اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

حقی که باید در برابرآن پاسخ گفت یا به جنبش کمونیستی ویا به تاریخ

به بهانه بیست وپنجم اسفند روز شهدای فدائی

حقی که باید دربرابر ان پاسخ گفت یا به جنبش کمونیستی ویا به تاریخ

25 اسفند سالروز بزرگداشت جان باختگان فدائی وتجدید میثاق با قهرمانان و پیشگامانی است که در صفوف مقدم پیکارگران راه آزادی و دموکراسی و سوسیالیزم نبرد کرده اند و از آرمانها واهداف طبقه کارگر با جان خویش چه در مقابل جوخه های اعدام چه در بیدادگاه های دو رژیم چه در رزم بی امانشان وچه در زندانها و شکنجه گاها .

بسیاری از رفقای ما که در این نبرد نابرابر جان باخته وحتی بدرستی نمی دانیم که چگونه وتحت چه شرایطی انان جان خود را فدای ارمانهای والای خود نموده اند نمونه یکی از این رفقا جعفرپنجه شاهی (خشایار) است رفیق خشایار در درگیری زخمی و دستگیر شد ودر کمیته مشترک با بدن جراحت دارخویش در حالی که گلوله را نیز از بدن وی خارج ننموده بودند به زیر شکنجه رفت رفیق با سربلندی تمام این دوران را طی نمود ودر حالی بازجوی دژخیم را بقول خودش که به رفیقی گفته بود در همان پله اول نبردبان نگه داشته بود یعنی حتی اسم واقعی خود را به انها نداده بود .پس از یک هفته شکنجه در کمیته مشترک یا زندان توحید خمینی از غفلت نگهبان استفاده نموده و نفت چراغ والوری که گوشه راهرو حمام بود را بروی خود ریخته و خود را به انش کشیده بود و با بدن شعله ور برای اینکه زودتر کار خود را تمام کند با پاهای شکنجه شده شروع به دویدن نموده بود وقتی دژخیمان متوجه شدند وپزشک بر بالین او اوردند پزشک اعلام نموده بود که کار او تمام است تا نمرده هرجه می خواهید از او بپرسید که بازجوها به او حمله نموده و میگفتند حداقل نام واقعی خود را بده و رفیق در جواب فقط به خمینی و رژیمش ناسزا میگفت به گفته رفقایی که در کمیته مشترک بودند تا یک هفته در انجا بوی گوشت سوخته می امد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

در زندانهای رژیم کم نبودند فدائیانی که با باورهای انقلابی خود استوار به سوی جوخه های مرگ رفتند جه میان سال چه بزرگ سال و چه حتی نوجوانانی که با سری افراشته مرگ را در اغوش کشیدند . نمی خواهم یکایک انها را نام ببرم زیراازمسئله اصلی که دغدغه خاطرم است بدور می مانم .

مسئله این است که ما کمونیست ها بخصوص کمونیست هایی که خود را در طیف فدائی می دانیم در کجای کار ایستاده

و چه وظیفه ای در قبال خون این رفقا بر دوش خود حمل میکنیم .

ابا فقط هر ساله در سالروز جان باختن این عزیزان برنامه ای ترتیب دادن و یاد انها را گرامی داشتن کافیست ؟

آیا هر ساله برگزار نمودن جشن تولد سازمان (سالروز سیاهکل) بدون پرداختن به پیام سیاهکل کافیست؟

سیاهکل قبل از پیش رو گذاشتن شیوه نوین مبارزه پیام روشنتری داشت و ان پیام چیزی نبود جز اینکه کمونیستها باید هموارع در حال تبلیغ و ترویج و تشکل باشند و از همین رو با تجمیع محفل ها و گروه ها و افراد منفرد کمونیست بود که سازمان چریکهای فدائی خلق پدید امد! و برتارک جنبش کموننیستی نه تنها ایران بلکه منطقه و جنبش کمونیستی درخشید.ودر سایه این تجمیع بود که بسوی درهم شکستن فضای رعب و وحشت وترس حاکم بر جامعه پیش رفت.

رفق اکنون مشکل جامعه ما ترس نیست چون به عینه میتوان در هرکجا که توده ها حضور دارند در صف اتوبوس مترو صف نان و… که توده ها نه تنها اعتراضات خود را به حکام وشیوه حکومت اعلام میکنند بلکه حاکمان را به باد ناسزا میگیرند.

اکنون مشکل ما بیش از هر چیز تشتت وپراکنده گی است که این چند صدائی خود به سردرگمی نه تنها توده مردم بلکه به سردرگمی پیشروان و پیشگامان کمونیست های موجود در داخل نیز منجر شده است .

در آخر باز تاکید میکنم که هر کمونیست فدائی وظیفه دارد بسهم خود در جهت برچیدن این بساط قدم بردارد.

وبیش از رفقای منفرد سازمانها و محفلها وبخصوص رهبران جریانات فدائی هستند که این وظیفه را بر دوش انها سنگینی میکند رفقا فردا دیر است از هم اکنون باید در این جهت قدم برداشت وگرنه به عنوان مسئول یا باید به جنبش کمونیستی پاسخ گویید و یا به تاریخ خواهید پیوست وبه تاریخ جوابگو!!!

محسن رجب زاده 23/12/94

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Translate »