اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

به یاد رفیق قلی

وقتی که برای اولین بار در تهران همدیگر را دیدیم هنوز ازدواج نکرده بود . اصرار داشت همراه او به خانه اش بروم . اما من از ته دل راضی به این کار نبودم . راستش نمی خواستم بدانم  کجا زندگی می کند . اما در مقابل اصرار های پی در پی وی به ناچار قبول کرده و همراهش شدم .در خانه اش به شکلی بود که می شد آن را به طریق خاصی از بیرون ( بدون استفاده از کلید) باز کرد. برایم نشان داد و گفت هر موقع آمدی ، این شکلی باز می کنی و وارد خانه می شوی . سخن در اینجا از یکی از فرزندان  آگاه و مبارز شهرستان نقده فدائی خلق رفیق غلام حسینرستمی امینلوئی  از اعضای سازمان چریکهای فدائی خلق (اقلیت) می باشد . رفیقغلامحسین یا آنطور که ما صدایش می کردیم ” قلی ”  در سال              10  –  4   –  1327  در شهرستان نقده متولد شد . مثل سایر هم سن وسالان خود در کوچه پس کوچه های خاکی شهر قد کشید و بزرگ شد . دبستان و سیکل اول دبیرستان را در همین شهر به پایان رساند .بعد از اتمام سوم دبیرستان بمانند برخی دیگر از جوانان شهر برای ادامه ی تحصیل  راهی ارومیه  شد  و موفق به اخذ مدرک دیپلم متوسطه  در این شهر گردید . در  سال 1347 وارد دانشسرای عالی دانشگاه تهران در رشته ی فیزیک گردید . با پیش زمینه های سیاسی قبلی وارد مبارزات دانشجوئی شد . بعد از رستاخیز سیاهکل و سپس تشکیل سازمان چریکهای فدائی خلق ایران ، قلی نیزبا تعدادی  از همفکران خود یک گروه هوادار سازمان را تشکیل می دهد . با لو رفتن گروه ،قلی و  تعدادی از جوانان مبارز و هوادار سازمان در سطح استان آذربایجان غربی  دستگیر می شوند . خود  قلیدر خرداد 51 دستگیر می شود . از میان آن عده قلی به 6 سال و برادرم علیرضا به 5 سال حبس محکوم می شوند و تمام دوران حبس خود را نیز در زندان مرکزی ارومیه می گذرانند .قلی شرایط  سخت زندان را با استواری  و روحیه ی عالی تحمل کرده و نهایتا در اردیبهشت 1357 اززندان آزاد می شود . آزادی قلی همزمان با آغاز تظاهرات سیاسی و سپس گسترش آنها علیه رژیم شاهنشاهی می باشد . او در این تظاهرات فعالانه شرکت  میکند و در کنار آن نیز از سازماندهی هواداران سازمان در سطح شهر غفلت نمی کند . بعد از سرنگونی حکومت وابسته به امپریالیسم شاه  وی به تهران رفته و در ارتباط مستقیم با سازمان قرار می گیرد . بدین ترتیب  رفیق قلی از این پس بعنوان یک انقلابی حرفه ای به فعالیت می پردازد و سراسر زندگی پربار خود را وقف رهائی کارگران و زحمتکشان می نماید . با انشعاب سال 59 در سازمان به پشتیبانی بخش انقلابی آن یعنی اقلیت می پردازد و احتمالا در این مقطع مسئولیت بخش کارگری جنوب شرق تهران را به عهده می گیرد . چریک فدائی خلق رفیق قلی انسانی رئوف و مهربان با خصایل قوی مردمی و کمونیستی بوده و همین امر ارتباط گیری وی با توده ی کار و زحمت را راحت می ساخت . تلاش یرای افزایش مدام دانش مارکسیستی و ایمان بی تزلزل به راهش توام با صبر و متانت و تعامل با نیروهای سیاسی مخالف و منتقد از خصوصیات بارز ایشان بود ه است؛ و مجموعه ی همین خصوصیات بود که او را به چهره ی محبوب و ماندگار در بین جوانان سلدوز و نیروهای سیاسی منطقه کرده بود .
با آغاز سرکوب نیروهای سیاسی مخالف رژیم در سی خرداد 1360 ، ناچارا به زندگی مخفی روی می آورد و این بار وظایف انقلابی خود را در شرایط جدید با جدیت  فراوان به پیش می برد .
رفیق غلامحسین رستمی این انسان دوست داشتنی و بی نظیر در شب 22 دی ماه 1360 در تور نیروهای امنیتی رژیم  قرار گرفته و دستگیر می شود . وی  ابتدا به کمیته ی منطقه ی 8 تهران و از آنجا مستقیما  به زندان اوین منتقل و بلافاصله موردبازجوئی قرا می گیرد . بازجوها از وی محل ” حیدر ” ، ” بهروز ” و ” علی ” را می پرسند . ولی جواب می شنوند که ” من عضو هیچ سازمانی نیستم و به عنوان یک فدائی کمونیست هیچ حرفی با دشمنان خلق ندارم ” . بازجویان نظام ” مقدس ” اسلامی وقتی  متوجه می شوند که با چه کمونیست جسور و بی باکی رو در رو هستند ، چاره را در شکنجه ی  وی تا حد مرگ می بینند .رفیق قلی این فرزند برومند سلدوز در زیر شکنجه های طاقت فرسا ، سکوت مطلق می کند تا بدین طریق علاوه بر رهانیدن خیلی از نیروها از خطر دستگیری و کشتار به تحقیر بازوجویان لات و بی شخصیت نظام اسلامی نیز بپردازد .مقاومت بی نظیر او در زیر شکنجه های غیر انسانی و قرون وسطائی سربازان گمنام امام زمان ، بیانگر پایبندی عمیق وی به توده های کار و زحمت و آرمانهای رفقای شهیدش بود .  یک شاهد عینی که اشتباها به اطاق محل بازجوئی وی برده شده بود می گفت وقتی من به آنجا وارد شدم ساعت 9 صبح 23 دی ماه بود که دیدم  ایشان نفس های آخرش را می کشد . آری این چریک فدائی خلق فقط 11 ساعت در دست دشمنان خلق اسیر بوده و با شهادتشداغ ننگ دیگری برپیشانی رژیم ترور و سرکوب حاکم  می گذارد . خشم و نفرت این فدائی دلاور از نظام استبدادی حاکم و عمله و اکره ی آن به حدی بود ه که در حین بازجوئی و شکنجه ،دست به تعرض متقابل زده و به زدوخورد با مزدوران رژیم می پردازد . تنی چند از زندانیان سیاسی آن دوره بعدها تعریف می کردند که روزی یکی از نگهبانان بند ، پاسدار بازجوئی با بینی شکسته و بانداژ شده را به ما نشان داد و گفت که این را غلامحسین رستمی به این وضع انداخته است . آری  امثال رفیق قلی ها زیر شکنجه های مافوق تصور لب فرو بسته و کشته شدند تا  بخشی از رهبران و کادرهای مرتبطشان ، از مهلکه ی مرگنجات پیدا کرده  و از کشور خارج شوند تا در شهرهای اروپا با فرخ نگهدار رسوا و بی آبرو وو دوست نزدیکشفتا پور(خانم مریم سطوت همسر آقای فتاپور همان کسی است که با علی سرشار مامور عملیاتی ساواک و قاتل حمید اشرف عکس مشترک گرفته و آنرا هم با پر روئی و بدون کوچکترین شرم و حیائی در سایتهای اینترنتی در معرض دید عموم گذاشته) عکس یادگاری بگیرند و به ریش جنبش و شهدای فدائی بخندند . براستی که جنبش انقلابی و آزادیخواهانه ی مردم  ایران چنین  حدی ازوقاحت و بی شرمی را کمتر به یاد دارد .
این کاراوج بی پرنسیبی  و نهایت خیانت نه تنها به آرمانهای کمونیستی و فدائی بلکه همچنین به اصول اخلاقی و انسانی میباشد و چنین کسانی  روا نیست   نام خود و یا سازمان خویش را فدائی بنامند .
رفیق قلی خواهان دنیائی عاری از ظلم و ستم بود و بهمین جهت نیز از نظام موجود و روابط و مناسبات  استثمارگرانه ی حاکم نفرت داشت و طرفدار برچیدن آن بود .
او کمونیست بزرگی بود که به خوبی میدانست نابودی قطعیانواع و اقسام ستم و از آن جمله ستم ملی بدون الغای ستم طبقاتی سخت و دشوار و چه بسا  غیرممکن خواهد بود .
سئوالی که همیشه ذهن دوستان و هواخواهان قلی را به خود مشغول کرده است این است که چرا سازمان  سچفخا (اقلیت ) و یا بخش و  جناح احتمالی مرتبط با این فدائی خلق در طول این همه  مدت و گذشت بیش از سه دهه از مرگ زیر شکنجه ی  وی کوچکترین یادی از  او نکرده  و نمی کنند . اتفاقا یکی از همشهریانمان نیز به نام آقای دنیزایشچی  اخیرا  با انتشار مقاله ای در سایتهای اینترنتی  ” عصر نو ”  و ” اخبار روز ” از این موضوع گله و شکایت نموده است . انگار نه انگار که چنین فردی روزی عضو این سازمان بوده و در راه اهداف و آرمان آن کشته شده  است .واقعا که این همه بی تفاوتی و بی توجهی به سرنوشت یاران و رفقای شهید حیرت انگیز است  . آیا این است قدردانی و تجلیل شما از مقاومت اعجاب انگیز یک فدائی کمونیست و مرگ سترگش در زیر شکنجه ها ؟
چنین به نظر می رسد که این فراموش کاریها عمدی و مصلحتی می باشد و نه ناشی از اهمال و بی دقتی و یا بی خبری ،  چه بسا که این کار به صورت آگاهانه و هدفمند برای پوشاندن حقایق و اتفاقات آن دوران باشد . کسی چه می داند شایدافشاء روابط و مناسبات درون سازمانی آن برهه از سچفخا (اقلیت ) باعث برملا شدن ندانم کاری و سهل انگاری های این  آقایاندر مورد حفظ  جان رفقا و رعایت قرار و مدار های سازمانی گردد و بدین طریق بر همگان بی لیاقتی و عدم صلاحیت  اینان در اداره ی تشکیلات در آن شرایط حساس جنبش عیان گشته و در نتیجه عناوین پرطمطراق  فعلی شان بی معنا و خود نیز بی اعتبار گردند . بی تردید روزی این پرده ها کنار خواهند رفت و اعمال و رفتار نارفیقانه ی خیلیها رو خواهد شد . به امید آنروز .
به هر حال رفیق غلامحسین رستمی در زیر شکنجه های سبعانه  کشته شد و با مرگ خویش داغ گرانی بر سینه ی اعضاء خانواده و یاران خود نهاد . با مرگ وی جنبش کمونیستی فدائی  کادری برجسته و صمیمی و مردم آذربایجان دلاور بی باک دیگری را از دست دادند .
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
افشانی نقده
2017-2 -22

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.