشورا و تاسوعا در صف اول سینه زنان دستجات بزرگ مذهبی به سینه زنی و عزاداری می پرداخت و محمدرضاشاه پسر وی بعد از سرکوب جنبش دموکراتیک و انقلابی آذربایجان و کردستان اشاعه دهنده رسمی عقب مانده ترین اوهام مذهبی در میان این خلقها بود . علاوه بر آن باید دانسته شود که بورژوازی ایران در کلیت اش بسیار مذهبی و ارتجاعی نه تنها بوسیله این طبقه مدام در جهت تحمیق افکار عمومی و سواستفاده از باورهای مذهبی در غارت و چپاول و استثمار توده های مردم زحمتکش بکار گرفته می شده است ، بلکه اساسا این باورها آنهم بشکل ارتجاعی آن ، آنچنان در باورهای این طبقه نهادی شده است که خود به ستون فقرات تحکیم و بازسازی این باورهای مذهبی ارتجاعی  در ایران تبدیل شده است ، روش برخورد این طبقه با زنان که نمونه های عینی فراوانی می توان ذکر کرد ، تنها گوشه ای از ماهیت ارتجاعی این طبقه را نشان میدهد . کشیدن دیوارهای  بلند به دور خانه های مجلل ، برای حفاظت زنان خود از دید همسایگان ، سرمایه گذاری در ساختن مساجد و مدارس کاملا مذهبی ، چند همسری و جاری ساختن قوانین صیغه وغیره تنها در حوزه استفاده این طبقه معنی پیدا میکند ، از اینروست که انتظار رفرم واقعی در مذهب بوسیله اینان تصوری پوچ و باطل محسوب میگردد و این طبقه اصلی ترین عامل مادی و معنوی برپایی حکومت مذهبی ارتجاعی در ایران و عامل پایداری آن تاکنون محسوب میگردد . بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در قیام 1357 این رژیم نیز بویژه بوسیله استفاده از اعتقادات مذهبی مردم و با اشاعه خرافات و تحریک مردم ، بیش از بیش مفاهیم ارتجاعی نظیر « محارب »، منافق ، کافر ، بی حجابی ، بد حجاب و غیره را در محیط سیاست بکارگرفته و بدینوسیله توانست آزادیهای سیاسی بدست آمده توسط مبارزات مردم را باز پس گرفته و سرکوب هر نوع حرکت دمکراتیک آزادیخواهانه بخصوص درباره زنان را با توسل به قوانین و روابط عهدعتیق سرکوب نماید . اما آنچه که رژیم اسلامی را از سایر رژیم های دیکتاتوری و توتالیتر متمایز می سازد ، همانا ستم مضاعف و تشدید استثمار زایدالوصف زنان است . رژیم اسلامی با تثبیت حقوق مردسالاری و ادغام کامل آن با سیاست و استثمار طبقاتی شکل خاصی از مالکیت بر زن را تجویز می نماید . بدین ترتیب پایه های اجتماعی دیکتاتوری را گسترش داده و آنرا در نهاد خانواده نیز بازتولید می کند . در رژیم اسلامی قوانین مالکیت خصوصی بطور کلی بر رابطه اجتماعی زن و مرد حاکم بوده و مرد در نهاد خانواده ( و اکنون با طرح علنی ازدواج موقت ) حتی در رابطه با بیرون از خانواده دارای مالکیت حقوقی بر زن است ، مالکیت مطلق مرد ، تمکین مطلق از طرف زن ، چنین است قوانین ارتجاعی مذهبی که توسط رژیم جمهوری اسلامی بر مقدرات زن حاکم شده است و بصورت قانون رسمیت داده شده است . بطور مثال حجاب سندی است که از یک طرف نقض آزادی زن و زندانی بودن وی در حصار تعیین شده توسط مرد را ثابت می کند و از سوی دیگر شکل مالکیت مرد بر زن را به عریانترین شکل به نمایش می گذارد . بی جهت نیست که مبارزه با حجاب مبارزه ای می شود بر علیه قدرت حاکم که خود نطفه های مبارزه علیه استثمار و ماکلیت خصوصی را نیز حمل می کند . مبلغان رژیم نیز بوسیله مردان و تحکیم مردسالاری در میان خانواده و اجتماع بهره می جویند .

استثمار زنان :

همانطور که گفتیم نابرابری زن و مرد که از میراث های شرایط پیشین می باشد در عین حال معلول سرکوب اقتصادی زنان نیز هست . « در بین جماعت های خانگی اشتراکی کهنه ، که زوجهای متعدد و فرزندان آنها را در بر می گرفت ، اداره امور خانه به زن واگذار شده بود ، همچون تهیه غذا که به مرد واگذار شده بود یک صفت ضروری اجتماعی و عمومی بشمار می رفت . با پیدایش خانواده پدرسالاری ، وضع تغییر کرد اداره امور خانه خدمت اجتماعی خود را از دست داد و به یک خدمت خصوصی مبدل شد ، و زن نخستین خادم خانه شد از اینرو ، از روند تولید اجتماعی بیرون رانده شد و تنها صنعت پر دامنه راه شرکت در تولید اجتماعی را برای او و تنها برای زن کارگر باز کرده است . » اما این امر چنان صورت گرفت که زن هنگامیکه وظایف خود را در خانه انجام می دهد از تولید عمومی جدا و برکنار می ماند و هیچ چیزی نمی تواند بدست آورد و هنگامیکه می خواهد در صنعت عمومی شرکت کند و خرج زندگی خود را مستقلا بدست آورد در وضعیتی نیست که بتواند وظایف خانگی خود را انجام دهد … آنچه که در مورد کار زنان در کارخانه صادق است در کلیه رشته های دیگر از جمله پزشکی و حقوق نیز صادق است : خانواده جدید بر بردگی خانگی بی نقاب یا با نقاب زن مبتنی است . جامعه مجموعه ترکیبی است که ملکولهای تشکیل دهنده آن عبارتند از خانواده های منفرد . امروزه مرد در اکثر موارد بویژه در میان طبقات ثرومند باید نان آور خانه باشد و این امر به او موضعی مسلط می بخشد که نیاز به هیچ اعتبار قانونی خاصی نیست ، در خانواده مرد بورژوا و زن پرولتاریاست ، در دنیای صنعت پس از آنکه هرگونه امتیازات قانونی ویژه طبقه سرمایه دار کنار گذاشته شد و برابری حقوقی کامل هر دو طبقه مستقر می شود . خصلت ویژه سرکوب و ستم اقتصادی بر دوش پرولتاریا سنگینی میکند و با تمام حدت و شدت خود برجسته و نمایان میشود ، جمهوری دمکراتیک آنتاگونیسم میان دو طبقه را بر نمی اندازد برعکس زمینه ای را فراهم می کند تا این آنتاگونیسم رشد یابد و حق خود را در جنگ طبقاتی پیدا کند ، نظیر همین خصلت ویژه تسلط مرد بر زن در خانواده جدید و ضررت استوار برابری واقعی اجتماعی میان این دو است ، متنا آنگاه کاملا به منصه ظهور می رسد که هنوز هر دو طرف در برابر قانون به تمامی یکسان باشند آنگاه آشکار می شود که نخستین شرط آزادی زن و مرد و ورد دوباره تمامی زنان به صنعت عمومی و اجتماعی مستلزم این است که خانواده دیگر واحد اقتصادی نباشد »( انگلس ).

 کارخانگی چیست ؟

کار خانگی در حقیقت بخشی از مازاد کار است که در جریان تولید سرمایه داری بکار گرفته می شود ، مقدار کار زن در خانه بمراتب زیادتر از ارزش مصرفی است که از دستمزد شوهر به او میرسد . کارخانگی با کاهش مدت زمان کار لازم و با ارزش نیروی کار دستمزدی در سرمایه داری کلاسیک از جمله عبارت از این است که کار دستمزدی ، کار آزادی است که کارگر از طریق ارائه آن در بازار کار، کار خود را در مقابل مبلغ معینی به کارفرما می فروشد . بقیه روز را برای خود آزاد است و تعهدی به کارفرما ندارد و در عین حال آزاد است تا کار خود را به کارفرمای دیگر بفروشد ، اما کار خانگی کار آزاد نیست. برای زن خانه دار ساعت کار معینی وجود ندارد . برای وی میان کارخانگی تفریح یا اسراحت ، تفاوت زیادی وجود ندار . نه روابط او با شوهر رابطه کارفرما و کارگر است و نه می تواند کارفرمای خود را عوض کند و نه قوانین خاصی به این روابط حکمروائی میکند . در سرمایه داری پیشرفته حداقل برای زن ، قبل از ازدوج امکان اشتغال هرچند با دستمزد کمتر از مرد ، اما وجود دارد . بهمین خاطر زنان شاغل قبل از طریق در آمد پدر تنها سرپرست و نانده خانه بحساب نمی آید . بنابراین نوع خاصی از روابط و مناسبات و فرهنگ شکل گرفته که آزادی و استقلال زن را نسبت به جوامع عقب مانده حدودی تامین کرده است . سیستم اخذ مالیات و شیوه برخورد دولت طوری است که زن را در جریان درآمد شوهر قرار میدهد ، امکان اینکه شوهر مقداری از دستمزد خود را پنهان کند وجود ندارد و یا بسیار مشکل است از نظر واگذاری فرزندان ، حق نفقه و غیره و قوانین طلاق حقوق خاصی را به زن تفویض کرده و سیستم رفاه اجتماعی این مکان را به زن تفویض کرده تا اجتماع از زنان بدون شوهر و بدون شغل حمایت نماید و نیز زن با اولاد حرامزاده خود ( چه از شوهر قانونی و غیره ) هم می تواند در جامعه زندگی کند و از طریق کمک هزینه مخارج فرزندان خود را تامین نماید . در سرمایه داری تقسیم جنسی کار بر اساس کار خانگی و کار دستمزدی از تقسیمات اولیه سازمان اجتماعی کار بوده است ، معذا امروزه کالائی شدن خدمات خصوصی بخش بزرگی از کار خانگی را به بازار مصرف منتقل نموده است . از جمله بچه داری ، مهدکودک ، عروسی ، زایمان ، نگهداری از سالمندان و غیره و غیره در بازار مصرف انجام می گیرد . مقدار دیگری از کار خانگی بوسیله تهیه غذاهای آماده وسایل بچه داری ، ظروف یکبار مصرف ، بعهده تولید کالائی گذاشته شده . بدین ترتیب از میزان کارخانگی کاسته شده است . در ایران ، اما تقسیم جنسی کار و فشار پیش از حد کار خانگی در فرهنگ و آداب و رسوم جامعه نیز بافته شده است . بیکاری ، نیمه کاری و فصلی بودن کار مرد ، تاثیری بر روی تقسیم کار نمی گذارد . شرکت زن ایرانی در محدوده اقتصاد خانواده عمدتا از گرفتن « خرجی » روزمره فراتر نمی رود ، در سیاست گذاری اقتصادی و طرح بوجه نقش مهمی ندارد . زن باید با صرفه جویی بیشتر به بازتولید نیروی کار برای سرمایه بپردازد . شدت کار و استثمار زن ایرانی در خانه با شدت کار زن در سرمایه داری پیشرفته قابل قیاس نیست . در ایران که زنان علاوه بر بچه داری و انجام کار خانه ، نگهداری از سالمندان و در خیلی از مناطق رسیدگی به احشام را نیز برعهده دارند تولید سرمایه داری بخشی بسیار کوچکی از کار خانگی را آنهم برای خانواده هائی که از سطح در آمد بالاتری برخوردارند فراهم آورده است . تقربیا بار تمامی کار خانگی بر دوش زنان قرار دارد ، زن ایرانی مجبور به انجام کار خانگی برای خرجی گرفتن از شوهر است ( باز هم استثنا واقعیت بسیار کوچکی را مطرح میکنند ) ، در صورت کم کاری و اخراج و طلاق قوانین اجتماعی نه تنها هیچگونه حمایتی از وی بعمل نمی آورند بلکه در عرصه اجتماعی با خطر کشیده شدن اجباری به فحشا ( افزایش فاجعه بار فحشا در ایران علیرغم قوانینی نظیر سنگسار و غیره مبتنی بر این واقعیت است ) تحقیر و توهین توسط اقوام موجه است . برای زن ایرانی بعد از طلاق هیچ قانون و سازمان اجتماعی وجود ندارد که از وی پشتیبانی کند قوانین طلاق همه گونه حق تعرض به حقوق انسانی زن و اخراج او از خانه را به شوهر می دهد . زن در بسیاری موارد تنها به خاطر خلاصی از سرگردانی و تامین معیشت خود تن به ازدواج می دهد جبر اقتصادی و نا امنی او را مجبور می سازد تا بدنبال پیدا کردن شوهر باشد . هم اکنون قوانین ارتجاعی صیغه ، ازدواج موقت به این ستم غیرانسانی دامنه وحشتناکی بخشیده است . باین ترتیب کار خانگی نیز در شیوه تولید سرمایه داری و فوق بهره کشی که از زن صورت می گیرد و مبارزه برای آزادی و برابری را بیش از پیش با مبارزه طبقاتی بر علیه سرمایه داری توام می سازد .

یدی شیشوانی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Translate »