اتحاد فدائیان کمونیست
کار ، مسکن ، آزادی ، جمهوری فدراتیو شورائی!

تئوری و تجربه تاریخی انقلابهای سوسیالیستی

 

تئوری و تجربه تاریخی انقلابهای سوسیالیستی

 

الف) تئوری علمی انقلاب سوسیالیستی

 

همچنانکه در در نوشتار قبلی توضیح داده شد که مارکس و انگلس نابودی اجتناب ناپذیری سرمایه داری وپیروزی سوسیالیسم را بطور علمی مدلل ساخته و اصول و پایه های انقلاب سوسیالیستی که در دوران حاضر هم اهمیت خود را حفظ کرده اند ، فورمولبندی کرده اند.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که سرمایه داری به امپریالیسم مبدل شد و به آخرین مرحله رشد خود پا نهاد ، شرایط برای انقلاب سوسیالیستی خیلی تغییر کرد. پراتیک مبارزه انقلابی مسائل جدیدی را بمیان کشید. لنین نیز شرایط تاریخی تغییر یافته و تجربه توده های انقلابی تئوری انقلاب سوسیالیستی را به سطح جدیدی ارتقاء داد ، یک سلسله احکام و نکات جدید و فوق العاده مهم تنظیم نمود ، احکام پیشین را مشخص ساخت و تکامل بخشید و به امکانات و چشم اندازهای انقلابی فزاینده اشاره کرد.

جریان پروسه انقلابی جهانی و واقعیت دوران حاضر صحت تئوری مارکسیستی انقلاب سوسیالیستی را تأیید می کند. بنیادگذاران مارکسیسم ماهیت تفاوتهای بنیادی انقلاب سوسیالیستی را از همه انواع پیشین انقلابهای اجتماعی عمیقاً روشن ساختند.

یکی از تفاوتهای عمده این است که انقلاب سوسیالیستی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید وبطور کلی هرگونه استثمار را برای همیشه از بین می برد. با وجود مالکیت خصوصی بر وسایل تولید کسانی که صاحب این وسایل هستند ، آنهایی را که فاقد چنین وسایلی می باشند استثمار می کنند.

برده داران ثمره کار برده ها و مالکین ثمره کار دهقانان و بورژوازی ثمره کار کارگران و همه زحمتکشان را تصاحب می کنند. از بین بردن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و واگذاری آن به مردم به معنای از بین بردن استثمار ، و از بین بردن تقسیم جامعه به کسانی است که کار می کنند. همه انقلابهای پیشین فقط شکل استثمار را تغییر می دادند.

      شکل استثمار برده داری با شکل استثمار فئودالی تعویض می شد و شکل استثمار سرمایه داری جایگزین شکل استثمار فئودالی می گردد. انقلاب سوسیالیستی سلطه مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید را برقرار می سازد و از اینرو بطور کلی استثمار را از بین می برد. به این جهت است که انقلاب سوسیالیستی عمیق ترین تحول در تاریخ بشریت بشمار می رود.

ویژگی دیگر انقلاب سوسیالیستی این است که مناسبات تولیدی سوسیالیستی در چهارچوب جامعه سرمایه داری نمی توانند پیدا شوند. واقعاً هم در شرایط فراماسیون برده داری ، در مرحله معینی از رشد آن ، مناسبات تولیدی فئودالی پیدا شدند ، در شرایط فئودالیسم قوام یافته و مناسبات تولیدی سرمایه داری بوجود آمدند. اما سرمایه داری عناصر سوسیالیسم ، مالکیت سوسیالیستی ، مناسبات تولیدی سوسیالیستی ، دمکراسی سوسیالیستی و غیره را بوجود نمی آورد.

سوسیال رفرمیستهای معاصر ، سرمایه داری انحصاری دولتی را که گویا ماهیت سرمایه داری را تغییر می دهد و به تدریج به نظام جدید ، نظام سوسیالیستی مبدل می گردد ، پیش شرطهای مادی سوسیالیسم ، عناصر آماده سوسیالیسم وانمود می سازند. آنها معمولاً بنگاهها و رشته های ملی شده اقتصاد سرمایه داری و شرکتهای سهامی ، کئوپراتیوها ( تعاونها ) و اشکال گوناگون ارشاد و تنظیم اقتصادی از جانب دولت ، دمکراسی بورژوایی ، قوانین اجتماعی ، اتحادیه ها و غیره را عناصر سوسیالیستم اعلام می کنند. اما نه بنگاههای ملی شده ، نه شرکتهای سهامی و غیره که رفرمیستها به آنها استناد می کنند هیچکدام شان عناصر سوسیالیسم نبوده و بر تغییر بنیادی ماهیت جامعه سرمایه داری گواهی نمی دهند.

وسایل عمده تولید در شرایط سرمایه داری به طبقه سرمایه دارها تعلق دارند که به اجتماعی کردن آنها علاقه ای ندارند و همه نیروها و بویژه تمام وسایل دولت پلیسی خود را علیه آن بسیج می کند. طبقه کارگر به اجتماعی کردن سوسیالیستی وسایل تولید علاقمند است ، ولی اجتماعی کردن وسایل تولید را که توسط سرمایه دارها تحت انحصار در آمده است ، نمی تواند جز از راه درهم شکستن مقاومت این طبقه و ویران کردن ماشین دولتی بورژوازی و برقراری سلطه سیاسی خود عملی سازد. برای حل این مسئله تنها یک راه وجود دارد ، آنهم انقلاب سوسیالیستی است. به این ترتیب ، انقلاب سوسیالیستی از تصرف قدرت سیاسی توسط پرلتاریا آغاز می شود وتا ساختمان سوسیالیسم ادامه پیدا می کند. همه انقلابهای گذشته با تصرف زمام قدرت پایان می یافتند. طبقه ای که زمام حکومت را بدست می گرفت در سایه برقراری دیکتاتوری خود ، با تسجیل حق جدید ، سیاستی مساعد برای رشد مناسبات تولیدی جدید که پا گرفته در پیش می گیرد. به این ترتیب فقط شکل مالکیت خصوصی ، شکل استثمار زحمتکشان عوض می شد ، طبقه حاکم تغییر می کرد که از این تاریخ بعنوان استثمارگر عمده مردم عمل می نمود. انقلاب سوسیالیستی پایه های اقتصادی جامعه کهن را از ریشه و اساس می شکند و منبع استثمار و نابرابری اجتماعی ، تبعیت و ستم اقلیت را بر اکثریت زحمتکشان از بین می برد. بهمین جهت است که انقلاب سوسیالیستی از تصرف قدرت دولتی آغاز می شود. تنها پس از بدست گرفتن زمام حکومت می توان کارخانه ها و بنگاهها ، بانکها ، زمین را از دست طبقه حاکم و مسلط گرفت و به مردم واگذار کرد.

وجه تمایز دیگر انقلاب سوسیالیستی این است که انقلاب در صورتیکه حزب مارکسیستی – لنینیستی ، حزب طراز نوین ، پیشاهنگ سیاسی پرولتاریا آن را رهبری کند می تواند پیروز شود. حزب مدتها پیش از آغاز انقلاب با اتکاء به جهان بینی علمی مارکسیستی ، برنامه انقلاب را تنظیم می کند و وظایف اساسی آن را دقیقاً معین می نماید. برنامه بیانگر منافع و علایق اساسی زحمتکشان است و از اینرو همه قشرهای زحمتکش ، روشنفکران ترقیخواه پیرامون پرولتاریا متحد می شوند. برنامه راه و اقدامات و وسایل ایجاد جامعه نوین را پیش بینی می کند. انقلاب سوسیالیستی بدون چنین تعیین دقیق هدفها ، وظایف معین ، وسایل و شیوه های مبارزه نمی تواند پیروز شود و نمی تواند جامعه نوین ، جامعه سوسیالیستی ایجاد کند. لنین می گفت : بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی نمی تواند باشد ویژگی مهم انقلاب سوسیالیستی که حزب مارکسیستی همواره باید آن را در فعالیت عملی خود در نظر داشته باشد آن است که در جریان رشد و اعتلاء آن در هم شکستن دولت بورژوازی صورت می گیرد. تمام انقلابهای پیشین که سرانجام طبقه جدید استثمارگران را به حکومت می رسانند ،  فقط دستگاه دولتی را که سابقاً وجود داشت تکامل می بخشیدند. طبقه جدید آن را با منافع خود سازگار و مناسب می ساخت و به مثابه حربه تقویت نظام جدید استثماری مورد استفاده قرار می داد. در جریان انقلاب سوسیالیستی نظر به اینکه این انقلاب مسائل اصولاً جدیدی را نسبت به انقلابهای پیشین حل می کند و شکستن دولت بورژوازی جریان دارد ، دولت جدید ، دولت سوسیالیستی ایجاد می شود که نظریات پرولتری اعمال کند که هدفش ساختمان سوسیالیسم است.

فریدریش انگلس در اثری تحت عنوان اصول کمونیسم خاطر نشان کرده است که انقلاب بطور مستقیم یا غیر مستقیم سلطه سیاسی پرولتاریا را ایجاد خواهد کرد که بدون درنگ بعنوان وسیله اجرای اقدامات گسترده که مستقیماً علیه مالکیت خصوصی متوجه اند و موجودیت پرولتاریا را تأمین می کنند ، مورد استفاده آن قرار خواهد گرفت.

ساختمان سوسیالیسم موجب تغییر مسائل و وظایف و اشکال و شیوه های فعالیت حکومت طبقه کارگر می شود. با محو طبقات استثمارگر وظیفه درهم شکستن مقاومت آنها بتدریج از بین می رود و پروسه رشد دولت سوسیالیستی به دولت همگانی مردم آغاز می شود.

در شرایط سرمایه داری شکل اجتماعی تولید ناگزیر در برابر شکل خصوصی تصاحب قرار می گیرد. بنگاههای سرمایه داری هر چه باشند ، صاحب خصوصی دارند. لنین نوشته است : سرمایه داری در مرحله امپریالیستی خود ، جامعه را درست به آستانه اجتماعی شدن و همه جانبه تولید می رساند ومی توان گفت که سرمایه داران را ، بر خلاف اراده وخواسته شان بسوی یک نوع نظام اجتماعی تازه که گذرگاه میان آزادی کامل رقابت و اجتماعی شدن کامل است ، می کشاند. سرمایه داری می کوشد خود را با شرایط متغییر دم ساز کند ودر جستجوی اشکال جدید سلطه و سیادت خویش است و رنگ عوض می کند. ولی این تلاشها تضاد اصلی سرمایه داری را از بین نمی برد.

اجتماعی کردن نیروهای مولده باعث رشد بیشتر سرمایه داری انحصاری دولتی می شود که نیروی انحصارات را با نیروی دولت بورژوازی متحد می سازد تا از نظام سرمایه داری دفاع کند.

اشکال تأثیر ونفوذ دولت بورژوازی در اقتصاد کشور هرچه گوناگون تر می شود ، دامنه مالکیت آن بر وسایل تولید توسعه می یابد ، دولت می کوشد رشد اقتصادی را در مقیاس کشور تنظیم نماید. می دانیم که در بخشی از کشورهای سرمایه داری نهادهای مختلف ، کمیته های برنامه گذاری و نظایر آنها تشکیل شده اند. در عین حال مالکیت خصوصی بر وسایل تولید از رشد همه جانبه نیروهای مولده ممانعت می کند و جلوی پیشرفت آنها را می گیرد و امکان برنامه ریزی تولید را در مقیاس ملی از بین می برد. برنامه ریزی ، رهبری متمرکز اقتصادی تنها با برقراری مالکیت عمومی سوسیالیستی امکان پذیر می شود.

در شرایط حفظ مالکیت خصوصی ، بحرانها و رکودها در توسعه تولید ، و همچنین تورم همراه دائمی سرمایه داری هستند. سرمایه داری بیش از پیش ثبات خود را از دست می دهد. میلیتاریسم گسترش می یابد. بورژوازی را چاره را از یکطرف در ایجاد اتحادهای اقتصادی کشورهای مختلف به اصطلاح در همگرایی اقتصادی و در ایجاد اتحادیه های سیاسی می بیند و از طرف دیگر می کوشد تضادهای در حال شدت را با انداختن اقتصاد به مسیر میلیتاریسم و تدارک جنگ جدید جهانی تخفیف دهد.

میلیتاریسم امروزین نه تنها جنگ و درگیری های مسلحانه است ، بلکه همچنین تدارک پر دامنه ای برای جنگ است که در هزینه های کلان و سنگین و فزاینده نظامی برای پژوهشهای علمی در ساحه نظامی ، برای تولید تسلیحات ، برای حفظ دستگاه عظیم نظامی و نیروهای مسلح و غیره ظاهر می گردد. برای روشن شدن سرمایه تسلیحاتی در کشورهای امپریالیستی می توان به ارقام و اسناد و از آرشیوهای موجود استفاده کرد و به اسناد خودشان مراجعه نمود. از جنگ ایران و عراق ، یوگسلاوی ، اسرائیل ، عراق ، افغانستان … می توان مثال آورد که سرمایه داری برای آزمایش سلاحهای پیشرفته اش احتیاج به محل تمرین دارد.

بدون تردید همه این پدیده ها در توسعه اقتصادی بیانگر افزایش تضاد درون کشورهای سرمایه داری و هم سان آنهاست. بیکاری ، اعتصابهای کارگران و کارمندان ، تظاهرات عظیم و بی سابقه ، عموماً نشانه تضادهای عمیق سیستم سرمایه داری است.

تضادهای موجود میان کار وسرمایه ، انحصارات و مردم ، میان خود کشورهای امپریالیستی و بین کشورهای امپریالیستی و کشورهای ستمکش و وابسته شدت می یابد. به این ترتیب ، سرمایه داری  پیش شرطهای مادی لازم را برای گذار به سوسیالیسم ایجاد کرده است. در هم شکستن قطعی مناسبات تولیدی ، تعویض آنها با مناسبات سوسیالیستی یگانه راه نجات از بحران موجود است. اما برای نجات انقلاب سوسیالیستی مانند هر انقلاب دیگر علاوه بر پیش شرطهای مادی ، عدم تطابق خصلت مناسبات تولیدی و سطح رشد نیروهای مولده ، وجود وضع انقلابی هم لازم است.

لنین با اتکاء به آموزش مارکسیستی درباره انقلاب ، مضمون انقلابی را بمثابه مجموع شرایط عینی لازم برای آغاز و پیروزی انقلاب سوسیالیستی بطور مشخص روشن ساخته است ، ضمناً لنین به مشخصات قابل ملاحظه وضع انقلابی نظیر تزلزل دولت و فعالیت توده ها توجه خاصی مبذول داشته است. لنین می آموخت که پرولتاریا باید لحظه ای را برای اقدام برگزیند که بالاترین درجه یأس دولتی و بیشترین هیجان برانگیختگی مردم بظهور می رسد.

لنین خاطر نشان می ساخت که انقلاب را توده هایی می توانند انجام دهند که نیازهای اقتصادی جدی تحمل کرده اند. این سخن چه معنایی دارد؟

منظورش مقدم بر هر چیز احتیاجات اقتصادی پرولتاریاست که به تولید اشتغال دارد. منظور عدم اعتماد به آینده ، بدتر شدن وضع اقتصادی نسبت به دوران پیشین است. ولی منظور همچنین می تواند و باید قشرهایی از زحمتکشان باشد که در فقر و فاقه به سر می برند و طی دوران طولانی بیکارند ، تخصص خود را از دست می دهند ، مسکن مناسب ندارند.

مقامات رسمی ایالات متحده آمریکا ، انگلیس ، آلمان ، فرانسه و دیگر کشورهای پیشرفته سرمایه داری بارها رسماً اذعان کرده اند که این کشورها بخش نه چندان کوچک از زخمتکشان در فقر و فاقه بسر می برند.

ایالات متحده آمریکا ، کشور پیشرفته و ثروتمند سرمایه داری است. و با وجود این اختلاف میان سطح رشد و تولید ، ثروت بورژوازی و زندگی فقیرانه میلیونها زحمتکش ، فاحش است. بموجب ارقام رسمی در ایالات متحده آمریکا قریب 13 درصد تمام اهالی کشور یعنی 29 میلیون نفر همواره در سطح فقر و فاقه بسر می برند. سیاهپوستان ، مکزیکی ها ، سرخپوستان و شهروندان غیر سفید پوست آمریکایی مورد استثمار و بهره کشی فوق العاده قرار می گیرند. آ- سایمون کشیش یکی از کلیساهای لوتری در ایالات متحده آمریکا در کتابی زیر عنوان تکه نانی از گرسنه تأیید می کند که پانزده میلیون آمریکایی هر روز با شکم گرسنه می خوابند. برنامه کمک به گرسنگان کشور فقط 18 درصد محتاجان را در بر می گیرد. این کتاب بجا و به حق می گوید : مسئله را نه از راه نیکوکاری بلکه از راه تأمین کار تضمین شده و درآمد تضمین شده می توان بطور موثر حل کرد. ولی همان چیزی است که سرمایه داری نمی تواند آن را تضمین کند ، بیکاری را پدیده عادی و حتی مفید و جزئی از سیستم اقتصاد آزاد می شمارند.

واقعیت زندگی اظهارات نظریه سازان بورژوازی و رویزیونستها را که می گویند گویا سطح زندگی توده های زحمتکش در کشورهای پیشرفته سرمایه داری بالاست و از اینرو در آنجا گویا اصلاً اقدامات انقلابی زحمتکشان محال و غیر ممکن است ، آشکارا رد می کند. مسلماً بطوریکه انگلس در زمان خود نوشته است تشکل کارگران و مقاومت دائم التزاید آنان در برابر تعرض سرمایه داری حتی الامکان مانع افزایش فقر خواهد شد. ولی میزان عدم تأمین زندگی و گذران بطور مشخص افزایش می یابد. از اینرو باید خاطر نشان کرد که نیازمندیهای اقتصادی و شرایط زندگی مادی پرولتاریا ، زحمتکشان ، یکی از علل تشدید مبارزه توده ها علیه انحصارات است. در عین حال هرچه تعرض بورژوازی به توده های زحمتکش به قصد تحصیل سودهای بیشتر شدیدتر می شود ، نارضایی مدم از شرایط موجود زندگی از سیاست طبقات حاکم افزایش می یابد. همچنان که در لحظات بحرانی برای دولت به اشکال گوناگون اعتراض توده ها در می آید، شدت بیشتری پیدا می کند.

می دانیم که قانون اصلی هر انقلابی از جمله انقلاب سوسیالیستی وجود شرایط عینی و هم عوامل ذهنی انقلاب است. لنین به تحلیل عامل ذهنی سوسیالیستی و ساختار آن ، و به تحلیل روابط متقابل همه عناصر اصلی آن ، توجه خاصی مبذول داشته است.

کارل مارکس و فریدریش انگلس رسالت بزرگ تاریخی پرولتاریا را آشکار ساختند وثابت نمودند که پرولتاریا عنصر عمده نیروهای مولده است. رشد و تکامل تولید سرمایه داری درجه رشد وتمرکز آن را معین می کند. پرولتاریا ارزشهای مادی اصلی را می سازد. جامعه سرمایه داری بردوش پرولتاریا ، بر دوش طبقه با عظمت استوار است. در عین حال ، این طبقه بیش از همه استثمار می شود و هیچگونه مالکیتی بر وسایل تولید ندارد.

در شرایط سرمایه داری معاصر درجه استثمار و بهره کشی از طبقه کارگر رو به فزونی است. بدتر شدن شرایط کار ، افزایش درجه استثمار ، فقیر شدن نسبی و تشدید تضادهای موجود میان کار و سرمایه بنوبه خود موجب گسترش مبارزه طبقاتی پرولتاریا و اعتلاء جنبش اعتصابی می شود. از اینرو پرولتاریا به محو .نابودی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید علاقه حیاتی دارد. آنچه که پرولتاریا و همه توده های زحمتکش تولید می کنند ، باید از آن ، آنها باشد.ولی این کار فقط در شرایط برقراری مالکیت عمومی بر وسایل تولید امکان پذیر است. پس علاقه اصلی و حیاتی پرولتاریا عبارت از محو استثمار ، رهایی همه زحمتکشان از ستم اجتماعی و ملی است. و این علاقه بنیادی و مشترک پرولترهای همه کشورهاست . پایه عینی همبستگی و انترناسیونالیسم آنها بشمار می رود. از طرف دیگر ، پرولتاریا که بدون رها کردن همه زحمتکشان از شر استثمار نمی تواند خود را رها سازد ، همه قشرهای جامعه را که  بنحوی از انحاء و کم و بیش مورد ستم سرمایه داری هستند ، پیرامون خود متحد می سازد. بورژوازی هرچه مجددانه تر به حقوق اقتصادی و سیاسی زحمتکشان تعرض می کند توده های زحمتکش بیشتر پیرامون پرولتاریا متحد می شوند. همانا این امر در شرایط جامعه سرمایه داری مبین نیروی پرولتاریاست.

لنین نوشته است : نیروی پرولتاریا در هر کشور سرمایه داری خیلی بیش از سهمی است که در تعداد کل جمعیت دارد. علت آنست که پرولتاریا از لحاظ اقتصادی بر مرکز و اعصاب تمام سیستم اقتصادی سرمایه داری مسلط و حکمفرماست و همچنین به این علت که پرولتاریا از لحاظ اقتصادی و سیاسی بیانگر علایق واقعی اکثریت عظیم زحمتکشان در شرایط سرمایه داری است.

بدیهی است که پرولتاریا یکباره بعنوان نیروی مستقل سیاسی پا به عرصه نگذارده است. کارل مارکس و فریدریش انگلس در مانیفست حزب کمونیست نوشته اند که پرولتاریا در نخستین مراحل موجودیت سرمایه داری به عنوان طبقه فی نفسه عمل می کرد و هنوز منافع خود را نمی فهمید و تشخیص نمی داد و ابتدا نه علیه بورژوازی بلکه علیه دشمنان دشمن خود مبارزه می کرد. مارکس و انگلس نوشته اند : مطلب سر آن نیست که این یا آن پرولتر یا حتی پرولتریا در لحظه معین خود را در چه می بیند ، بلکه سر آن است که پرولتاریا در واقع چیست و مطابق شرایط زندگی و گذران خود از لحاظ تاریخی چه باید بکند.

رسالت بزرگ تاریخی پرولتاریا همانطوریکه بنیادگذاران مارکسیسم به ثبوت رسانده اند ، رهانیدن همه بشریت از شر استثمار و جنگ ، از شر تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی بوده و هست. آنها ثابت کردند که تنها تحت رهبری پرولتاریا می توان در جامعه عدالت اجتماعی ایجاد کرد تا هر فرد از لحاظ کلیه شرایط لازم برای رشد وتکامل همه جانبه اش تأمین نمود.

نیروی پرولتاریا بسته و منوط به آنست که بتواند زحمتکشان را متحد سازد و اتحاد محکم با آنها برقرار نماید ، بسته به چگونگی ایفاء نقش رهبری وی در این اتحاد ، بسته به این است که چه سیاستی را با چقدر پیگیری تعقیب می کند و از کدام تئوری پیروی می نماید.

آیا احزاب می توانند با بیدار کردن حس آگاهی پرولتاریا ، توده ها ، در روند رشد و اعتلاء وضع انقلابی تأثیر مجددانه داشته باشد؟

اپورتونیستهای چپگرا مدعی هستند که وضع انقلابی گویا تماماً به اراده و فعالیت مشخص انقلابیون است. کمونیستها ضمن رد نظریه بعنوان نظریه غیر علمی و نادرست و مخالف واقعیت ، به این نکته اذعان دارند که احزاب مجهز به تئوری رشد و تکامل اجتماعی و احزابی که مجددانه در میان توده ها کار می کنند ، مسلماً می توانند در امر پیدایش وضع انقلابی تأثیر بگذارند. احزاب کمونیست ضمن افشاء سیاست طبقه حاکم ، با به میان کشیدن شعارها و خواستها در برابر دولت ، به ایجاد شرایط عینی لازم برای ایجاد وضع انقلابی کمک می کنند.

به این ترتیب ، عامل ذهنی انقلاب سوسیالیستی عبارت از آمادگی و استعداد حزب مارکسیستی پرولتاریا و متحدینش برای اقدامات آگاهانه انقلابی در جهت امحاء نظام سرمایه داری وایجاد سوسیالیسم است. بلوغ و قوام عامل ذهنی انقلاب سوسیالیستی از خیلی لحاظ منوط به خصلت انقلابی طبقه کارگر وتجربه مبارزه وی ، بسته به سنن و سطح آگاهی و تشکل و درجه فراگیری وی از تئوری انقلابی ، بسته به دوام و استحکام اتحاد وی با توده های زحمتکش هم در داخل کشور و هم در عرصه بین الملل است. انقلاب در شرایط فقدان عامل ذهنی بالغ و نضج یافته نمی تواند به وقوع بپیوندد. این قانون رشد و تکامل انقلاب است ، ولی اهمیت عامل ذهنی در شرایط انقلاب سوسیالیستی بسی افزایش می یابد. و این امر جنبه تصادفی ندارد، چونکه برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی لازم است که حزب سیاسی مبتنی بر اطلاع از قوانین رشد وتکامل اجتماعی ، مبارزه طبقاتی را دنبال نماید و بتواند نه فقط خطوط اصلی رشد و گسترش جنبش انقلابی بلکه هم چنین وظایف و اشکال و شیوه های مشخص مبارزه را بدرستی تعیین کند. مبارزه بر سر شکل گیری عامل ذهنی انقلاب سوسیالیستی بطور منطقی و قانونمند ضرورت مبارزه در راه وحدت طبقه کارگر ، مبازه علیه اپورتونیسم و رویزیونیسم را معین می کند. تاریخ رشد و گسترش جنبش جهانی کارگری تاریخ مبارزه دو خط مشی ، مارکسیستی و اپورتونیستی در تمام مسایل اصلی نظری ، سیاسی و سازمانی است.

 

بهرنگ

2007-03-17 

    

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Translate »